ما، همه مدیونتان هستیم
(به بهانه نمایش آثار زنده یاد عربعلی شروه در نگارخانه هور از ۲۷ فروردین تا ۱۹ اردیبهشت ۹۵)
به قلم حافظ روحانی
«… بعد از پایان دانشکده به طبیعت روی آوردم و بدون تکیه به آموزشهای دانشگاه و دور از آتلیه، به طبیعت پناه بردم و آن را با تکنیکهای گوناگون به تصویر کشیدم…
در آتلیه هوا و نور ثابت است، اما در بیرون با دنیای متغیر نور و رنگ و هوا درگیر میشدم. در ضمن، چیزهایی مثل انواع سنگ، جنبش آب و حرکت برگ درختان را تجربه میکردم. گاهی متحیر میماندم که چه طور این همه حرکت را به تصویر بکشم…
بالاخره راه ورود به طبیعت را پیدا کردم و در این هشت سال ترسم ریخت. با ابزارها و رنگهای بیشتری آشنا شدم و شناخت فرم و طبیعت و عناصر آن و از همه مهمتر، زیباییهای طبیعت روزبه روز برایم آشکارتر میشد… سعی میکردم هرچه را بهنظرم میآید، به تصویر بکشم و اثری رئالیستی ارائه بدهم، ولی احساس و حالتی که القاشده هم موثر بوده و آثار را از رئالیسم صِرف کمی دور کرده است….»
این گفتهها برگرفته از یکی از آخرین گفتگوهای زندهیاد عربعلی شروه است. هنرمندی که تنها سه ماه بعد از انتشار این گفتگو در سیزدهم اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۰ در ۷۱ سالگی چشم از جهان فرو بست. زندهیاد عربعلی شروه اما به آن خیل عظیم هنرمند/ معلمهایی تعلق دارد که عمدهی زندگی خود را صرف آموزش هنر به هنرجویان، جوانان و نوجوانان نقاط مختلف کشورمان کردند؛ او حتی پیش از اینکه به سال ۱۳۴۸ وارد دانشگاه شود، از ۱۳۳۸ و در ۲۰ سالگی تدریس در مدارس را آغاز کرده بود. او تا آخر عمر معلم ماند و تدریس را رها نکرد و حتی بعد از بازنشستگی زودهنگاماش به سال ۱۳۵۹ دوباره از سال ۱۳۷۵ به معلمی روی آورد و کارش به عنوان معلم و سر گروه آموزشی و برنامهریز آکادمیک و محتوای آموزشی رشتهی هنر سفال، سرامیک و نقاشی را از سر گرفت.
شاید همین روحیهی معلمی بود که او را بر آن داشت تا دست به قلم ببرد و بسیاری از کتب آموزشی نقاشی و طراحی ایران را تألیف کند، کتابهایی که اغلب بیش از ۵ بار تجدید چاپ را به خود دیدهاند.
اما به عنوان هنرمند، زندهیاد شروه دست به تجربیات گوناگون و نسبتاً متنوعی زد؛ از کار با سفال و تألیف کتابی دربارهی تکنیکهای کار با سفال در کنار محمدمهدی انوشفر گرفته تا برگزاری نمایشگاههای مختلف با تکنیکهای متنوع، از رنگ روغن گرفته تا آبرنگ و البته انتشار کتاب آموزشی معروفش، «روش و تکنیک طراحی». به این ترتیب بود که فقدان او یک ضایعهی بزرگ بود، درگذشت مردی که فروتنانه در تمام طول حیاتش خود را وقف هنر و آموزش هنر به جوانان کرد و شاگردان فراوانی را پرورش داد.
پس شاید وقتی داریم به این آثار، به مناظر او در نگارخانهی هور نگاه میکنیم، باید این نکته را در نظر بگیریم که این آثار، آثار یک معلم هستند. نقاشیها شامل آثاری است که هنرمند در حدفاصل سالهای ۱۳۶۶ تا ۱۳۸۳ خلق کرده است. با اینکه مناظر دورهای بیست ساله از فعالیت شروه را نشان میدهند، اما نمیتوان تفاوت عمدهای را در نحوهی بیان یا حتی تکنیک در آنها یافت؛ گویا با هنرمندی طرفیم که تکنیک و شیوهی مورد نظرش را یافته و پس از آن بر حسب زمان و دوره همان شیوه را با تغییراتی اندک اجرا کرده است. به قول خودش کوشش شروه بیشتر معطوف به بازنمایی رئالیستی طبیعت بوده، ولی آنچه تغییر میکرده احساسات و روحیات متغیر هنرمند بوده و بس که خود را در رد قلمها، شدت و ضعف ضربههای قلم و مو و غلظت یا رقت رنگها نشان میدهد. به این ترتیب ما با آثاری مواجهایم که از یکسو دارند وفادارانه طبیعت و مناظر را بازنمایی میکنند و در عینحال با تغییرات اندک تکنیکی میکوشند تا روحیات هنرمند را نیز نمایش دهند.
در مناظر میتوان نشانههایی از آموزههای امپرسیونیستی را به راحتی پیدا کرد. جدا از اینکه نخستینبار این امپرسیونیستها و نقاشان مکتب باربیزون بودند که وسائلشان را به فضای آزاد بردند و نقاشی کردند، اما نوع رنگگذاری و تکنیک منظرهسازی بسیار وامدار تلاشهای آنهاست. در واقع تکنیک امپرسیونیستها تلاشی بود برای ثبت تمام واقعیتهای متغییر طبیعت و ثبت زیباییهای گذرایی که شاید تنها چند لحظه در مقابل دیدگان ما باقی بود. با نگاه به آثار زندهیاد شروه میتوان همین رویکرد را مشاهده کرد، کوششهای هنرمندی که در پی تصویر کردن ذات به شدت متغیر طبیعت و ابدی کردن همهی زیباییهای گذرای آن است.
نگاه هنرمند به طبیعت هم شامل ثبت درختان و مناظر وحشیتر میشود و هم شامل ثبت زندگی آدمهایی است که در طبیعت زندگی میکنند. به این ترتیب این شیوهی کاری هم نقاش را به خصایص ژانر منظرهسازی وصل میکند که ترکیبی از هر دوی اینهاست، هم کوششی است برای تصویر کردن طبیعت و هم کوششی برای نمایش زندگی خارج از شهر. با اینحال در آثار هنرمند میتوان جزئیاتی را دید که چندان در ژانر منظرهسازی مرسوم نیست، مثلاً تصویر کردن یک تختهسنگ یا کپهای از سنگ و خاک. به نظر میرسد که هنرمند بیش از آنکه جذب کیفیتهای فرمی آنها شده باشد، شیفتهی تنالیتههای رنگی آنها شده. در عینحال میتوان حس کرد که نقاش احتمالاً در هنگام نقاشی کردن این مناظر میل فراوانی به تمرکز و تنهایی داشته که به سراغ گوشههای نادیدنی و پنهانتر طبیعت رفته است و با دقت و علاقه آنها را نقاشی کرده است.
زندهیاد شروه در مجموعهی مناظر تسلط تکنیکیاش را به نمایش میگذارد. نقاشیهای او در عینحال پر هستند از تجربه. نقاش از این فرصت استفاده کرده و مدام انواع تکنیکها را بر روی بوم آزمایش کرده است. میتوان جابهجا این ریزهکاریها را مشاهده کرد، تصویر کردن یک لکه ابر پشت سر مردی که سوار بر یک قاطر دارد از پل روی رودخانه میگذرد. کوشش برای استفاده از رنگهای درخشان در تصویر کردن رودخانه که به القای حس سرزندگی و طراوت کمک میکند و یا تخت کردن رنگها در دورنماها که نشان میدهد هنرمند دارد شیوهی پل سزان در طبیعتسازی را امتحان میکند.
فقدان زندهیاد عربعلی شروه بیتردید ضایعهی بزرگی به هنر ایران بود، مردی که تمام طول حیاتش خود را وقف آموزش و تحقیق هنر کرد. شبیه او در هنر ایران کم پیدا میشود، مردانی که فروتنانه – همچنان که یک معلم باید باشد – هنر را به جوانان آموختند تا ما همه مدیونشان باشیم.
[/one_half_last]