آفرینشی از جنس خیال در آثار رحیم مولاییان

آفرینشی از جنس خیال در آثار رحیم مولاییان
گفتگو با رحیم مولاییان
مجله هنرهای تجسمی آوام: محمد ستونه


گفتگو با رحیم مولاییان

رحيم مولاييان متولد 1339 در شهر بابل است. او نقاش، مجسمه‌ساز، مدرس، شاعر و مدیر گالری مولاییان در بابل است. این هنرمند مطرح مازندرانی با نقاشي‌هاي انتزاعي به خلق تجربه‌هاي مختلف تصويري پرداخته است. ايشان در ابطال بازنمايي عالم از اشيائي بهره مي‌جويد كه به عقيده‌ی خود، تجربه‌ي زيستي با آنها را دارد.

شما به عنوان شخصی که در یک خانواده‌ی هنر دوست رشد کردید برایمان توضیح دهید از چه زمانی هنر دغدغه‌ی اصلی‌تان شد؟

هنر در هر سن معنای متفاوتی برای من داشت، فکر می‌کنم اولین بار 11 ساله بودم که رنگ‌روغن کار کردم و در سن 13 سالگی پیش آقای فداییان کارهای کلاسیک را کپی می‌کردم و ایشان آن‌ها را در فریدون‌کنار می‌فروخت. آن زمان اقتصاد خانواده اجازه نمی‌داد که به کلاس بروم به همین خاطر تجربی کار می‌کردم و از کتاب‌های روسی که آن زمان در ایران فراوان وجود داشت، در فیگور و طبیعت کمک می‌گرفتم. دو اتفاق در زندگی من نقش بسزایی داشت اولی در سن 14 سالگی بود که برادرم کتاب نقاشی نوین، احسان یارشاطر را به من هدیه دادند و همین آغاز روشنگری نسبت به نگاه معاصر و هنر شد، من با مطالعه‌ی آن کتاب با سبک‌ها و نقاشان بزرگ جهان ازجمله پیکاسو آشنا شدم. دومین مورد در سن 16 سالگی بود که با آقای حریری آشنا شدم و چون ایشان بسیار اهل مطالعه بودند، باعث شد بستر یک نگاه روشن‌تر به فضا در من به وجود بیاید. می‌توان گفت با تأثیرپذیری از چنین اتفاقات، زندگی حرفه‌ای من از هجده‌سالگی شروع شد و تمام هم و غم خودم را معطوف این کار کردم.

گفتگو با رحیم مولاییان

 نحوه‌ی ارتباطتان با آقای حریری چگونه شکل گرفت؟

خب آقای حریری خود اهل کتاب، محقق و نویسنده بودند یکی از برنامه‌های ایشان این بود که با شاعرها حول چیستی شعر مصاحبه می‌کردند. در اوایل انقلاب نسل جوان همه جویای شعر بودند و در پی این بودند شعارزدگی کم شود و چون ایشان روشن‌دل بودند بنده همراهی‌شان می‌کردم و به منزل شصت نفر از شعرای بزرگ ایران رفتیم نظیر شاملو، براهنی، شهریار، اخوان ثالث، سپانلو و دانشور و… هم‌صحبتی با چنین اشخاصی در آن سنین جوانی بسیار موهبت بزرگی برای من بود.

گفتگو با رحیم مولاییان

چگونه شد که به شعر روی آوردید، گویا کتاب شعری هم به چاپ رساندید؟

بله، 3 کتاب شعر است که به صورت مشترک به نگارش و چاپ رسیده است و من بسیار به شعر علاقه‌مندم و به نظرم شعر یک ابزار فوق‌العاده برای بیان احوالات درونی است.

آیا دیدار با شعرای بزرگ در جوانی باعث شد به شعر روی بیاورید؟

نه اصلاً، من از 40 سالگی شعر را شروع کردم، اگر بخواهم تأثیر آن مصاحبه‌ها را در زندگی‌ام بیان کنم بیشتر باعث شدند روی به نوشتن بیاورم البته دست به قلمم خوب بود، یادم می‌آید خدمت سیمین دانشور رفته بودیم و وقتی میزان علاقه‌ام به ادبیات را دیدند، جزوه‌ی زیبایی‌شناسی‌شان را به من دادند و گفتند؛ هر روز بنویس، از هر اتفاقاتی برایت رخ می‌دهد یادداشت‌برداری کن و من هم همین کار را کردم حتی زمان سربازی که من را به جبهه فرستادند هم دست از نوشتن برنداشتم و تمام خاطرات و روزمرگی‌های آن زمان را یادداشت کردم و هنوز هم مرورشان می‌کنم.

گفتگو با رحیم مولاییان

شما به‌طور هم‌زمان در چند رشته از هنرهای تجسمی فعال بودید اما چه اتفاقی افتاد که روی نقاشی متمرکز شدید؟

خب همان‌طور که در مصاحبه‌های مختلفی گفته بودم، سبب این کار نصیحت آقای حریری برای متمرکز شدن روی یک رشته هنری بود. من آن زمان مجسمه، خط، نقاشی و… کار می‌کردم که به علت علاقه‌ی بیشتر به نقاشی یا سهل‌الوصول بودن آن، بقیه را کنار گذاشتم و روی آن متمرکز شدم البته همان‌طور که می‌دانید من مجسمه را هم در کنارش ادامه دادم و دوستی با سعید شهلا پور و آشنایی با تمام امکانات و ابزارهای مجسمه‌سازی باعث شد من دوسالانه‌ها و رویدادهای مجسمه‌سازی جهان شرکت کنم که در سال ۷۵ در اوزاکا ژاپن به‌عنوان یکی از ۷۴ مجسمه‌ساز صاحب سبک جهان انتخاب و معرفی شدم ولی در کل آدم سختگیری نیستم، نقاشی ابزار است، شاید روزی یک فیلم ساختم یا روی نقاشی‌خط متمرکز شدم، من قائل به امر نیستم فقط نقاش هستم، من انسانم و باید منطبق باشم با المان‌های جدید تا بتوانم حرف بزنم وگرنه از بین میروم، زیاد به موردپسند بودن مخاطب هم‌فکر نمی‌کنم چون آن زمان دیگر خود واقعی‌ام نیستم، به من یک‌بار فرصت زندگی داده‌شده است، نوع ارتباط من با جهان اندیشه است نه ابزار، من با نگاهم دنیایم را تعریف می‌کنم.

گفتگو با رحیم مولاییان

روندی که برای پیدا کردن سبک شخصی خودتان طی کردید را برایمان بازگو کنید؟

اول باید یک نکته‌ای را به هنرآموزان گوشزد کنم و آن تأثیرپذیری شدید در مکانیسم آموزشی است که هنرجوها بسیار شبیه استادان خود می‌شوند که بسیار خطرناک است. یک‌جمله‌ای است که یکی از اساتید دوران دانشگاه به من گفت و هنوز آن را به یاد دارم و آن جمله این است که: بعد خلق هر اثر به آن نگاه کن اگر عنصری شبیه به دیگران مشاهده کردی آن را پاک‌ کن، آن‌قدر ادامه بده تا فقط عنصر مربوط به خودت باقی بماند، حتی یک عنصر خاص هم می‌تواند هنرمند را مشهور کند.

امروزه شاهد هستیم که هنرآموزها بعد از کلی گالری‌گردی و دیدن آثار مختلف بلافاصله بعد از رسیدن به خانه یا کارگاه شروع به خلق اثر می‌کنند که اشتباه است چون تحت تأثیر هجوم افکار مختلف هستند و این در ناخودآگاهشان تأثیر می‌گذارد، باید صبر کنند تا ذهنشان خالی از هر نوع تصویر مشابهی شود. با توجه به توضیح الان می‌توانم بگویم یکی از شانس‌های زندگی من شهرستانی بودن است چون باعث شد خیالم دست‌نخورده باقی بماند، خب برگردیم به سؤال شما، من در جوانی چون توانایی پرداخت شهریه کلاس‌های آموزشی را نداشتم، خودآموخته بودم و تنها از نظرات و تجربیات دیگران استفاده می‌کردم و همین سبب شد که بیشتر فکر و تلاش کنم، خب در دوره‌های نخست، نقاشی‌هایم فیگوراتیو بودند و بعد از دانشگاه نقاشی‌هایم شکل سقاخانه‌ای به خود گرفت و بعد از مدتی با آشنا شدن با هنر اروپا و اکسپرسیونیسم، نقاشی‌هایم به آن سمت کشیده شد، درواقع من مدام در حال تحقیق و مطالعه، تجربه و کار بودم و هرچه می‌گذشت سعی می‌کردم کارهایم شخصی‌تر باشد. در همان زمان وقتم را صرف شناخت مینیاتور و موتیف‌های ایرانی کردم و در کنار آن پژوهش‌هایم را روی نقاشی‌های سقانفار گذاشتم. سقانفار مکان‌های مقدسی است که در مازندران در کنار حسینیه‌ها، مساجد یا محوطه گورستان‌ها می‌ساختند و معمولاً موقوفه ابوالفضل بودند. سقانفار‌ها به‌گونه‌ای ساخته می‌شد که سقف‌های آن‌ها نقاشی می‌شد و در این نقاشی‌ها تصاویری از ائمه، شاهنامه و گل‌وبوته و تصاویری از دیو و پری و صحنه‌‌هایی از لشگریان حسین (ع) و در مقابل صف‌آرایی لشگریان ابن‌زیاد را می‌کشیدند و وقتی بیماران را روی زمین می‌خواباندند و چشمشان به این نقاشی‌ها می‌افتاد، معتقد بودند که بیمار در چنین فضایی شفا می‌گیرد. پژوهش روی نقاشی‌های سقانفار موجب شد که در هنر فضای جدیدی را تجربه کنم. بعد از شناخت دوره‌های مختلف اسلامی ایرانی کم کم این نوع نگاه هم از من فاصله گرفت و تنها چیزی که در من ماند مالیخولیا و مرگ است. مالیخولیایی که انسان با آن بزرگ می‌شود و مرگی که در همه‌ی ما وجود دارد، اصل قضیه آن است که من تجربه کردم و می‌کنم، نوع نگاه، ابزار، متریال و… همه باید باعث حس و حال خوبی در من بشوند وگرنه لزومی نمی‌بینم که تک ساحتی عمل کنم.

درباره‌ی معنا و دغد‌غه‌ای که در آثارتان سعي بر نشان دادنشان دارید برایمان بگویيد؟

خب من از قبل فکر نمی‌کنم و فقط حال خودم را ترسیم می‌کنم، این روزها وقتی روبروی بوم می‌نشینم تمام عناصر کرونایی به ذهنم می‌آید و ساختار اندیشه‌ی من را شکل می‌دهد که در تقابل و تهاجم کرونا چقدر مقاومت می‌کند و آن را تبدیل به یک امکان می‌کند و از من یک هنرمند می‌سازد و همان‌طور که گفتم شیرینی مرگ خیلی من را تحت تأثیر قرار داده است، همین شیرینی است که همه‌چیز را مقید کرده است و باعث شده است درون‌مایه‌ی کارهای من بشود و بعد مالیخولیا که برای نجات مرگ، گرفتارش می‌شویم.

گفتگو با رحیم مولاییان

در آثارتان المان‌های زن و محیط‌زیست مدام مشاهده می‌شود، چه نوع نگاهی باعث این اتفاق شده است؟

من عاشق حیوانات و طبیعت هستم، اگر شما نگاهی به اطرافتان بیندازید متوجه می‌شوید این شرایط زیستی من است من در خانه‌ام فضایی مملو از موجودات زنده‌ مختلف دارم، دنیای اطراف من پوشیده از باغ مرکبات است به همین خاطر این عناصر در من زنده‌اند. اعتقادم بر این است که هستی، یک انرژی‌ای به ما ارسال می‌کند که اگر پاسخگو نباشیم آسیب‌زا است مانند کرونا. برای من اهمیت اشیا و طبیعت همین‌گونه است، اشیا یک رازی با تو دارند اگر این‌چنین نباشند بی‌ارزش هستند و طبیعت هم اگر رفتاری درست با آن نداشته باشیم بسیار بی‌رحم است.

گفتگو با رحیم مولاییان

اما در مورد زن سه مبحث وجود دارد که برای من مهم است: یک، اینکه زن برای ما ریشه‌ی اساطیری دارد. تقدس، باروری و زایش. دوم، در فرهنگ و تاریخ ایران می‌بینم که نظم و تربیت، نگه‌داری کودکان و ساختار زیبایی شناسانه‌ی خانه همه‌چیز حول زن است و وجه سوم، از لحاظ روانشناسی در بدن هر انسانی یک بخش ناهشیار یا خود درونی وجود دارد به نام آنیما و آنیموس، آنیما در ضمیر ناهشیار مرد به‌صورت یکی شخصیت درونی زنانه جلوه‌گر می‌شود و آنیموس در ضمیر ناهشیار زن به‌صورت یکی شخصیت درونی مردانه پدیدار می‌شود. من حس می‌کنم شخصیت درونی من، حس زنانه دارد و لطیف است برای همین در کارهای من مردها، لم داده یا خسته و خوابیده هستند.

گفتگو با رحیم مولاییان

شما به‌عنوان شخصی که روان‌شناسی خواندید تا چه حد به هنر درمانی اعتقاد دارید و آن را مؤثر می‌دانید؟

مبنای نقاشی جادو است، هنر درمانی از ابتدای خلقت توسط جادوگران صورت می‌گرفت که به آن‌ها رؤیابین می‌گفتند، آن‌ها ابتدا برای درمان از رنگ استفاده می‌کردند سپس از آواها و رقص و… کمک می‌گرفتند. من سال‌هاست که کار هنر کودکان انجام می‌دهم و هرساله برای کودکان بی‌بضاعت و اوتیسمی کلاس‌های نقاشی برگزار می‌کنم و سعی می‌کنم با نقاشی حال آن‌ها را بهتر کنم که همسرم مرا در این کار همراهی می‌کند البته کار ما فقط معطوف به کودکان نیست و شامل بزرگ‌سالان هم می‌شود.

گفتگو با رحیم مولاییان

در مورد تفاوت جو حاکم بر نمایشگاه‌هایی که داشتيد در داخل و خارج ایران برایمان توضیح دهید؟

خب اول باید این سؤال را پاسخ دهیم که هدف از نمایشگاه چیست؟ آیا به دنبال مخاطب خاص هستیم یا عام؟ آیا به فروش فکر می‌کنیم یا بیان دغدغه‌ی خود؟ طبیعی است که من زمانی که در خارج از ایران نمایشگاه می‌گذارم، مخاطب خاص مدنظرم است، در آنجا افرادی که به دیدن آثار می‌آیند احساس وظیفه می‌کنند و شروع می‌کنند به تجزیه تحلیل آثار که ما این اتفاق را در ایران شاهد نیستیم، اکثر افرادی که در ایران گالری‌گردی می‌کنند مخاطب عام هستند و صرف برای گذراندن وقت یا به‌واسطه‌ی آشنایی‌ات به دیدن نمایشگاه‌ها می‌روند که این اوضاع در شهرستان‌ها به‌مراتب از تهران بدتر است. متأسفانه بستری برای نقد نظری وجود ندارد اگر هم باشد سمت و سویی دلالانه به آثار دارد.

 نظرتان راجع به نگرش یک هنرمند در خلق اثر چیست؟ و آیا فروش نشانه‌ی موفقیت یک اثر هنری است؟

طبیعتاً یک هنرمندی که حرفه‌ای زندگی می‌کند و از راه هنر می‌خواهد درآمد داشته باشد همیشه در مضیقه مالی است، من بر این باورم که هنر ضرورت زیستن انسان است نه ابزار مالی، بعد از فقر دوران مدرنیته که هنرمند بی‌خانمان شد، جامعه‌ی سرمایه‌داری شروع کرد به عامه‌پسند کردن هنر و نوع نگاه خودش را ترویج داد، این میان حتی مکتب فرانکفورت هم نتوانست در مقابل این نوع نگاه مقاومت کند و رفته‌رفته کنار رفت و جامعه‌ی سرمایه‌داری تمام جریان‌های اجتماعی را از آن خود کرد. امروزه ما شاهد هستیم آرزوی هنرمندان جوان این است که کارهایشان به بالاترین قیمت فروخته شود یا به حراجی کریستی برود، این اقتصاد هنر بسیار خطرناک است زیرا باعث می‌شود یک هنرمند تن به هر کاری بدهد تا دیده شود و این یک نوع آفت است که گریبان هنر امروز را گرفته است.

گفتگو با رحیم مولاییان

نظرتان را در مورد بیماری کرونا که امروزه تمام دنیا را تحت تأثیر قرار داده است برایمان بیان کنید؟ به نظرتان چه آسیب‌هایی به دنیای هنر وارد می‌شود؟

به نظر من هنرمند در طول تاریخ کرونا زده بوده است، همیشه عزلت‌نشین و تنهاست برای همین اگر از جنبه‌ی کیفی به آن نگاه کنیم مطمئناً تأثیر مثبتی دارد زیرا باعث خودشناسی می‌شود شاید هم بتواند کمک به از بین بردن فرمالیسم بدی که در جهان هنر است، بکند؛ اما اگر بخواهیم از لحاظ اقتصادی به قضیه نگاه کنیم خب بسیار ضررهای مالی به دوستانی که در بخش تدریس فعالیت دارند، می‌رساند و هنرمندها به‌سختی می‌توانند از پس مخارج اجاره‌ها، قبوض و… بربیایند.

و سؤال آخر این‌که کاری بوده که همیشه دوست داشتید انجام دهید، اما به هر دلیلی نشد؟

خیر، من در زندگی حسرت هیچ‌چیزی را ندارم، هیچ‌وقت هم خودم را سانسور نکردم، اگر ایده‌ای بود که قابلیت اجرا برای عموم نداشت به‌صورت خصوصی آن را به نمایش گذاشتم.

گفتگو با رحیم مولاییان

یادداشت‌های دیگر به همین قلم را اینجا بخوانید:

از خیال ناتمام تا روح زنانه‌ی مجسمه‌ها

تکوین و پرده‌ی آخر در گالری‌های مازندران

چشم‌های بسته، کلکسیون درد و هرززاد

گفتگوهای دیگر از محمد ستونه:

من مش خروس‌خان کوتنایی هستم | گفتگو با حامد مشمولی

هنرمند به مثابه چشمه‌ای که سیراب می‌کند | گفتگو با احمد نصرالهی

ناصر شاکری، از تئاتر تا شرق‌شناسی و آثار بینارشته‌ای | گفتگو با ناصر شاکری

نویسنده