سمیرا اسکندرفر |گالری شماره شش

گالری شماره شش
عصب کشی
ویدیو آرت
هنرمند: سمیرا اسکندرفر

گشایش: ۷ خرداد ماه

پایان: ۱۲ خرداد ماه

بازدید:۴ تا ۸ عصر

آدرس گالری: مطهری. میرزای شیرازی.کوچه بیستم.پلاک ۲٫واحد همکف

تلفن: ۸۸۳۴۶۰۲۹

میگن بعضی دندونا رو باید از ریشه کند و رفت.
دردشون، خرابیشون اصلا ارزش این صحبتا رو نداره. قبلا ها همه چیز سخت تر بود. ما آدم های خوشبخت تری هستیم. در حالیکه اصلا حواسمون نیست و فکر می کنیم آدمای بدبخت تری هستیم.
بعضی وقتا خوشی زیاد می زنه زیر دلمون. زیادی سبکیم، زیادی رها هستیم و همین حالمونو بد می کنه.
بعضی وقتا فکر می کنم اگه صد سال پیش تو یه روستای کوچیک به دنیا اومده بودم چی می شد. شاید دیوونه می شدم، ولی شایدم عادت می کردم. که خیلی بعیده، ولی شایدم بعید نیست. شایدم خیلی زود می مردم. ولی شاید خیلی زیاد عمر می کردم.
نمی دونم چی می شد. اصلا نمیشه فهمید.
ولی می دونم که ما آدمهای رهاتری هستیم. آدمای سبک تری هستیم و بعضی وقتا همین آزار دهنده میشه. یه وزنه می خوای سنگینت کنه. محکم بچسبونتت کف زمین. تکون نتونی بخوری… ولی کمی بعد می خوای مثل یه بادکنک آزاد و رها باشی.
ما آدم ها موجودات بلاتکلیف غریبی هستیم. بلاتکلیف و قدر نشناس شاید.
همیشه چیزایی رو می خوایم که نداریم. به محض بدست آوردن چیزایی که می خوایم، می چرخیم به سمت دیگه ماجرا.
به خصوص وقتی که امنیت برامون اونقدرها مهم نیست.
به خصوص وقتی که نا امنی و حرکت رو به ایستایی و امنیت ترجیح میدیم.
این روزا دیگه لازم نیست دندون رو از ریشه کند و رفت.
میشه عصب کشی کرد. دندون رو نگه داشت. دندون نیمه جون رو… و با دهانی پر از دندونای به ظاهر سالم و سفید لبخند زد.
من خودم سه تا از دندونامو عصب کشی کرده ام. اولیش وقتی هجده سالم بود.
این روزا میشه با دهانی پر از دندونای نیمه جون لبخند زد، ادامه داد و درد نکشید.
فکر کنم ما موجودات بلاتکلیف غریبی هستیم.
فکر کنم ما به طرز دلپذیری فرصت بیشتری برای اشتباه کردن داریم.
فکر کنم ما آدمای خوشبخت تری هستیم… حتی اگه اینطور به نظر نیاد.

سمیرا اسکندرفر

ASAB KOSHI

They say we should take out some of our teeth and go.
The pain, the decay … it’s not worth thinking about. Before, everything used to be harder. We are more fortunate. Despite the fact that we are ignorant to this and we think we are less fortunate.
Sometimes we have too much fun. We are too light, too free and this makes me sick.
Sometimes I think to myself, what would have happened if I was born years ago in a small village? Maybe I’d go crazy, or maybe I would have gotten used to it. Which sounds unlikely, or maybe it isn’t. Or maybe I would have died too early. And maybe I would have aged longer.
I don’t know what would have happened. You can never know.
But I know that we are freer. We are lighter and sometimes this becomes irritating. You need some weight to make you heavier. Attach you to the ground. So you can’t move… but later you want to become free just like a kite.
We, people are strange and undecided. Undecided and ungrateful.
We always want what we don’t have. As soon as we get what we want, we turn completely the way around.
Particularly when security is not that important to us.
Particularly when we prefer insecurity and motion to stagnation and security.
These days you don’t need to take out your teeth entirely and go.
You can have a root canal treatment. Keep the teeth. The almost lifeless tooth… and smile with a mouth full of appearing-to-be-healthy and white teeth.
I, myself have had the root canal procedure on three of my teeth. First one when I was eighteen.
These days one can smile with a mouth full of almost lifeless teeth, continue on and not have pain.
I think we are undecided people.
Pleasantly enough, I think we have more time to still make mistakes.
I think we are more fortunate people… even if it doesn’t look like it.

 

نویسنده