این مقاله در شماره ۲۹۶ تندیس منتشر شده است

داود ارسونی ؛ تندیس:طراحی گرافیک ایران مدتی است که نشانه های بارزی از وضعیت اسفبار خود به نمایش گذاشته است. جدا از کشف اختلاس‌های کلان و فساد در ارکان مختلف دولت گذشته که شاید بیشتر شبیه تسویه‌حساب‌های حزبی و جناحی تعبیر می‌شد، در هنر گرافیک این مرزوبوم هم کشفیاتی به وقوع پیوست که در ذن بسیاری کم از اختلاس‌ها و دزدی‌های میلیاردی نبود!

در این میان «افشاگری‌های دلسوزانه و کارشناسانه» چند کاربر شبکه‌های مجازی که در پی کشف حقوق ازدست‌رفته هنرمندان این خطه برآمده بودند ، جزو موضوعات و توجهات روزانه شد. طوری که بازدید عادی آن صفحات، به ناگاه به‌صورت صعودی افزایش یافت و نگرانی کل آحاد جامعه از این فاجعه فرهنگی را نهادینه کرد!

در تمامی نظرات و نوشته‌های که علیه این رفتار منتشرشده بود کمتر می‌شد نشانی از ریشه‌یابی این ماجرا یافت؛ اما کاملاً واضح و مبرهن بود که میزان وسیعی از مردم برایشان اصالت یک اثر هنری مهم است و چه‌بسا این اصالت فقط توسط موتور جستجوی گوگل قابل‌کشف باشد.

عنصر تکثیر جزو لاینفک مدیوم گرافیک است. اما در عرصه نقاشی دیدن اثر منوط به حضور فرد در نمایشگاه و درنهایت بازدیدی در بازه حداکثر ۲۰۰۰ نفری است. پس نمی‌توان جامعه گرافیست را متهم اصلی این نقیصه دانست و دیگر بازیگران عرصه تجسمی را مبرا از این تهمت و اتهام.

ایده خلاقانه امروزه برای طراح گرافیست تقریباً نابودشده است. هرچند این وضعیت پس از افشای آثار ساختگی نقاشی ، مجسمه ، معماری ، عکاسی و سینما نیز صدق می‌کند.

جالب است که در حوزه گرافیک بازهم ما بیشتر محدود به دیدن مدیای پوستر هستیم و افتخار تماشای آثار تولیدشده دیگر را یا نداریم یا باید منتظر چاپ اثر در کتاب‌های سال دانشجویی و دایرکتوری‌های گرافیک باشیم. کتاب‌هایی که حاوی فجایع وسیعی از این ندانم‌کاری‌هاست. حتی جشنواره‌های گرافیک هم نتوانسته‌اند به کیفیتی استاندارد برسند. داوران و انتخاب‌کنندگان آثار در این جشنواره‌ها در همان بدو شروع که فراخوان است حتی دردادن اطلاعات کسب اثر دچار نقصان هستند. هنوز برای تولید و پردازش فایل‌های گرافیکی از واحد دی پی آی استفاده می‌کنند و در این میان تاکنون کسی یافت نشده که به اطلاع اساتید برساند که واحد پی پی آی مرجع درخواست یک فایل گرافیکی ساخته‌شده در نرم‌افزار است.[۱] درد و وانفسا همچنان در عدم تسلط به فنون گرافیک به‌وضوح دیده می‌شود. آموزه‌های نرم‌افزاری و کاربری گرافیک به‌عنوان تنها ابزار سازنده اثر محدود به ترجمه واو به واو منوها است و درنهایت Open «باز کردن»٬ می‌شود و Filter «پالایشگر». هنوز بسیاری صفحه بندی کتاب را در نرم افزارهای پیکسلی انجام می‌دهند. هنوز در دانشگاه‌ها نرم افزارهای تاریخ گذشته‌ای چون فری هند جای خود را به ادوبی ایلوستریتور نداده‌اند. چون مدرس مربوطه نمی‌خواهد یا نمیتواند خود را به روز کند. در نقاشی خوشبختانه هنوز ابزار همان بوم و رنگ و قلم مو است و هنرمند نقاش در نهایت بر روی کیفیت‌های ابزار خود نظارت می‌کند و منتظر نسخه‌های جدید بوم و قلم‌مو نمی‌ماند. اما هنرمند گرافیست(با حفظ شانیت هنر) با ابزاری تکنولوژیک مواجه می‌شود که به صورت مستمر وجوه قدرتمندی از خود بروز می‌دهد که نیاز به آموزش مستمر نیز دارد. آموزشی که در نهایت در حد مدح و ستایش کارهای شگفت انگیز طراحان مسلط خارجی باقی می‌ماند. و در این جاست که وسوسه Copy-Paste آغاز میشود.
در سرفصل آموزشی رشته‌های هنری بالأخص گرافیک ما متکی به نوشتار دهه ۶۰ وزارت علوم و آموزش پرورش هستیم یعنی عصر فتوشاپ یک و دوران نبود فری هند و کورل و ایلوستریتور! گرافیست ما فقط توانایی چیدمان تصویر آماده، نوشتار و اشکال را در کنار هم دارد و نام آن راهم طراحی گذاشته است. او حتی از عهده ساخت ساده‌ترین بافت‌ها و الگوها هم برنمی‌آید.تمرین‌هایی که مدیران آموزش ادوبی از آن به عنوان سرآغاز تسلط به نرم افزار یاد می‌کنند. ساخت بافت سنگ ،شیشه،پارچه،چوب و تولید عناصری چون آتش ، دود، آب ، یخ ، پلاسما و ده‌ها چیز دیگر که سرآغاز تولید محتوای گرافیکی است و ما در آموزش آن غافلیم .

در سال‌های ابتدایی برپایی رشته «تصویرسازی» در دانشگاه به‌واسطه حضور تعدادی فرنگ‌رفته در گروه برنامه‌ریزی درسی توانستیم در دهه شصت به حداقل استانداردهای آموزشی این رشته دست پیدا کنیم. حضور اساتیدی که جواهری نایاب بودند و دانششان گوهری والا. استاد مرتضی ممیز، کامران افشار مهاجر، ابراهیم حقیقی، قباد شیوا، سروژ باقداساریان و دیگران از کسانی بودند که آموزش دوره‌های نخست را به عهده داشتند. منابع تصویری دهه شصت نیز گنجینه عظیم مجتمع دانشگاهی هنر (دانشگاه هنر کنونی) بود که از گزند فضای سیاسی دانشگاه تهران و دانشکده هنرهای زیبا به دورمانده بود و به مدد کتابداران خبره‌اش شده بود آرت دایرکتوری ایران. آثار تولیدشده توسط اساتید که درنهایت با ایربراش و فن‌های لیتوگرافی به‌مثابه آثار بزرگان هنر توسط دانشجویان پاس داشته می‌شد را در فقط در هنگامه جشنواره‌ها به شکل یک پوستر و یا در بدنه یک محصول تجاری به شکل یک جعبه پودر لباسشویی می‌دیدیم. در همان وضعیت جنگی کشور که مجلات گلاسه و شیک آمریکایی و اروپایی که صحیح و سالم به کتابخانه مجتمع می‌رسید و درنهایت با یک ماژیک سیاه بر تصاویر ممنوعه توسط کتابدار خوش‌ذوق که لباس تن برهنگان می‌کرد، دانشجویان پرحوصله‌ای نیز بودند که در گنجینه می‌نشستند و به ناگه با کشف عظیمی روبرو می‌شدند. اثر استاد به‌عین فقط با فونت لاتین در مجله و کتاب چاپ‌شده بود! دانشجو به سید که اتاقک فتوکپی را در دست داشت مراجعه می‌کرد و یک کپی سیاه‌وسفید از اثر می‌گرفت تا در جلسه بعدی کوس رسوایی را با صدای بلند بزند؛ اما آرام‌آرام دانشجو برای امرارمعاش مجبور به کاری شد که روزی برای او باورش سخت بود؛ و آن این‌که خود او هم برای دریافت ایده و چه‌بسا «همانندسازی» به همان منابع مراجعه کند. تنها تفاوت آن دوره با امروزه این بود که دانشجو و گرافیست واقعاً سعی به دریافت ایده می‌کرد جز این‌که گاهی هم مجبور می‌شد سند اصلی را با یک کاتر دور از چشم کتابدار از میان بردارد و خود را خالق اصلی ماجرا جلوه دهد.

اما امروزه چه؟ مرز میان ایده برداری و کپی‌برداری تا کجاست؟ آیا می‌توان امروزه منبع اصلی را از میان برد تا مدرک دست دیگران ندهیم؟ قطعاً ممکن نیست اما چه باید کرد؟

در دهه اخیر سرقت‌های علمی و هنری و ادبی یا «پلی جِریزِم»[۲] به دردسر اصلی تمامی خالقان تبدیل گشته است. توسعه وب‌سایت‌ها و دایرکتوری‌های علمی موجب این گشته که تمامی علوم به‌آسانی در اختیار دیگران نیز قرار گیرد و در اینجاست که «تاراج»[۳] به وجود می‌آید. تاراجی که بر پایه نبود قانون کپی‌رایت نیست بلکه بر اساس نبود اخلاقیات است.

طبق آمار مرکز صداقت علمی ایالات‌متحده[۴]۸۰٪دانش جویان برای یک‌بار هم که شده به تقلب و کپی‌برداری جهت پروژه‌های دانشجویی اعتراف کرده‌اند. طبق بررسی انجام‌شده توسط همین مرکز در سال ۱۹۶۹ فقط ۵۳٪از دانش‌آموزان و دانش جویان تکالیف خود را به دیگران می‌سپردند؛ که این آمار در سال ۱۹۸۹ به ۹۷٫۵٪ افزایش پیداکرده است. مقامات دانشگاه برکلی کالیفرنیا اعلام کرده‌اند که تقلب و کپی‌برداری از سال ۱۹۹۳ تا ۱۹۹۷ بیش از ۷۴۴٪افزایش داشته[۵] و طی بررسی انجام‌شده در اواسط سال ۲۰۱۴ مشخص‌شده که قباحت انجام کپی‌برداری و تقلب از اینترنت برای ۸۶٪افراد، عملی بسیار معمولی است.[۶]

در سال نودودو ۶۸۹۴۰ نفر در حال تحصیل و آموختن دانش در رشته گرافیک هستند! و این یعنی ما باید امروزه دیگر نگران تولیدات گرافیک و نقاشی خود نباشیم

بر اساس آمارهای منتشره در ایالات‌متحده در سال ۲۰۱۳ بیش از ۷۵ میلیون اثر تصویری عیناً و یا بخش‌هایی از آن‌ها از آثاری ایده گرفته‌اند یا کپی شده‌اند که طی سال‌های ۱۹۰۲ تا ۲۰۱۱ خلق‌شده‌اند.[۷] دسترسی به کتابخانه تصویری کنگره و استفاده رایگان دانشجویان از منابع عظیم تصویری گذشته یکی از دلایل افزایش این آمار می‌باشد. به‌طوری‌که بر پایه آمار دفتر ثبت نشانه‌ها و علائم تجاری آمریکا از سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۳ از میان ۳۶۸۰۰ لوگو و نشانی که برای ثبت به آن اداره ارائه‌شده، فقط ۱۲۴۰۰ عدد از آن‌ها طراحی بسیط و بدون کپی داشته‌اند و باقی عیناً و یا بخش‌هایی از آن‌ها، از لوگوها و نشانه‌های قدیمی و ثبت‌شده طراحی‌شده بودند.[۸]

ایده خلاقانه امروزه برای طراح گرافیست تقریباً نابودشده است. هرچند این وضعیت پس از افشای آثار ساختگی نقاشی ، مجسمه ، معماری ، عکاسی و سینما نیز صدق می‌کند. آموزش علمی در رشته‌های هنرهای تجسمی چه در سطح دبیرستان و چه در سطح دانشگاه دچار خلل جدی است. چون هنوز سرفصل دروس دهه شصت و هفتاد شمسی و دهه هشتاد میلادی پایه و مبنای آموزش آن را شکل می‌دهند. افزایش بی‌رویه دانشجویان و درنهایت دانش‌آموختگان رشته‌های هنری نیز مزید بر علت شده است.

طبق آمار منتشره در سال ۹۰ بیش از ۴۶۰۰۰ نفر دانش‌آموخته رشته هنر در مقاطع کاردانی، کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا وجود دارد که در این میان قریب به ۱۷۰۰۰ نفر آنان در رشته گرافیک و نقاشی تحصیل‌کرده‌اند (بیش از ۸۰٪ در رشته گرافیک و باقی نقاشی). طبق همین آمار در این سال فقط ۱۲۰۰۰ نفر در حال تحصیل در رشته گرافیک و نقاشی بوده‌اند یعنی ۵۰۰۰ نفر کمتر از کل دانش‌آموختگان ادوار مختلف رشته های هنری از دهه ۳۰ تا سال ۹۰[۹]. در سال ۱۳۹۲ از میان ۴ میلیون و چهارصد هزار دانشجوی در حال تحصیل در تمام مقاطع در کشور رشته هنر با ۴/۵ درصد دارای کمترین دانشجو است یعنی معادل ۲۳۷۶۰۰ دانشجو که ۲۹ درصد این عدد را دانشجویان رشته گرافیک تشکیل می‌دهند یعنی دقیقاً در سال نودودو ۶۸۹۰۴ نفر در حال تحصیل و آموختن دانش در رشته گرافیک هستند! و این یعنی ما باید امروزه دیگر نگران تولیدات گرافیک و نقاشی خود نباشیم[۱۰]. مقایسه جالب این تعداد متخصص گرافیک و نقاشی با کشور آمریکا می‌تواند پرده از وقایع اسف‌بار دیگری نیز بگشاید. در سال ۲۰۱۰-۲۰۱۱ کل دانش‌آموختگان درجه کارشناسی رشته طراحی گرافیک در دانشگاه‌های ایالات‌متحده ۵۵۴۲ نفر بوده‌اند که در این میان ۲۲۶۶ نفر مرد و ۳۲۷۶ نفر زن می‌باشند. در درجه کارشناسی ارشد این عدد به ۲۷۱ نفر می‌رسد که از این تعداد ۹۴ نفر مرد و ۱۷۷ نفر زن بوده‌اند[۱۱]؛ یعنی به‌طور متوسط و میانگین ما در کشور ۷۰ و چندمیلیونی ده‌ها برابر کشور ۳۱۷ میلیونی ایالات‌متحده در حال تربیت گرافیست هستیم. در این میان باید تعداد زیادی دانشجوی رشته کامپیوتر و نرم‌افزار را هم به این لیست افزود. دانشجویانی که به‌صرف پاس کردن یک واحد به نام آزمایشگاه گرافیک و گرافیک کامپیوتری خود را صاحب ادعا درزمینه طراحی می‌دانند و حتی بخش اعظمی از بازار اشتغال را نیز قبضه کرده‌اند.

1_Page_4

ما در حال تولید کارشناسانی در رشته‌ای هستیم که نامش به‌نوعی هویت لاکچری بودن به صاحبش می‌دهد و او گرافیک می‌خواند نه مهندسی نباتات و نه رشته کشاورزی!

این اعداد و ارقام به‌جز ایجاد تعجب و واماندگی که می‌تواند حتی برای روسای آموزش دیگر کشورها نیز می‌تواند عبرت‌آموز باشد، برای مدیران آموزشی کشور ما فقط لذت‌بخش است. چون ما در حال تولید کارشناسانی در رشته‌ای هستیم که نامش به‌نوعی هویت لاکچری بودن به صاحبش می‌دهد و او گرافیک می‌خواند نه مهندسی نباتات و نه رشته کشاورزی! و از اینجاست که نطفه ننگین غارت هنری رخ می‌دهد. گرافیست‌هایی که این بار منابع تصویری‌شان آرت دایرکتوری و مجلات و سفرهایی خارجی انگشت‌شمار نیست، بلکه جهان اینترنت است و در کنار این جهان وسیع باید فروشگاه‌های کلیپ آرت را نیز اضافه کرد. منابعی غنی از تصاویر متولدشده توسط طراحان خوش‌ذوق که درآمدشان را از طریق ساخت تصاویر و طراحی‌های آماده برای دیگران کسب می‌کنند. اقتصادی نوپا و غنی و پرشکوه. ما در این اقتصاد نیز سرآمد دیگران و خود تولیدکنندگان هستیم. هم‌اکنون بیش از ۴۰ وب‌سایت و شرکت معتبر تولید تصاویر برداری و بیت مپی در جهان مشغول به کار هستند که شاتر استاک جزو معتبرترین و معروف‌ترین آن‌هاست. این شرکت با فروش ۹۷/۸۲ میلیون دلاری خود در سال ۲۰۱۰ امروزه توانسته در سال ۲۰۱۴ فروش و سود ناخالص خود را به ۹۷/۳۲۷ میلیون دلار افزایش دهد.[۱۲] یعنی یک هزار و صدو چهل‌وهشت میلیارد تومان! دقت فرمایید که با مقایسه این درآمد با بودجه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در سال ۹۴ که معادل ۷۷۰ میلیارد تومان[۱۳] است به واقعیتی تکان‌دهنده دست میابیم که باوجود تعداد داشتن رتبه نخست تعداد گرافیست تحصیل‌کرده در جهان، به‌هیچ‌وجه نمی‌توانیم تا ده‌ها سال آینده نیز به چنین درآمد سرشاری از حوزه گرافیک و عکس فکر کنیم. تمام این درآمد از فروش تصاویر استاک و گرافیک‌های آماده به‌دست‌آمده است. پس به‌یقین می‌توان گفت که طراحی گرافیک در جهان آبشخورش تصاویر آماده‌شده است و نمی‌توان صرفاً به این بپردازیم که فقط طراحان ما هستند که فاقد ایده خالص از خود و کپی‌بردار هستند. البته اگر بتوان نام کپی‌برداری را بر این صنعت گذاشت. صنعتی که روزبه‌روز خودش را از مفهوم هنر به دور می‌کند و نیازی هم به پز دادن و چسبیدن به محفل هنر ندارد. چون درآمدهای سرشار تولید محصولات گرافیکی که متصل به تولید محصولات صنعتی، غذایی و بهداشتی و فرهنگی می‌باشند را به‌هیچ‌وجه نمی‌توان به هنر نقاشی و هنرمندان آن مقایسه کرد؛ و اینجاست که چالشی میان هنرمند بودن جامعه میلیونی گرافیست بی ایده و عاشق نرم‌افزار و کلیپ آرت در برابر دیگر هنرمندان شناخته تجسمی به وجود می‌آید و در این میان فقط تعصبات حرفه‌ای می‌تواند حامی این کنش غلط باشد که ما هم هنرمندیم و هنر تولید می‌کنیم حتی بر روی قوطی کمپوت.

1_Page_5

پس دیگر اتهام پلی‌جریزم و غارت هنری بر روی یک بسته‌بندی تا چه حد می‌تواند موجب استیضاح جامعه هنری و «هنرمند گرافیست» باشد. هنرمندی که گرافیک برای او وسیله‌ای برای بروز و خلاقیت احساسات و تفکر اوست. او کاری به پوستر جشنواره‌های فجر ندارد. ذاتاً آرتیست است. طراحی می‌کند. دیزاین می‌داند و علاقه‌ای به طراحی کارت ویزیت «گلدسته سازی برادران فروردین به‌جز ناصر» ندارد. او شاید مشتری شاتر استاک هم باشد. از عناصر طراحی‌شده و قالب‌های آماده برای خلق اثری نو استفاده کند؛ اما آیا او باید تاوان غارت «هم‌صنف» خود را بدهد؟ آیا او هم باید برای استفاده کلیپ آرت های آماده تاوان حامیان پوشالی کپی‌رایت را بدهد؟[۱۴]

در دهه چهل و پنجاه هنرمندان اروپا رو با حضور در نگارخانه‌ها و موزه‌ها به تماشای آثاری پرداختند که آن‌قدر دارای ارزش‌های تصویری بودند که موجب شدند آن اثر در گوشه‌ای از ذهنشان حک شود و بعدها در آثار خود گوشه چشمی به آن داشتند. در دهه شصت ما بودیم و آرت دایرکتوری‌ها و مجلات نفیسی که محدود با حمایت دولت در جنگ وارد می‌شد و در وانفسای خاموشی رنگ و تصویر در جامعه، تصاویر جذاب و رنگی آنان موجبات نگرش جدید ما به تصویر و گرافیک گشت و بعدها در آثارمان ذره‌ذره آن تصاویر را از پستوی حافظه‌مان بیرون کشیدیم و در اثری به کاربردیم و متهم به دید کهنه و قدیمی شدیم. در دهه هفتاد اوج طراحی تایپوگرافی های متأثر از هنرمندان عرب و ترک با گوشه چشمی به مکتب پراگ باعث تولید انواع و اقسام حروف با نقطه و بی‌نقطه و کج‌وکوله گشت و با تحسین اروپانشینان همه شدند« سیاه‌پوش تایپوگرافی ایران». تبی که به‌سرعت افول کرد و امروزه فقط بر روی جلد کتاب‌های آن دوره باید به‌سختی نام کتاب را یافت که چیست. در دهه هشتاد اوج طراحی‌های برداری و کشف طراحان از قابلیت‌های کورل دراو بود و کمی بعد نرم‌افزار باکلاس و پرقدرت ایلوستریتور که می‌توانست چنته تسلط هنرمند گرافیست ما را به عینه رو کند و چه افسوس که حتی از ده درصد قابلیت‌ها و شگردهای آن استفاده نشد. دهه نود هم این‌گونه است. اوج بانک‌های گرافیکی. فروش ارزان تصاویر استاک در حجم‌های غول‌آسا. میزان این تصاویر آرشیوی در یک بسته معادل ۴ میلیون تصویر است که اگر بخواهیم هرکدام را فقط یک ثانیه تماشا بکنیم و سعی در انتخاب یک تصویر برای طراحی داشته باشیم باید ۴۶۲ روز بی‌وقفه و بدون استراحت بنشینیم تا به آن گوهر نایاب دست‌یابیم. دهه ۹۰ آغاز بازتولید اثر با طراحی‌های دیگران است و در این میان جای نبود اخلاق و قانون به‌شدت حس می‌شود. قانونی که اتفاقاً وجود دارد. در دسترس است. هرچند مجریانش وجود ندارند اما با اندکی اخلاق می‌تواند قانون حمایت از آثار دیگران را در وجودمان نهادینه کنیم تا نرسد روزی که تصویر کپی شده اثرمان را در کنار اثر اصل قرار دهند و بنویسند: قضاوت با شما!

[۱] واحد PPI یاتعداد پیکسل در یک اینچ، واحد اندازه گیری دقت روی صفحه نمایش آنچه که به اشتباه رایج شده و بسیار استفاده می شود واحد dpi به جای ppi است. وقتی صحبت از دقت تصویر بر روی صفحه نمایش می شود، در واقع تعداد پیکسل در اینچ روی صفحه مانیتور مورد نظر است. این اشتباه مصطلح از آنجا ناشی می شود که هر پیکسل روی صفحه نمایش را می توان یک نقطه فرض کرد و بنابراین ppi به اشتباه تبدیل به dpi شد در حالی که dpi مفهوم دیگری دارد و منظور تعداد نقاط تولید شده روی کاغذ توسط پرینترهای جوهر افشان و دیجیتال است.

[۲] Plagiarism

[۳] Piracy

[۴] The Center of Academic Integrity

[۵] Katrina Abbott، “Plagiarism Statistics”، LoveToKnow، http://freelance-writing.lovetoknow.com/Plagiarism_Statistics.

[۶] Plagiarism.org

[۷] همان منبع

[۸] United States Patent and Trademark Office

 [۹] مرکز ملی آمار ایران – سرشماری نفوس مسکن سال ۹۰

[۱۰] “آخرین آمار تعداد دانشجویان کشور»،، وب سایت وزارت علوم

[۱۱] “Digest Of Education Statistics, 2012,« http://nces.ed.gov/programs/digest/d12/tables/dt12_317.asp.

[۱۲] “Shutterstock (NYSE:SSTK) Income Statement(annual) 2014،۲۰۱۳،۲۰۱۲ at Amigobulls”، ، http://amigobulls.com/stocks/SSTK/income-statement/annual.

[۱۳] قانون بودجه سال ۱۳۹۴ کل کشور مصوب ۱۲/۱۲/۱۳۹۳ مجلس شورای اسلامی

[۱۴] برای استفاده از کلیپ آرت و تصاویر استاک نیز قوانین دقیقی وجود دارد که در نوشته‌های بعد به آن می‌پردازم.

نویسنده