نسل ما؛ نسل آنها

abdolhashempoor١- راست می‌گوید آیدین آغداشلو که نسل آنها جاده را صاف و مسیر را برای نسل امروز آماده کرده است. روزهایی که آنها هنرمند شدند، فقر در ایران بیداد می‌کرد. ارتباط با دنیا و دیدن آثار دیگران، خیلی آرزوی غریبی بود. ابوالقاسم سعیدی، نقاش ٩١ساله که چندی پیش میهمان خبرگزاری «هنرآنلاین» شده بود، می‌گفت: «عطش زیادی برای دیدن اثر هنری داشتم ولی هیچی برای دیدن نبود. مجبور می‌شدم به سلمانی‌ای بروم که یک نقاشی از زنده‌یاد حسین کاظمی روی دیوار زده بود. از همین‌رو همیشه دلم می‌خواست موهایم بلند باشد!» این نسل به‌راستی، موی در تلاش و حسرت سپید کرد؛ تهمت‌ها شنید، جنگ‌تحمیلی را دید، با تعطیلی نمایشگاه، کج‌فهمی دیگران، تنگ‌نظری‌ها و محدودیت‌ها مواجه شد؛ اما دست از ادامه راه نشست. پرویز کلانتری می‌گفت: «برای کمک به خانواده پرویز فنی‌زاده تازه‌درگذشته، نمایشگاه خیرخواهانه‌ای در فرهنگسرای نیاوران برپا شده بود. من پای نقاشی‌ام چندکلمه‌ای به طنز و گلایه از دوستانی که دروغ می‌گویند و جلای وطن می‌کنند نوشته بودم، از آن چندخط چنان تعابیر عجیبی شد که احضارم کردند و… .»
نسل پیشکسوت ما دنیادیده است. هریک در هنری تخصص دارد. جشنواره و رویداد بین‌المللی‌ای نیست که ندیده باشد و لابد برای تحقق برخی از این سفرها، از سفره‌شان زده‌اند. اما همه اینها تفاوت نسل ما و نسل آنها نیست؛ طبیعی است که ما هم دشواری‌ها (و البته بهانه‌هایی) برای خود داریم؛ اما اگر ساعتی نزد آن نسل بنشینیم، خواهیم دید بزرگ‌ترین تفاوت نسل ما با آنها این است که آنها کتاب می‌خواندند و ما نمی‌خوانیم؛ آنها کتاب مرجع نخوانده ندارند، اما ما واقعا نمی‌خوانیم. واقعا چرا نمی‌خوانیم؟!
٢- نمی‌توان به او لفظ «پیرمرد» اطلاق کرد. آنها که پرویز کلانتری را می‌شناسند می‌دانند بیراه نمی‌گویم. او با وجود ٨٣سالگی سراسر انرژی حیات‌بخش است. مهربانی و اخلاقش زبانزد است. کمتر هنرمندی دیده‌ایم که خودش را اولین‌نفر در سبک کاری‌اش نداند: «پیش از من مارکو گریگوریان با کاهگل آثار جذابی آفرید… .» این‌روزها سه‌جمله‌ای که کلانتری مستمرا یادآوری می‌کرد در گوشم زنگ می‌زند: «١- ما هیچ راهی جز اینکه بهمان خوش بگذرد نداریم. ٢- جذابیت دنیا در همین گونه‌گونه‌بودنش است. ٣- دوست دارم بدانم تکرار جوانی من چه می‌کند (و همیشه در ادامه این جمله مثال‌هایی از رفتارهای تنها نوه‌اش «یاسمین» و نیز نقاشان جوان می‌آورد).» استاد کلانتری، برخیز! نسل من به تو و نسل تو نیاز دارد؛ بیمارستان جای تو نیست.
حسین عبدالهاشم‌پور – شرق

نویسنده