آیا مشارکت جمعی، معیاری برای کیفیت‌سنجیِ هنر است؟

کیفیت‌سنجی در هنرهای اجرایی | قسمت نهم
نویسندگان: جنیفر ردبور[1] ، کاتیا یوهانسن[2]، هیلاری گلو[3]، تابیتا وایت [4]
منتشرشده در نشریه‌ی بین‌المللی مدیریت هنر، بهار ۲۰۰۹ [5]
مجله هنرهای تجسمی آوام: ترجمه سحر افتخارزاده


ادامه‌ی نتایج به‌دست‌آمده از مصاحبه با مخاطبینِ پنج تولید اجرایی شامل دو اجرای موسیقی و سه اجرای تئاتری.

مشارکت جمعی

هنگامی که از پاسخ‌دهندگان پرسیدیم که چه امری تجربه‌ی مخاطب از یک اجرای زنده را متمایز می‌کند، چنین پاسخ دادند: «در این تجربه، انواع مختلفی از ارتباط بر کیفیت اجرا اثرگذار است. در مجموع، این سه نوع تعامل در افرایش سطح لذت از «زنده‌بودن» اجرای زنده قابل توجه بوده است: ارتباط بین اجراگران و مخاطبین، ارتباط‌گیری از سوی مخاطبین با اجراگران و تعامل میان مخاطبین.

در دسته‌ی نخست، پاسخ‌دهندگان اغلب ابراز داشتند که وقتی اجراگران انتظارشان از مخاطب را در خلال اجرا به آن‌ها منتقل می‌کردند، نه لزوماً زبانی، ‌آن‌ها تجربه‌ی رضایت‌بخش‌تری داشته‌اند. یکی از پاسخ‌دهندگان تجربه‌ی خود از یک کنسرت موسیقی کلاسیک را چنین تشریح می‌کند:‌ «نوازنده‌ی پیانو در جواب تشویق مخاطبین، به سمت تماشاچی‌ها برگشت و با لبخند انگشتش رو بالا گرفت تا به اون‌ها بفهمونه هنوز یک موومان دیگه باقی مونده و تشویقشون بی‌موقع بوده؛ این ابداً به این معنی نبود که مخاطب تمرکز نوازنده رو به‌هم‌زده، یا به‌هیچ‌وجه منجر به خجالت‌زدگی مخاطب نشد، بلکه این تعامل بین اجراگر و مخاطب آشکارا لذت‌بخش بود و نشون‌دهنده‌ی “انسانی‌بودن” موقعیت و یکی از فواید اجرای زنده بوده.»

نقش مخاطب در کیفیت سنجی هنر

در مقابل، پاسخ‌دهندگانی که احساس‌کرده‌ بودند بیان انتظارات اجراگران از مخاطب واضح و روشن نبوده است، به‌ویژه وقتی هیچ دلگرمی‌ای از اجراگران دریافت نکرده‌بودند، اغلب از تجربه‌ی اجرای زنده‌، ابراز ناامیدی کردند.

یک تازه‌ـ‌مخاطب توضیح می‌دهد چرا استندآپ‌کمدی و موسیقی زنده را از نظر نوع تعامل مخاطب‌ـمجری به تئاتر ترجیح می‌دهد: «در استندآپ‌کمدی و موسیقی زنده، تعامل بسیاری وجود داره؛ مجری سعی داره مشارکت مخاطب و عکس‌العملش رو جلب کنه، ولی در اجرای تئاتر فکر نمی‌کنم مسأله لزوماً این باشه؛ فکر می‌کنم بیشتر شبیه به برخورد با اثر هنری روی دیوار باشه. توی هم‌چین موقعیتی، مسأله بیشتر اینه که مخاطب چه دریافتی داره، بی‌اون‌که تعاملی داشته باشه؛ توی تئاتر تو نمی‌تونی هیچ اطلاعاتی از مجری دریافت‌ کنی که مثلاً آیا می‌خواد مردم بخندن یا ساکت باشن؛‌ برای همین به‌نظرم کمی سخت میاد و البته به‌خاطر همین هم هست که من زیاد به تئاتر نمی‌رم.» پاسخ‌دهنده‌ای دیگر بر این نظر بود که اگر در یک قطعه‌ی تئاتری تلاقی نگاهِ بیشتری با اجراگران داشته باشد بیشتر درگیر اجرا می‌شود.

نقش مخاطب در کیفیت سنجی هنر

این پاسخ‌دهندگان برآنند که آگاهیِ اجراگران نسبت به درگیری و مشارکت مخاطب در یک تولید باعث ارتقاء تجربه‌ی مخاطب می‌شود؛ برای یکی دیگر از پاسخ‌دهندگان، هرچه تعامل مخاطب‌ـ‌مجری (حتی اگر خارج از برنامه‌ی اجرا اتفاق بی‌افتد) صمیمانه‌تر باشد،  لذت از این نوع ارتباط بیشتر می‌شود: «یکی از داوطلب‎ها گفت که دیدن مجری‌ها تو لباس‌های بیرون از صحنه‌ی تئاتر وحشتناک بوده؛ اما من فکر کردم این عملاٌ می‌تونه امر خوشایندی باشه؛ انگار که این بخشی از توئه و تو بخشی از اون». (مشترک)

حس این‌که اجرا «بخشی از توست و تو بخشی از آن» در شکل دوم تعامل، یعنی ارتباط‌گیری از سوی مخاطبین با اجراگران، که می‌توان آن را سبب ارتقاء تجربه‌ی مخاطب دانست، مشهود بود؛ احساس این‌که رفتار مخاطب عملاً در کیفیت یک تولید تأثیرگذار است. پاسخ‌دهندگان بارها اشاره‌کردند که در قالب یک گروه مخاطب،‌ سطح کیفیِ یک اجرا را با تشویق،‌ خنده یا حتی سکوتی درخور و بایسته افزوده‌اند.

هنگام صحبت از یک اجرای تئاتری، یکی از پاسخ‌دهندگان اشاره‌ داشت: «سکوتِ مخاطب و هرکسی که اون‌جا نشسته‌ بود و نگاه می‌کرد، احساس تعلیق رو تو فضا تقویت می‌کرد.» (تازه‌ـ‌‌مخاطب)‌ در مقابل، هربار که پاسخ‌دهندگان احساس‌کردند، شانس بسیار کمی برای بازخورددادن به اجراگران دارند، حسی از بیگانگی را تجربه کردند: «بعضی از ماها، به‌هیچ‌وجه احساس نکردیم بخشی از اجرا هستیم؛ فقط حس‌کردیم مجبوریم بنشینیم و نگاه‌کنیم و ساکت باشیم». ‌(تازه‌ـ‌مخاطب)‌

نقش مخاطب در کیفیت سنجی هنر

سومین نوع تعامل و یقیناً پربسامدترین نوع در بازخوردهای پاسخ‌دهندگان درباره‌ی کیفیت، تجربه‌ی مخاطب بود؛ تعامل مخاطب با مخاطب دو نمود داشت: تعامل بین مخاطبین مجزا؛ حس تعلق افراد مجزای از مخاطبین به یک کل به‌هم‌پیوسته؛ متون نگاشته‌شده پیرامون اعتمادپذیری جمعی و مصرف، بینشی نسبت به هردوی این موضوعات به دست می‌دهد؛ برای مثال: لی[1]، پیترز[2] و شلتون[3]، بیان می‌دارند که «به‌نظر می‌رسد اعتمادکردن به اصالت یک محصول، مبتنی بر یک سرمایه‌گذاری شخصی است که بستگی به هویت یک فرد دارد و به دیگران نیز مربوط می‌شود؛ این سرمایه‌گذاری شخصی نه‌تنها محصول‌محور است، بلکه بر نوع صَرف هزینه توسط شخص در خرده‌فرهنگِ مصرف بنا شده است؛ این فعالیت مستلزم صرف وقت، انرژی برای یادگیری،‌ کار، ‌معاشرت و برقراری ارتباط با دیگران، پیرامون یک محصول مارک‌دار است». (P. 491)

بعضی پاسخ‌دهندگان رسیدن به یک سلیقه یا علاقه‌ی مشترک با دیگران در خلال اجرا را ارزشمند تلقی کردند: «اون قابلیت گپ‌زدن با نفر بغل دستی‌ت، حتی در حین اجرا، البته نه در خلال قطعه به‌طور واضح،‌ می‌تونه بخش بسیار مهمی از لذت من از چنین برنامه‌هایی باشه». (مشترک)

برای یک پاسخ‌دهنده، ارتباط می‌توانست به کوتاهیِ ردوبدل‌کردن یک لبخند با مخاطب دیگر باشد، قبل از آن‌که بخواهد تمرکزش روی اجرا را دوباره از سر گیرد. برای مثال «لبخند» به نشانه‌ی این‌که «این فوق‌العاده‌ست». (تازه‌ـ‌مخاطب) همین‌طور که پاسخ‌دهندگان با افرادی که مکرراً در صندلی‌های نزدیک‌شان می‌نشستند، بیشتر آشنا می‌شدند، این درگیری به‌عنوان یکی از فواید حضور در اجرای ‌زنده پررنگ‌تر می‌شد؛ در مقابل، پاسخ‌دهندگانی که احساس می‌کردند هیچ شانسی برای ارتباط نیست ـــ که از آن‌ها انتظار می‌رفته «ساکت یک جا بنشینند» ـــ درگیری کمتری با تجربه را گزارش کردند.

نقش مخاطب در کیفیت سنجی هنر

ارزش چنین ارتباطی لزوماً به تعامل با دیگر مخاطبین محدود نمی‌شود؛ بنا به نظر لی، پیترز و شلتون[4] «ارتباط‌بخشی این فعالیت‌های مختلف به دیگران در خرده‌فرهنگ (به‌دیگرسخن داستان‌سرایی و روایت‌ تجربیات برای دیگران)‌ به رفتارهای مختلف اعتبار و مشروعیت می‌بخشد»[5].

پاسخ‌دهندگانی که اجرا را با خانواده یا دوستان به بحث گذاشتند، نسبت به آن‌ دسته که علاقه‌ای به بحث راجع به اجرا نداشتند، تمایل بیشتری برای بیان رضایتمندی خود از اجرا نشان می‌دادند؛ اگرچه تشخیصِ این‌که کمبود فرصت‌های ارتباطی باعث عدم‌درگیری با اجرا می‌شو‌د یا عدم‌درگیری تمایل به ارتباط‌گرفتن در رابطه با اجرا را کم می‌کند، سخت است.

ورای ارتباط یک‌به‌یک، پاسخ‌دهندگان مکرراً ابراز داشتند که صِرف «بخشی از اجرابودن» یکی از جاذبه‌های اجرای زنده بوده است؛ «تو به‌طور مجزا در جریان چگونگی تأثیرگذاری اجرا روی خودت هستی و بعد بعضی‌وقت‌ها ممکنه همراه دیگران درگیر اجرا شی.» ‌(مشترک) ‌«این تجربه با تجربه‌ی نشستن و ردکردن کانال‌ها و این‌که در نهایت بگی “خب این رو تماشا می‌کنم”، فرق داره، چون تو دیگه قسمتی از یک جریان هستی.»‌ (تازه‌ـ‌مخاطب)

ابراز لذت پاسخ‌دهندگان از «مخاطب‌بودن» یافته‌های جیکوبز[6]، را مبنی بر این‌که حضور به‌همراه دیگران در سالن کنسرت و امکان به‌بحث‌گذاشتن اجرا با یکدیگر را تأیید می‌کند که ‌مؤلفه‌های قابل توجه و کلیدی‌ای ‌در به اوج‌رساندن تجربه‌ی مخاطب هستند.

نقش مخاطب در کیفیت سنجی هنر

فواید شرکت در یک اجرای زنده، تجربه‌های مخاطبین را ورای خود برنامه نیز متأثر می‌سازد؛ برای نمونه پاسخ‌دهندگان چنین اظهار داشته‌اند که شرکت در یک کنسرت، لذت گوش‌دادن به آن موسیقی بر روی سی‌دی را افزایش می‌دهد:‌ «می‌تونی برگردی به اون‌چه که در اجرای زنده دیدی و اون احساس رو بازآفرینی کنی.» (مشترک)

در قسمت بعدی به کیفیت و تجربه‌ی اصیل‌ و در پایان به جمع‌بندی خواهیم پرداخت.

پی‌نوشت:

  1. Leigh
  2. Peters
  3. Shelton 2006
  4. 2006
  5. P.491
  6. Jacobs 2000

قسمت‌های قبلی این پرونده را اینجا بخوانید:

پرونده‌ی تجربه‌ی مخاطب | قسمت هشتم

پرونده‌ی تجربه‌ی مخاطب | قسمت هفتم

پرونده‌ی تجربه‌ی مخاطب | قسمت ششم

پرونده‌ی تجربه‌ی مخاطب | قسمت پنجم

پرونده‌ی تجربه‌ی مخاطب | قسمت چهارم

پرونده‌ی تجربه‌ی مخاطب | قسمت سوم

پرونده‌ی تجربه‌ی مخاطب | قسمت دوم

پرونده‌ی تجربه‌ی مخاطب | قسمت اول

پرونده‌های قبلی سحر افتخارزاده را اینجا بخوانید:

نویسنده