عکاسی یا نقاشی؟ مسئله این است…

عکاسی یا نقاشی؟ مسئله این است…
عکاسی و نقاشی | برشی تاریخی
قسمت اول: برداشت عینی

آوام مگ: به قلم نویسنده مخاطب بامداد امین زاده


گرهارد ریشتر

از آغاز ابداع عکاسی در ۱۸۳۹ تاکنون مباحث بسیاری پیرامون ماهیت رسانه‌ی عکاسی و نسبت آن با جهان نقاشی مطرح شده است که هریک وجوه مختلفی از این رابطه را مورد مداقه قرار داده‌اند. از اهمیت عکاسی و نقاشی در بازنمایی عینی جهان تا نقش جهان دیجیتال در عکاسی و ارتباط آن با نقاشی، محل قلم‌فرسایی بسیاری از اهل‌فن بوده است. برای درک اهمیت رابطه‌ی عکاسی و نقاشی ابتدا باید با نگاهی تاریخی حدود و‌ ثغور این موضوع را به مطالعه نشست؛ زیرا فهم خاستگاه تاریخی پیدایش رسانه‌ی عکاسی نقش تأثیر‌گذاری در فهم این رابطه ایفا می‌کند.

احتمالاً همگان نقل‌قول مشهور «دلاکروا»[1] پس از ابداع عکاسی، مبنی بر مرگ نقاشی به واسطه‌ی ابداع عکاسی را به‌خاطر می‌آورند. رابطه‌ی دلاکروا با عکاسی از اولین نمونه‌های پیوند میان عکاسی و نقاشی است؛ این پیوند به حدی مستحکم بود که او باور داشت اگر کشف فرآیند عکاسی سی‌سال زودتر به انجام می‌رسید، زندگی حرفه‌ای‌اش کامل‌تر می‌شد. دلاکروا از نمونه نقاشانی بود که هیچ‌ تردیدی در استفاده از عکاسی به‌عنوان شیوه‌ای از نگاه به هستی به خود راه نمی‌داد؛ اما باید به این موضوع توجه کرد که رابطه‌ی دلاکروا با عکاسی، قابل تعمیم به نقاشان دیگر نبود؛ چه‌بسا بسیاری از نقاشان، عکاسی را فاقد قابلیت‌های لازم برای تبدیل‌شدن به رسانه‌ای هنری می‌دانستند. در دوران معاصر نیز این رابطه هم‌چنان محل بحث بوده است. به‌عنوان مثال استفاده‌ی «گرهارد ریشتر»[2] از عکسی گرفته‌شده از گروه «بدرـ ماینهوف»[3] که تأثیر مهمی بر جامعه‌ی آلمان در دهه‌ی۷۰ داشت، سبب شکل‌گیری مجموعه‌ی ۱۸ اکتبر  ۱۹۷۷ در کارنامه‌ی هنرمند شد.

جف وال

رابطه‌ی عکاسی و نقاشی از وجوه مختلفی قابل بررسی است؛ از استفاده‌ از عکس در نقاشی تا دست‌کاری‌کردن عکس برای نزدیک‌شدن به نقاشی، تماماً تمهیداتی هستند که در دوران مختلف مورد استفاده قرار ‌گرفته یا هم‌چنان می‌گیرند؛ اما شاید بتوان ادعا کرد یکی از مهم‌ترین وجوه این رابطه، نقش این دو رسانه در بازنمایی جهان پیرامون هنرمند است؛ زيرا هنرمند همواره سودای بازنمايی جهان، آنگونه كه آن را ادراك كرده است در سر دارد. «ژیل دلوز»[4]، فیلسوف شهیر فرانسوی، در خصوص رابطه‌ی میان عکاسی و نقاشی بیان می‌کند: «پس از ابداع عکاسی وظیفه‌ی بازنمایی عینی از جهان، از نقاشی به عکاسی سپرده شد؛ اما پس از گذشت زمانی کوتاه هیچ‌‌یک از این دو رسانه، راضی به قبول نقشی که دیگری رها کرده بود نبودند. به‌نوعی ‌هیچ‌کدام نمی‌خواستند به‌عنوان هنر درجه دو در نسبت با دیگری قرار گیرند. به همین سبب شاهد تلاش بسیاری از عکاسان در انتهای قرن نوزدهم در نزدیک‌کردن تصویر عکاسی به نقاشی، چه از وجه محتوایی و چه فرمی بوده‌ایم. از دل همین نگاه برای نقاشی نظرگاهی «سوبژکتیو» در نسبت با عکاسی متصور می‌شوند؛ زیرا عکاسی همواره رد و نشانی از جهان مرئی را در خود دارد. به همین دلیل عکاسی از لحاظ وجوه مستند، تصویری عینی‌‌تر از جهان مادی ارائه می‌دهد و از این لحاظ نزد عموم، سندی حقیقی و لایتغیر است. این دلیل سبب ارضاءشدن میل ما بر ثبت عینی از جهان می‌شود. همین دوگانگی مورد ذکر میان عکاسی و نقاشی سبب می‌شود، عکاسی را شیوه‌ا‌ی متفاوت از سایر هنر‌ها به حساب آورند؛ اما نکته‌ای که در این میان نقش پر‌اهمیتی را ایفا می‌کند فهم این موضوع است که دوربین عکاسی خاصیتی بی‌غرض نیست، به این دلیل میلیون‌ها تصویر متفاوت از موضوع واحد گرفته ‌می‌شود؛ زیرا عکاسان همانند سایر هنرمندان با توجه به نحوه‌ی ادراک خود از جهان، شیوه‌ی مواجهه خود با جهان را به تصویر می‌کشند.

امروزه به‌راحتی می‌توان تفکر سنتی مبنی بر اهمیت نقاشی نسبت به عکاسی را به بوته‌ی نقد نهاد؛ اما هم‌چنان در بطن باور بسیاری، نقاشی هنری والا و عکاسی صرفاً برداشت عینی از جهان است؛ که از قضا توانایی سندیت‌بخشی پیرامون ما را دارد؛ اما باید به این موضوع توجه کرد که عکاسی در سالیان اخیر به پیروی از هنر معاصر، خاصیت التقاطی یافته و در حال گسستن از مفاهیمی است که تلاش دارند عکاسی را محدود به تعاریفی ثابت و سلب نمایند. اقبال عمومی به ژانرهایی هم‌چون «فتومونتاژ» یا «عکاسی صحنه‌پردازی‌شده»، خود مؤید این دیدگاه است. روی دیگر این سکه دست‌مایه قرار‌دادن بسیاری از هنرمندان معاصر از همین نگاه سنتی بین عکاسی و نقاشی است. به‌عنوان مثال «جف وال»[5] عکاس کانادایی، عکسی از بلوار «بورلی» در «لوس‌آنجلس» که در ساعت ۹ صبح گرفته شده است را به نمایش می‌گذارد که نشان‌دهنده‌ی نظرگاهی یکه به آن خیابان در تاریخ و زمانی مشخص است. او در این تصویر سعی دارد تجربه‌ی نگاه منحصر‌به‌فرد عکاس در موقعیت اشاره‌شده به آن خیابان را از دل هزاران نگاه ممکن دیگر به نمایش بگذارد و با این امر نسبت عکاسی را با زمان ‌ـ‌ مکان و اهمیت خلق تصویر در بستری از بافتار و زمینه‌ها را به نمایش گذارد. این نگاه به رسانه‌ی عکاسی از یک‌سو و از سوی دیگر انقلاب دیجیتال از اواسط دهه‌ی ۸۰ میلادی، وجه اسنادی رسانه‌ی عکاسی را دست‌خوش تغییرات مهمی کرده است. بدین سبب فهم دقیق آن نیازمند بازاندیشی در تمامی چهارچوب‌های پذیرفته‌شده در هنر است تا بتوان از ورای نگاه غالب نسبت به این دو رسانه، هنر معاصر را به نظاره نشست.

پی نوشت:

  1. Eugene Delacroix
  2. Gerhard Richter
  3. Baader-Meinhof
  4. Gilles Deleuze
  5. Jeff Wall

نوشته های دیگر به همین قلم را اینجا دنبال کنید:

مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر

مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران  و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند  و مدرس نقاش کانادایی .

0 comments
مکان، فضا و نسبت آن با رسانه‌ی عکاسی

مفهوم تولید مکان و فضا و نسبت آن با رسانه‌ی عکاسی

بررسی مفهوم تولید مکان و فضا و نسبت آن با رسانه‌ی عکاسی | قسمت دوم نسبت فضا و مکان با رسانه‌ی عکاسی فهم ماهیت عکس آوام مگ: نویسنده مخاطب بامداد امین‌زاده در قسمت نخستِ این متن در باب رابطه‌ی میان فضا، مکان و رسانه‌ی عکاسی، مباحثی مطرح و بیان شد در‌این‌مورد که چه‌گونه در هر فرآیند عکاسی، هنرمند با دو طراز از مفهوم تولید و نسبت آن با مکان روبه‌روست. طراز اول اشاره به معنادارکردن محیط و طراز دوم ساختن چیز در […]

0 comments

مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر

مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران  و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند  و مدرس نقاش کانادایی .

0 comments
مفهوم تولید مکان و فضا و نسبت آن با رسانه‌ی عکاسی

مفهوم تولید مکان و فضا و نسبت آن با رسانه‌ی عکاسی

بررسی مفهوم تولید مکان و فضا و نسبت آن با رسانه‌ی عکاسی | قسمت اول نسبت فضا و مکان با رسانه‌ی عکاسی فهم موقعیت عکاس آوام مگ: نویسنده مخاطب بامداد امین‌زاده نسبت فضا و مکان با رسانه‌ی عکاسی رابطه‌ی درهم‌تنیده‌ای است که در سالیان اخیر موضوع قلم‌فرسایی بسیاری از پژوهشگران حوزه‌ی هنر بوده است. به نوعی، رسانه‌ی عکاسی بیشتر از هر رسانه‌ی هنریِ دیگری با مفهوم مکان و فضا گره خورده است، زیرا فهم موقعیتی که عکاس در آن دست به خلق […]

0 comments

مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر

مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران  و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند  و مدرس نقاش کانادایی .

0 comments
سمپوزیوم کیوریتوریال تهران

ناکنونی بودن | هنربان (کیوریتور) به مثابه مترجم

ناکنونی بودن | هنربان (کیوریتور) به مثابه مترجم به بهانه‌ی دومین سمپوزیوم کیوریتوریال تهران قسمت اول آوام مگ: نویسنده مخاطب بامداد امین زاده فضای تازه تاسیس موسسه چارسو از دی ماه امسال میزبان دومین سمپوزیوم کیوریتوریال تهران بود. این دوره با اهمیت دادن به مفهوم ترجمه در امر هنرگردانی کار خود را آغاز کرد. مفهوم ترجمه بحث دامنه دار و پر اهمیتی در فضای ذهنی کشور است و دلالت های بنیادینی در شرایط کنونی دارد. به عنوان مثال اهمیت این […]

0 comments

مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر

مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران  و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند  و مدرس نقاش کانادایی .

0 comments
سمپوزیوم کیوریتوریال تهران

ناکنونی بودن | ولی ما اهرامی بر جای نمی‌گذاریم

نقدی بر نمایشگاه «ولی ما اهرامی بر جای نمی‌گذاریم» در فضای موسسه فرهنگی هنری چارسو ناکنونی بودن قسمت دوم آوام مگ: نویسنده مخاطب بامداد امین‌زاده از دی ماه امسال نمایشگاه «ولی ما اهرامی بر جای نمی‌گذاریم» همزمان و همسو با دومین سمپوزیوم کیوریتوریال تهران با اهمیت بخشی به مفهوم ترجمه در امر هنر گردانی، کار خود را در فضای چارسو آغاز کرد.  اهمیت نقش ترجمه در فضای عملی هنر ایران کمتر مورد بررسی قرار گرفته است و این نمایشگاه این […]

0 comments

نویسنده