تندیس باید بماند|به بهانه حمایت از انتشار مجدد مجله تندیس

تندیس باید بماند|به بهانه حمایت از انتشار مجدد مجله تندیس

به قلم حسن گل‌بابازاده


 

با جواهر لعل نهرو دیدار داشتم، ایشان می‌گفتند: ۱

«برتری ایالات متحده آمریکا بر سایر کشورها در قرن بیستم، نتیجه‌ی داشتن روزنامه‌نگار خوب، سینماگر و دیپلمات آگاه و دلسوز است… تاکید داشتند وسعت دادن قلمرو دلار نیز با وجود داشتن اقتصاددانان شایسته ممکن شد.»

حکایت روزنامه، هفته‌نامه، گاهنامه و روزنامه‌نگار در کشورمان اگر بلند و پر از آب چشم نباشد، لابد قصه‌ای است پر غصه!

#حمایت_از_تندیس

پایوری فرهنگی از همان گذشته‌های دور گذار تاریخ سرزمین‌مان، یک هدف را پی می‌گرفت، تا از دروازه‌ی پندار، کردار و گفتار نیک، راه صلح و آشتی با نغمه‌های باربد و نکیسا پیموده شود. زمانی که از خواب ۲۰۰ ساله برخاستیم، خرد و جان سرمشق‌مان شد. در پشت سر گذاشتن حکومت غزنویان، سلجوقیان و کشتار بی رحمانه مغولان، شاعران این سرزمین، کلام شاعرانه را بر پایه‌ی دیدگاه عرفایی به نظم در می‌آوردند که نان‌شان با مردمی قسمت می‌شد. که در نظر باری تعالی به جان می ارزید ۲ و جان را عشقی بود و راه کمالی. حافظ و سعدی طلایه‌دار این مردم شدند و عشق هدیه می‌کردند.

مشروطیت رکن چهارمی‌بود که انگلیسی‌ها آن را Fourth state نام نهادند. قدرتی که به عنوان چشم و چراغ جامعه عمل می‌کرد و در همه سال های بعد از مشروطیت مورد پذیرش بود و همچنین نقش را ایفا می‌کند.

قرن بیست و یکم را شروعی دیگر بود، اطلاع رسانی، تخصصی‌تر و آگاهی‌بخشی، عمیق‌تر!  کسانی سر در این راه گذاشته بودند، سودایی جز خدمت نداشتند. آگاهانه پذیرفته بودند و می‌دانستند، پرسه زدن در این وادی را چاله‌ای است به عمق همه سال‌های دور و دورتر شدن از عشق و آشتی.

تندیس در چنین شرایطی در زمستان ۱۳۸۱ سر راست می‌کند. در شماره صفر، سردبیر ستون را با رنگ سیاه می‌نمایاند و بدون هیچ یادداشتی. فقط شناسنامه‌ی مجله از دل سیاهی تتق میزند.

در همان شماره؛ مانیفستی از هانیبال‌الخاص چاپ می‌کند که «ما باید صبح و صلح و نور و سرور را بجوییم و پنداریم  که امید بشارت از تعالی هنر نمی کاهد.» در ادامه نگرا نیش را از «فقر فرهنگی»  نشان می‌دهد.

سردبیر در شماره دو صفر می‎نویسد: «تندیس آرزومند ایجاد فضایی سالم و صمیمی در زمینه اطلاع‌رسانی، نقد و نظر در حیطه هنرهای تجسمی است.»

تندیس راه خود را باز می‌کند. جامعه هنری از این مجله استقبال می‌کند. تلاش‌گران عرصه هنرهای تجسمی، دیدگاهشان را در صفحات آن عیان می‌کنند. نمایش آثار هنرمندان ایران و جهان بازتاب داده می‌شود. قد و قواره، ملاک قرار نمی گیرد. تلاش، نو آوری و خلاقیت، بن مایه انتخاب است تا همه در آن فضا کیپ هم قرار گیرند.

واکاوی و تحقیق تسری پیدا می‌کند. تلاش‌گران  عرصه فرهنگ و هنر صد سال اخیر کشورمان در شماره ۳۰۰ مجله بازتاب داده می شود. ۴۶ صفحه از ۷۵ صفحه این شماره، از زنان و مردانی یاد می‌شود که در گذشتگانش جلوه‌ای از والایی و بالایی مردم این کهن دیار را دارند. هنرمندان حی و حاضر سرشار و سربلند از قرار گرفتن در کنار آن پایوران.

صدای خسته ی سردبیر از سرمقاله همین شماره پیداست:« برای شخص بنده این مرور گهگاه انجام می شود و حکایتی است جذاب از عمری که با همگامی تمام همکاران دور و نزدیک طی شد، آن هم بی هیچ مبالغه، در کمال اشتیاق و با تمام عشق، حکایتی که نه منتی می‌شود برایش داشت و به انتظار تشویق و توبیخی و … چه خوب کسانی که املای مطول ما می خوانند و اغلاطش را گوشزد می کنند.»

سردبیر واژه ها را برمی‌گزیند و می‌چیند. می‌گوید آنچه را که شما شاهدید بازتاب در خواست و نیاز شماست نه تراوشات اندیشه‌ی من، برای همین است که نوشته های خود را املاء می‌خواند و نه انشاء.

اما در همین شماره ۳۰۰ یکی از خوانندگان در پاسخ پرسش مجله که «چرا تندیس نمی خوانید؟» اظهار نظر می کند: مطالب و مخاطب شما برایم اهمیتی ندارند … نقل گزارش ها سفارشی است و سطحی… هر کسی از راه رسیده در این مجله مویز شده و تاختن آغازیده است. همچون پادشاه یک چشم در شهر کوران … سردبیر،  منتقد و مجموعه‌داران، نان به نرخ روز خورانی هستند که جیره و مواجبشان به همین سیستم خراب و فاسد گالری و گالری دار وابسته است.» فقط مطلب نیست که مهم نبود بلکه مخاطبین مجله را نیز نهایی نبود. نویسندگان این مجله در ۳۵۰ شماره در شهر کوران با یک چشم به نوشتن بودند لابد پادشاهی می‌کردند. جیره و مواجب هم از دستگاه خراب و فاسد می‌رسید. حالا که مواجب قطع شد مجله از تک و تا افتاد!

… و این، آب یخی بود بر پیکر تندیس، که «شدن» را در همیشه این سال ها تجلی داده بود و می دانست که هنرمندان این سرزمین را در «بودن» توقفی نیست.

مشتی! کجای کاری؟! می‌بینی که تندیس چهار ماهی در محاق فرو رفته است. راه چاره را نیز همین هنرمندان و لابد گالری‌داران و مجموعه دارانی که تو آن‌ها را نان به نرخ روز خوره معرفی کرده‌ای، پیدا کرده‌اند. کنار هم قرار می‌گیرند تا آثارشان را در معرض فروش بگذارند و همه دستاورد، در اختیار تندیس قرار خواهد گرفت. یکی از راه های رسیدن به عشق، صلح، صبح و سرور، مجله‌ای است که ادامه تلاش آن را بسیارانی به انتظارند.

این قلم‌زن از قبیله‌ی هنرمندان نیست. با تشویق آقای احمد نصرالهی در کنار زنان و مردانی قرار می‌گیرد تا بگوید جامعه هنری را با ما مردم عادی نیز پیوندی است. باشد تا شعار «تندیس باید بماند» به بار بنشیند.

بابل- تیرماه ۱۳۹۷

۱- مسعود برزین، روزنامه نگار، دبیر سندیکای روزنامه نگاران، سخنرانی در سال ۱۳۴۵ ه.ش، دیدار انجام شده در سال ۱۳۳۴

  1. ابوالحسن خرقانی، هر کسی در این سرای درآمد نانش دهید و … .

 

نویسنده