آیا کارآفرینی، دستاویزی برای زیرپاگذاشتن حقوق شاغلان است؟

پرونده‌ی درس‌هایی برای هنربانان | قسمت نوزدهم
آیا کارآفرینی خلاق، دستاویزی برای زیرپاگذاشتن حقوق مادی شاغلان حوزه‌ی فرهنگ است؟
نویسنده:  آندرا فیلیپس Andrea Phillips
با مقدمه‌ی جاوید رمضانی
مجله هنرهای تجسمی آوام: ترجمه حمید هاشمی


پرونده درسهایی برای هنربانان قسمت نوزدهم

زیباشناسی آموزش

«آندرا فیلیپس»[1]

«عمل‌گرایی»[2] هیچ‌گاه از محاسبات اقتصادی فاصله نمی‌گیرد؛ حتی زمانی‌که به نظر می‌آید از منطق محاسبات جهت‌دار به معنای دقیق فاصله گرفته و به سمت امور غیرمادی و کمیت‌ناپذیر، تمایل یافته است.[3]

«پیر بوردیو»[4]

در بخش پیشین با چالش جدید کار و عمل‌گرایی در فضای فرهنگی و هنری آشنا شدیم؛ چالشی که تمام افراد دست‌اندرکار این حوزه را درگیر می‌کند؛ از هنرمند تا هنربان و گالری‌ها.

کار بدون مرز، بدون زمان و مکان و حتی بازده‌ مشخص، اعطای شأنی معنوی برای کار و عمل‌گرایی در حوزه‌ی مشاغل فرهنگی و هنری، امری رایج است؛ اینک آندرا فیلیپس، با نگاهی شک‌گرایانه به تفاوت بین این نوع فعالیت، با کارکردن، طبق ضوابط و شرایط تعریف‌شده می‌نگرد و هم‌چنین نقش این نوع نگاه آزاد را معطوف به نهادهای هنری مانند گالری و موزه می‌گرداند و آموزش را به‌عنوان دستاویزی نوظهور که بر کار عاطفی و غیرمادی صحه می‌گذارد، مورد بررسی قرار می‌دهد. اینک مطلب را پی می‌گیریم:

کارگر چندوجهی، خودکامه و خویش‌فرما، تبدیل به فرم قالبی کارگر متفکر می‌شود که خود به‌نوعی کارفرماست و در بازاری که الگو‌های آن به‌صورت متداول تغییر می‌کند، قرار می‌گیرد و در شبکه‌ای که زمان و مکان آن هرلحظه دستخوش تحول است، جایگاه می‌یابد.[5]

علاوه بر آن، کارِ غیرمادی، بلافاصله اشکال جمعی به خود می‌گیرد و به شکل شبکه‌ها و جریان‌هایی جلوه می‌کند که تناقض‌ها و اختلافاتی را از طریق این اجتماع‌پذیری درونی وارد سرمایه‌داری می‌کند که هم تولید و هم مصرف را در حوزه‌ی جدید عمل‌گرایی به حرکتی خلاق تبدیل می‌کند.[6]

«ریچارد سِنت»[7]، از مخالفان مفهوم غیرمادی کار است و از فرآیند تخصص‌زدایی که همراه همیشگی اشکال معاصر عمل‌گرایی در کار است، انتقاد می‌کند و می‌گوید: «نابرابری، پاشنه‌ی آشیل اقتصاد مدرن است و سازماندهی خلاق و شفاف در کار، باعث ایجاد شکاف در کنترل مناسبت‌ها می‌شود[8] و این باعث تضعیف دانش نهادی و فاصله‌گرفتن قدرت و مالکیت از دیگر مناسبات می‌شود، امر اجتماعی از بین می‌رود و سرمایه‌داری باقی می‌ماند. به این ترتیب نابرابری، روزبه‌روز باعث انزوا می‌شود؛ و سیاست‌مداران از این تغییر به‌عنوان الگویی برای اصلاح حوزه‌ی عمومی بهره می‌برند.»[9]

برای سنت، مفهوم عمل‌گرایی، ارتباطی نزدیکی با کار و تلاش برای بالابردن کیفیت عمل و تخصص‌گرایی دارد؛ عمل‌گرایی، به نظر او فرآیندی شبیه تمرین است که طی آن کارگر و پیشه‌ور، تابع جریان کسب مهارت هستند. او پس از «روسکین»[10] براساس گفته‌های «دوسرتو» از بازگشت به سنت‌های آموزش تخصصی دفاع می‌کند که طی آن آموزگاران، فنون تخصصی را به نوآموزان می‌آموختند و نوآموزان باید آن‌قدر تکرار می‌کردند تا در آن متخصص می‌شدند؛ این الگوی آموزشیِ هنری، همان است که امروزه در کنسرواتوارها استفاده می‌شود. به این دلیل است که او معتقد است: «فرهنگ آموزگار و نوآموز، عنصری است که در این وضعیت برای همیشه از دست می‌رود و قابل جبران نیست و آن جذب تخصص در دانش است که غیرقابل بیان و نمایش است و در روش‌های آموزشی قدیم به عادت تبدیل می‌شد و هر حرکتی که نوآموز انجام می‌داد، در جریان شکل‌گیری آن دخالت داشت.

با آن روش نیز هنرمند و کارگر ماهر استقلال به دست می‌آورد؛ اما الگوی سیاسی آن با کار غیرمادی متفاوت بود.[11] سنت می‌گوید: «برای تولید، خواه تولید ویولن و خواه نرم‌افزار، مقاومت، تابع شرایط و محدودیت‌های مادی خواهد بود؛ مهارت‌های مقاومتی، مهارت‌هایی است که می‌تواند مسأله را برای ما متفاوت سازد و اگر مشکل بیش از آن‌چه انتظار می‌رود تداوم یابد، باید رفتارمان را تغییر دهیم و عناصر قابل اغماض آن را ندیده بگیریم».[12]

بحث بین کار مادی و غیرمادی، بین عمل‌گرایی به‌عنوان نوعی از قانون‌زدایی و عمل‌گرایی به‌عنوان نوعی تمرین را می‌توان این‌گونه نشان داد که وقتی کار می‌کنیم، چشم‌انتظار دستمزد هستیم و انتظار داریم در تولید یک شئ، یک رخداد یا بازده، به رضایت دست یابیم، ولی وقتی تمرین می‌کنیم، چنین انتظاری نداریم؛ بلکه معتقدیم در حال مشارکت در یک فرآیند بینارشته‌ای و درونی هستیم که نهایتاً به تولید محصولی ختم می‌شود که مشخص نیست باید چه کیفیتی داشته باشد؛ ما هم‌چنان کارمان را تکرار می‌کنیم چراکه هرروز و هرهفته باید تلاش کنیم تا تولید بهتری داشته باشیم. همیشه می‌توانیم برای تولید محصول بهتر تلاش کنیم؛ اما این فرآیند انتها ندارد.

اگر هنرمند باشیم، اشیائی تولید می‌کنیم که فرآیند ساخت آن لزوماً ادامه ندارد؛ بلکه صرفاً در جریان آن شرکت می‌کند. به این ترتیب شکل وجود ما در جهان متفاوت و مفهوم کار متحول می‌شود و ارتباط متفاوتی با سیاستِ تولید به وجود می‌آورد. امر آموزشی نیز بین این دو تعریف در تعلیق است؛ چراکه علی‌رغم ابهامی که دارد، هم‌زمان در تولید و ارتقاء آموزش تخصصی و نیز تولید و تبلیغ مفهومی غیرمادی، از دانش تمرینی مشارکت می‌کند؛ این موقعیت در آموزش هنر پیچیدگی بیشتری دارد.[13]

«آنجلا مک رابی»[14] این تناقض را در ارتباط بین حضور چشمگیر زنان جوان در مؤسسات آموزش عالی (که محصول افزایش ظرفیت ورودی دانشگاه‌ها و کالج‌هاست) و الگو‌های ناپایدار و مشغول‌کننده‌ی کار در بخش فرهنگی بررسی می‌کند که همین زنان قرار است در آن‌ها فعالیت و تدریس کنند؛ این زنان در صنعت‌های تولید لباس، هنر و طراحی فعال هستند، تاحدی تحصیلات دارند که سیاست‌های فرهنگی و روش‌های توزیع صنعت‌ها را بشناسند؛ حقوق کمی دریافت می‌کنند یا اصلاً دریافتی ندارد و در مجموع در مشاغلی فعالیت دارند که ارتباط خود را با کار حفظ کنند؛ مک رابی نیز به‌غلط این کار را فاخر و اسباب امتیاز قلمداد می‌کند.

این زنان سوژه‌ی ایده‌آل کارِ بدون پایان و نمایندگان توده‌ی متحرک زنانه و دانشگاهیان غیرنخبه هستند که جایی برای سیاست‌های جدید درونی است؛ مک رابی می‌گوید: «وقتی این‌همه شغل، هرکدام به شیوه‌ی متفاوتی با اغماض، خلاقانه تعریف می‌شوند و به‌‌‌‌‌‌‌‌عنوان کار عاطفی و غیرمادی تلقی می‌شوند، چه اتفاقی می‌افتد؟»[15] خود در پاسخ می‌گوید:

«موضوع بحث این حوزه، سیاست دموکراتیک بنیادین معاصر است؛ آیا قبول می‌کنیم به‌طور کامل به جهانی متعلق باشیم که سرمایه‌داری آن را تعریف و شکل می‌دهد؛ یا می‌توانیم دست‌به‌دست هم دهیم و جهان دیگری را به‌وجود آوریم؟»[16]

مک رابی، به تعریف «لاتزاراتو» از ضرورت خلق مشترک ارزش‌های جمعی در تقابل با بازار و نیروهایی که ذهن ما را کنترل و آن را آلوده می‌کند اشاره کرده و می‌گوید: «فمینیسم، مدت‌ها در تشکیلات شبکه‌بندی‌شده و سیاسیِ خرد این ایده‌ها (نظیر مهدکودک‌ها، خوابگاه‌های زنان و ساختار‌های حمایتی بسیاری از ورزش‌ها) به‌طور عملی درگیر بوده است».[17]

جالب آن است که این دو کار، که مک رابی می‌گوید زنان در آن فعال‌اند و دعوت لاتزاراتو به مقابله با بازار از طریق زمینه‌های جدید خودکامگی اجتماعی، دستاویز هنرمندان و هنربانانی شده است که می‌خواهند از روش آموزش به‌عنوان یک ابزار انتقادی و هیأتی برای صورت‌بندی زیباشناختی اثرشان استفاده کنند.

روش‌های آموزش هنر و هنر به‌عنوان روش آموزشی، دو سوی تناقضی هستند که مک رابی به ما نشان می‌دهد؛ یکی دریچه‌ای به ایجاد زیباشناسی اجتماعی و دیگری هیأتی برای کارآفرینی خلاق، سازگار و بالقوه؛ در تمام این وضعیت‌ها، خط تفکیک ظریفی بین منبع تأمین ِخیر عمومی و آن‌چه برای رشد ساز و کار این سرمایه‌داری جدید که به دوران آتی منتقل می‌شود، وجود دارد.[18]

پی‌نوشت:

  1. Andrea Phillips
  2. Practice
  3. Pierre Bourdieu, Outline of a Theory of Practice. Cambridge University Press. 1977. p. 177.
  4. Pierre Bourdieu
  1. همان: 140
  2. همان: 145
  3. Richard Sennett
  4. Richard Sennett, The Culture of New Capitalism. Yale University Press. 2006. p. 62.
  5. همان: 82
  6. Ruskin
  7. Richard Sennett, The Craftsman. Allen Lane. 2008. p. 77.
  8. همان: 222
  9. بحث‌های اخیر در گروه هنر گلداسمیت (Goldsmiths) این تناقض را نشان می‌دهد؛ این گروه در سال 2007 تصمیم گرفت برند مقطع ارشد هنرهای زیبا را به عملکرد هنری MFA تغییر دهد تا نشان دهد، هنرمندان رشته‌های مجازی، مجسمه‌سازی، نقاشی، چاپ و… را کنار گذاشته‌اند و مقطع ارشد صنایع پارچه، در MFA عمومی ادغام شده است تا نشان دهد زمینه‌ی کار دانشجویان (در نتیجه‌ی گرایش‌های ممکن هنری در کلاس‌ها و کارگاه‌های دانشکده) تا چه میزان متنوع است؛ در زمان نوشتن این مقاله استادان این دانشکده درگیر بحث‌های داغ تجدیدنظر انتقادی در باب این برنامه هستند و معتقدند عنوان «عملکرد» برای رشته‌های‌شان (که بسیار مادی است) مناسب نیست.
  10. Angela McRobbie
  11. Angela McRobbie, ‘Women as Multitude? Notes on Feminism and Immaterial Labor’. Be Creative: Making a Living in the Cultural Economy. Forthcoming. 2010.
  12. همان
  13. همان
  14. همان

قسمت‌های مختلف این پرونده را اینجا دنبال کنید:

پرونده‌ی درس‌هایی برای هنربانان| قسمت اول

پرونده‌ی درس‌هایی برای هنربانان| قسمت دوم

پرونده‌ی درس‌هایی برای هنربانان| قسمت سوم

پرونده‌ی درس‌هایی برای هنربانان| قسمت چهارم

پرونده‌ی درس‌هایی برای هنربانان| قسمت پنجم

پرونده‌ی درس‌هایی برای هنربانان| قسمت ششم

پرونده‌ی درس‌هایی برای هنربانان| قسمت هفتم

پرونده‌ی درس‌هایی برای هنربانان| قسمت هشتم

پرونده‌ی درس‌هایی برای هنربانان| قسمت نهم

پرونده‌ی درس‌هایی برای هنربانان| قسمت دهم

پرونده‌ی درس‌هایی برای هنربانان| قسمت یازدهم

پرونده‌ی درس‌هایی برای هنربانان| قسمت دوازدهم

پرونده‌ی درس‌هایی برای هنربانان| قسمت سیزدهم

پرونده‌ی درس‌هایی برای هنربانان| قسمت چهاردهم

پرونده‌ی درس‌هایی برای هنربانان| قسمت پانزدهم

پرونده‌ی درس‌هایی برای هنربانان| قسمت شانزدهم

پرونده‌ی درس‌هایی برای هنربانان| قسمت هفدهم

پرونده‌ی درس‌هایی برای هنربانان| قسمت هجدهم

در ارتباط با کیوریتور و کیوریتوری اینجا بیشتر بخوانید:

نویسنده