جهان پهناور اندوه | پرونده رسانه‌ی نابکار

پرونده رسانه‌ی نابکار: چرا منتقدان عکاسی از عکس‌ها بیزارند؟
قسمت هفتم
نویسنده: سوزی لینفیلد ۱ (Susie Linfield)
مجله هنرهای تجسمی آوام: ترجمه مریم وحدتی

مقدمه:

مشکل عکس‌ها تنها این نیست که در توضیح جهان ناتوان‌اند. مشکل بزرگ‌تر، چیزی است که عکس‌ها در انجام‌اش توفیق داشته‌اند، یعنی ایجاد رابطه‌ی بلاواسطه و عاطفی با جهان. افراد برای یافتن تعارض‌های درونی سرمایه‌داری انحصاری یا دلایل نسل‌کشی در رواندا به عکس‌ها نظر نمی‌اندازند. آن‌ها – و ما- در پی چیزهای دیگری به عکس‌ها رجوع می‌کنیم: برای نگاهی اجمالی به آنچه ستم‌گری، غرابت، زیبایی، مصیبت، عشق، بیماری، کنج‌کاوی طبیعی، خلق هنری یا خشونت فاسد به نظر می‌رسد.

این توانایی عجیب و مبهوت‌کننده‌ی عکس‌ها در مواجه‌سازی ما با احساسات جدیدِ اندیشیده‌نشده‌، اخیراً نزد من آمد؛ آن‌هنگام که کتابی از عکس‌هایی را تورق می‌کردم که توسط عکاسان خبری از کشورهای مختلف ثبت شده بودند. نام این کتاب، شاهد عراق: مجله‌ی جنگ، فوریه‌ـ‌آوریل /5/20005 است.[1]

پرونده رسانه نابکار قسمت هفتم

یک عکس رنگی در  این کتاب، شش زن را در گورستانی بیرون از بغداد نشان می‌دهد (گورستان‌ها در بغداد مکان‌های پُرازدحامی‌اند؛ در پس‌زمینه‌ی این عکس، دو گور جدید و خالی و بنای ناتمامی را مشاهده می‌کنیم). زنان در اطراف تابوت چوبی‌ای گرد آمده‌اند که با نوشته‌های عربی در دو طرف تزئین شده است؛ پنج زن روبه‌روی یکدیگرند و به نظر می‌رسد در حال گفت‌وگو هستند؛ یکی از آن‌ها کف دست خود را روی تابوت، باز نگه داشته و دست دیگرش را روی صورتش قرار داده است. زن ششم، در پیش‌زمینه‌ی تصویر، جدا از دیگران و به سمت دوربین نشسته است؛ سرش به یک سمت کج شده و دستانش را در هم گره کرده است.

هر شش زن، چادرهای سیاه و بلندی به سر دارند؛ چند زن نه‎تنها سر و بدن‌شان، بلکه بخشی از چهره‌های‌شان را نیز پوشانده‌اند. این عکس را «جروم دلای»[2]، عکاس جنگِ فرانسوی، برای آژانس «اِی‌پی»[3] گرفته است. شرح عکس به ما می‌گوید: «خویشاوندان محمد جابرحسن بر سر تابوت او سوگواری می‌کنند… حسنِ بیست‌ودوساله، زمانی کشته شد که بمب در بازار شلوغی در ناحیه شولای بغداد منفجر شد و پنجاه‌ودو نفر کشته و بسیاری زخمی به جای گذاشت.» از آن‌جا که عکس به تاریخ  03/02/03 ثبت شده است، می‌دانیم احتمالاً یک بمب آمریکایی بوده است[4]؛ و از آن‌جا که در بازار غیرنظامی افتاده، به احتمال قریب‌به‌یقین، تصادفاً آن‌جا افتاده است ـــ که البته تصادفی‌بودنش آن را قابل بخشش نمی‌سازد. (اگر تاریخ عکس و بمب مربوط به دیروز یا امروز یا فردا بود، می‌دانستیم توسط اعضای شورشیان بعثی یا اسلام‌گرایان افراطی و البته عامدانه منفجر شده است.)[5]

پرونده رسانه نابکار قسمت هفتم

این یک پرتره از اندوهِ عمیق آمیخته با درد است؛ شگفت‌آور است! چهره‌های نسبتاً پنهان چه اندازه احساسات می‌توانند منتقل کنند! زنِ پیش‌زمینه  ـــ که به‌وضوح بخشی از گروه است و به نظر می‌رسد تازه از آن جدا شده ـــ چشم و دهانش را پوشانده است. آن‌چه می‌بینیم، عمدتاً بینی تخت و گونه‌ی گِرد با چروک‌های عمیقش است؛ اما چه چروک گویایی! چیزی در آن از عمیق‌ترین درد سخن می‌گوید؛ گویی تجربه‌ی انباشته‌ از یک عمر ــ‌ـ جهانی انبوه از غم و اندوه ــــ در آن یک خط حک و فشرده شده است، چروک ضجه می‌زند.

این جهان اندوه، به احتمال زیاد، جهان پهناوری است و با مرگ زودهنگام محمد جابرحسن پدید نیامده است؛ احتمالاً، این زنان که همه میان‌سال به نظر می‌رسند، زندگی خوب و آرامی نداشته‌اند؛ احتمالاً طی سال‌های مصیبت‌وار صدام، جنگ ایران و عراق، نخستین جنگ خلیج فارس و تحریم‌های تحریک‌آمیز پس از آن رنج بسیار برده‌اند؛ که از دست آمریکایی‌ها و شاید از دست پدران و همسران خود هم بسی زجر کشیده‌اند[6]؛ اکنون نیز از خشونت‌های فرقه‌ای‌ـ‌سیاسی‌ـ‌جنایی‌ای در رنج‌اند که به‌طور روزافزون و سادیستی عراق را فرا می‌گیرند. من نمی‌توانم وانمود کنم که حتی بخش بسیار اندکی از عمق و تعداد این غم‌ها را درک می‌کنم و به‌عنوان یک آمریکایی، در بخش‌های سخت و عمیقی از این درد دخالت ندارم.

پی‌نوشت:

  1. سایر کتاب‌ عکس‌هایی که این جنگ را مستند کرده‌اند، عبارت‌اند از : بغدادِ برونو استیونس: ورای آینه (Au-dela du miroir) و رهاشده (Unembedded) چهار عکاس مستقل خبری درباره‌ی جنگ در عراق.
  2. Jerome Delay
  3. Associated Press
  4. هرچند نه با قطعیت. آنتوني شاديد از واشنگتن پست، در كتاب شب، نزديك را ترسيم می‌کند، مي‌نويسد آتش‌سوزي عراق احتمالاً منجر به انفجار شود.
  5. روز بعد از این‌که من این جمله را نوشتم، صفحه‌ی نخست نیویورک تایمز سرتیتر زد: «انفجار خودروی بمب‌گذاری‌شده بیش از 60 نفر را در بازار، عراق از بین برد». اعزام آغاز شد: «یک بمب قدرتمند انتحاری در خودرو، این‌جا، در میان خیابان شلوغ بازار منفجر شده است. در این‌جا، در محله‌ی شیعه‌نشین در روز شنبه، دست‌کم 62 تن کشته و نزدیک به 120 نفر زخمی شده‌اند.»
  6. رهاشده، شامل مجموعه‌ای عکس از «ریتا لیستنر» (Rita Leistner)، از زنانی در بیمارستان روان‌پزشکی راشاد بغداد است؛ یکی از روان‌پزشکان آن‌جا به لیستنر گفت که بسیاری از عراقی‌ها می‌ترسند از این‌که دختری با اختلال روحی، مانع گشایش‌بخت دیگر دختران خانواده شود و دخترانِ احتمالاً بیمار را «خانواده‌هایشان از اجتماع دور می‌کنند، و اغلب آدرس‌های جعلی به کارکنان بیمارستان می‌دهند تا نتوانند هرگز دوباره آن‌ها را بیابند. برخی زنانِ از نظر ذهنی سالم، از ضرب و شتم و قتل‌های ناموسی به بیمارستان پناه می‌آورند… بیشتر این زنان هیچ انتخابی ندارند، جز آن‌که باقی عمر خود را در بیمارستان زندگی کنند.» گزارشگران غربی به افزایش آن‌چه قتل‌های ناموسی گفته می‌شود ـــ واژه‌ی تلطیف‌شده‌ای برای قتل‌های درون‌خانوادگی ـــ به دلیل افزایش بنیادگرایی مذهبی و وخامت شرایط ناامن اشاره کرده‌اند.

قسمت‌های قبلی این پرونده را اینجا بخوانید:

چرا منتقدان عکاسی از عکس‌ها بیزارند؟ | قسمت اول

عکس به مثابه‌ی شکلی از خشونت | قسمت دوم

عکس به مثابه زندان | قسمت سوم

عکاسی، رسانه‌ی دموکراتیک | قسمت چهارم

عکاسی، سلاحی علیه حقیقت | قسمت پنجم

همه‌ی عکس‌ها را دیده‌اید | قسمت ششم

نویسنده