عکس همیشه به آنچه که به چشم نمی‌آید، اشاره می‌کند | پرونده رسانه‌ی نابکار

پرونده رسانه‌ی نابکار: چرا منتقدان عکاسی از عکس‌ها بیزارند؟
قسمت نهم
نویسنده: سوزی لینفیلد ۱ (Susie Linfield)
مجله هنرهای تجسمی آوام:ترجمه مریم وحدتی


عکس‌هایی که اکنون ما را – نه لزوماً به سمت هم‌دلی، بلکه به تفکری تازه – بیشتر سوق می‌دهند، شاید تصاویری از غم و اندوه محض نباشند. اما چرا باید ارتباط ما با قربانی، رنج و فقدان، و تاریخ‌هایی که از آن‌ها سخن می‌گویند، سهل‌ و ساده‌تر نسبت به ارتباطمان با هر چیز دیگری باشد؟

نوع دیگری از تصویر وجود دارد که با اینکه مسلماً رنج را مستند می‌کند، در عین حال، از تناقض‌های غریب و شدیدی سخن می‌گوید که به بسیاری از درگیری‌های خشونت‌آمیز امروزی اشاره می‌کند. از جمله، دو عکس از شاهد عراق مرا بسی تکان داده‌اند.

یکی را دمیر ساگولج[1]، عکاس بوسنیایی که برای رویترز کار می‌کند، ثبت کرده است. عکس، دریادار آمریکایی فربه‌ای را نشان می‌دهد. او عینک سیمی به چشم زده، عینک ایمنی را بالای پیشانی‌اش قرار داده و در فضای بیرونی روی تکه‌ای زمینَ خشک نشسته است (مکان دقیق به ما گفته نشده، تنها می‌دانیم مرکز عراق است)؛ در پس‌زمینه‌ی مبهم، سربازان را با مسلسل‌ها می‌بینیم. دریادارِ ما به نظر می‌رسد غیرمسلح است – عنوان به ما می‌گوید که او پزشک است – و می‌بینیم که در جلیقه‌ی جلویی‌اش، قلم، مسواک و قیچی به نحو مرتبی قرار گرفته‌اند.

او دستکش‌های پلاستیکی آبی پوشیده و با نگاه یخ‌زده‌ای به آغوش خود نگاه می‌کند، که یک دختربچه سیه موی عراقی را در آن گرفته است. دختر به نظر می‌رسد حدود چهارساله است؛ پابرهنه است، و انگشتان برهنه‌ی کوچکش به پایین تاب برداشته‌اند، پاهایش گویی که مشتِ گره خورده‌اند. به نظر می‌رسد جامه‌ای بافتنی به رنگ صورتی به تن دارد؛ یک بازویش به خون آغشته است. دختر به نظر می‌رسد مستقیم به پاهای خود – نه به دریادار– نگاه می‌کند اما یکی از دستانش را به سینه‌ی مرد چسبانده است. به نظر می‌رسد جثه‌ی دریادار دختر را در برگرفته و در عین حال از او محافظت می‌کند؛ او تقریباً به نحو کاملی در احاطه‌ی بازوهای مرد غنوده است.

رسانه‌ی نابکار منتقدان عکاسی

ما از این عکس چه برداشتی می‌کنیم؟ این تصویری از جان پناهی اتفاقی و بختامد در میان‌گاهِ خشونت است؛ تصویری است از وابستگی، اما از نابرابرترین نوع آن؛ از قدرت مهیب و بی‌دفاعی مهیب. از دو نفر که نه دشمن‌اند و نه دوست. دریادار نجات دهنده است یا خائن؟ صورتیِ ملایم لباس دختر با رنگ خاکی- سدری یونیفرم سربازان، زمین خشک و کینه‌جو، همچنین آشفتگی‌های خشونت‌آمیزِ خود جنگ، با هم کنتراست غلیظی ایجاد می‌کنند.

می‌توان داستان‌های بسیاری ساخت – تفنگداران دریایی، خانواده‌ی دختر را کشتند؛ تفنگداران دریایی از خانواده‌ی دختر محفاظت کردند – اما چه کسی می‌داند کدام درست است؟ در مورد آینده مردمِ در عکس کسی چه می‌داند؟ چه اتفاقی برای دختر و خانواده‌اش افتاده است؟ آیا دریادار زنده است یا مرده؟ جان برگر می‌نویسد که یک عکس، «همیشه و بنا بر طبیعتش، به آنچه آنجا به چشم نمی‌آید، اشاره می‌کند» و این سخن به درستی و به تمامی اینجا صدق می‌کند. زمانی که این تصویر را دیدم، تقریباً نفسم بند آمد – نه از دلهره، بلکه از شگفتی – و هرچه بیشتر به آن نگاه کردم، کمتر آن را دریافتم. این رازی است که گشوده نخواهد شد.

یکی دیگر از عکس‌های شگرف و خیره‌کننده، توسط ژان مارک بوجو[2] عکاس فرانسوی AP ثبت شده و به طور گسترده‌ای دیده شده است؛ این عکس در سال2003 جایزه سال ورد پرس فوتو[3] را به دست آورد. (بیش از 63000 عکس برای این جایزه مورد داوری قرار گرفتند.) ترکیبی از ظلم و شفقتی که این عکس به تصویر می‌کشد، ناخوشایند و در واقع دردآور است و هر ایده‌ای كه می‌توانیم داشته باشیم مبنی بر اینکه این دو (مفهوم) را همواره به طور کامل می‌توانند از هم جدا باشند، واژگون می‌کند. بوجو با یگان 101st Airborne Division سفر کرد (بیشتر برای اثبات این ادعا که روزنامه‌نگاران گمارده شده، صرفاً پروپاگاندیست دولت‌اند). او این عکس را در 31 مارس 2003 در نجف گرفت.

عکس، مردی عراقی را نشان می‌دهد که شرح عکس می‌گوید در اردوگاه POW  است. او بر زمین خاکی پشت حلقه‌های عظیم سیم خاردار (که نخستین چیزهایی هستند که ما می‌بینیم) نشسته است. زندانی بی نام -که ممکن است متهم به قتل عام یا کاملاً بی‌گناه یا چیزی مابین هر دو باشد- جامه‌ی گشاد سفید و شلوار و صندل به تن دارد. سر و صورت‌اش، مانند زنان در گورستان، پوشیده‌اند، هرچند نه به طور داوطلبانه. چهره‌پوش نوک‌تیز سیاه و براقی با ظاهر قرون وسطایی، سر و صورتش را پنهان کرده  و اکنون برای بسیاری از ما شکنجه‌های ابوغریب را تداعی می‌کند.

رسانه‌ی نابکار منتقدان عکاسی

سرِ  مرد به سمت پسر چهار ساله‌اش خم شده که نزدیک و چسبیده به او نشسته و مرد در آغوش‌اش نگاه داشته است. پسر پیراهن و شلوار سبز به تن دارد و پابرهنه است؛ یک جفت کفش ورزشی کوچک در آن نزدیکی است. دهان پسر اندکی باز است – به نظر می‌رسد از حال رفته، و خسته است – مخاط بینی‌اش رها شده و چهره‌اش کثیف است. مرد مانند تمام پدران جهان، پیشانی پسرش را در کف دستش نگاه داشته، تا گویی آرام‌اش کند؛ بازوی دیگرش دور بدن پسرش حلقه شده است. بوجو گفته است هنگامی که پدر را دستگیر می‌کردند، پسربچه بسیار گریه می‌کرد، پس سربازان آمریکایی اجازه دادند آن دو با هم بمانند. سپس، دستبند پلاستیکی پدر را پاره کردند تا او بتواند فرزندش را کنارش نگه دارد.

[1]Damir Sagolj

[2]Jean-Marc Bouju

[3]World Press Photo

قسمت‌های قبلی این پرونده را اینجا بخوانید:

چرا منتقدان عکاسی از عکس‌ها بیزارند؟ | قسمت اول

عکس به مثابه‌ی شکلی از خشونت | قسمت دوم

عکس به مثابه زندان | قسمت سوم

عکاسی، رسانه‌ی دموکراتیک | قسمت چهارم

عکاسی، سلاحی علیه حقیقت | قسمت پنجم

همه‌ی عکس‌ها را دیده‌اید | قسمت ششم

جهان پهناور اندوه | قسمت هفتم

تقدیر ناعادلانه | قسمت هشتم

نویسنده