نظریه‌های فلسفی هنر در قرن‌های اخیر

نظریه‌های فلسفی هنر در قرن‌های اخیر
خلاصه کتاب نظریه‌های فلسفی و جامعه‌شناختی در هنر
مقاله‌ایی از دیوید اینگلیس | قسمت چهارم
نشر نی | ترجمه و نگارش: علی رامین
مجله هنرهای تجسمی آوام: تلخیص مرضیه حیدرپور

نظریه‌های فلسفی هنر مدرسه آتن رافائل

هنر و نظریه اجتماعی: مفاهیم و رهیافت‌ها

پی‌یر بوردیو می‌گوید: «جامعه‌شناسی و هنر، یاران همساز و همدلی نخواهند بود» هنر می‌خواهد تصویرهای علمی از جهان را به چالش طلبد، حال‌آنکه جامعه‌شناسی در پی آن است که از هرگونه شور و شیدایی و افسونگری در زندگی اجتماعی راز زدایی کند. هنر می‌خواهد در برابر توضیحات ماده انگارانه زندگی بشورد، حال‌آنکه جامعه‌شناسی می‌خواهد هر آنچه یگانه و بی‌همتا به شمار آید، چیزی جز ساخته و بازساخته اجتماعی نیست.

تصورات فلسفی هنر

پیشینه تصورات فلسفی زیبایی در تفکر غربی دربارۀ هنر را می‌توان تا میراث اندیشه‌های فیلسوف یونان باستان، افلاطون، پی گرفت. در آن زمان، واژۀ «هنر» در زبان یونانی باستان در اصل به معنای «صناعت» یا «مهارت (تخنه)» بود؛ بنابراین، افلاطون نقش هنرمندان در جامعه را دست‌کم می‌گرفت. در رنسانس ایتالیا در قرن‌های پانزدهم و شانزدهم، اندیشه‌های افلاطون دربارۀ زیبایی با اصول اندازه، نسبت و ژرفانمایی صحیح در نقاشی و مجسمه‌سازی باهم پیوند خوردند. صحنه‌های تاریخی، اساطیری و مذهبی، اصلی‌ترین تصاویر به شمار می‌آمدند، حال‌آنکه تک‌چهره و منظره در این سلسله‌مراتب جایگاه فروتری داشتند. زیبایی افلاطون با مفاهیم جدیدتر زیبایی در تضاد بود که آن را نه چیزی مطلق بلکه دارای رابطه‌ای نسبی با زمینه‌های دریافت زیبایی، تاریخی و دگرگون شونده، می‌انگارد که به معنای کلی این مهم، صرفاً «در چشم مشاهده‌گر» و نه «در ذات خود» وجود دارد. تقلید طبیعت در کیهان‌شناسی‌های مسیحی و غیر مسیحی اعتقاد بر این بود که هنر از راه تقلید زیبایی اصیل طبیعت، به زیبایی دست می‌یابد. طبیعت مظهر کمال انگاشته می‌شد؛ و هدف هنر تقلید این کمال بود. در اندیشه یونانی، چنین انگاشتی به نظریه تقلید معروف است. اندیشه‌های محاکات [یا تقلید] در هنر اغلب با مفاهیم «واقع‌نمایی» طبیعت‌گرایانه در نقاشی، پیوستگی نزدیکی دارند. هنری که در آن، هدف نقاش نسخه‌برداری از واقعیت، یا شباهت بین تصاویر منقوش و اشیایی است که موضوع «بازنمایی» واقع می‌شوند. این نظریه تأثیر درخور توجهی در دوره رنسانس برجای نهاد. ارنست گامبریج در هنر و توهم نشان می‌دهد که ضمن آنکه بسیاری از هنرمندان غربی از رنسانس به این‌سو تکنیک ژرف‌نمایی طبیعت‌گرایانه را کمال بخشیده‌اند این سیر تکاملی همواره یک جریان ناپیوسته بوده است.نظریه‌های فلسفی هنر

در قرن هیجدهم، بخش اعظم محتواهای فلسفی این نظریه‌های نخستین، در برابر آگاهی بالنده تاریخی و انتقال تدریجی به‌سوی «حساسیت‌های» ذهنی دخیل در مشاهده اشیا به‌عنوان عنصری زیبا، رفته‌رفته رنگ باختند. این انتقال توجه بود که به برآمدن اندیشه علم زیبا‌شناسی در روشنگری انجامید. تجزیه زیباشناختی با ریشه‌گیری از کلمه یونانی معادل «ادراک»-Aisthesis- زیباشناسی (یا Aesthetics) به مطالعه لذت و ادراک نظرمی‌کند. زیبا‌شناسی امروز به‌عنوان واژۀ اصلی برای آن دسته از رشته‌ی پژوهش فلسفی به کار می‌رود که موضوع آن پرداختن به مبانی تجربه‌های لذت در اشیا محسوس است. زیباشناسی، به‌ویژه، به مبانی داوری ذوق درباره‌ی اشیای محسوس رو می‌کند که دارای اعتبار بین‌الاذهانی‌اند. لیکن اغلب، دل‌مشغولی داوری ذوق دربارۀ آن فرآورده‌های خاص ساخته انسان است که با عنوان «آثار هنری» شناخته می‌شوند.

بومگارتن زیبایی را به‌عنوان حس لذتی تعریف کرد که از آرایش فرم‌ها در همسازی با عقل و منطق حاصل می‌گردد. باتو نویسنده فرانسوی می‌گوید میان همه انواع هنرهای زیبا از جمله نقاشی، مجسمه‌سازی، شعر، موسیقی و رقص اصل مشترکی را می‌توان بازشناخت.نظریه‌های فلسفی هنر

بدین معنا کانت احتجاج کرد که داوری‌های زیبا‌شناختی دارای ماهیت خودمختارند. این اندیشه که اثر هنری می‌تواند مایۀ لذت و موضع تأمل باشد، چیزی جدید و خاص روح این جهانی اروپای روشنگری بود. در قرن نوزدهم، دیری نپایید که اندیشه‌های خودمختاری داوری‌های زیبا‌شناختی با اندیشه خودمختاری خود هنر پیوند خورد.

هگل، فیلسوف آلمانی، هنر را در کنار دین و فلسفه به‌عنوان سه‌راه دسترسی به حقیقت غایی قرار داد که آن را «روح مطلق» نامید. در قرن نوزدهم، هنر واجد استعدادها و توانایی‌هایی پنداشته شد که می‌توانستند در جهت تعالی و خودآگاهی آیینی در جامعه‌ای مؤثر واقع شوند که ایمان خود را به نهادهای سنتی دین ازدست ‌داده بود. این نگرش به پیروی از شعار فرانسوی قرن نوزدهم «هنر برای هنر» شناخته‌شده است. قرن نوزدهم شاهد مشغولیت ذهنی فزاینده‌ای نسبت به فعالیت‌های هنری در جوامع «بدوی» بود. توجه برانگیز شدن این فعالیت‌های هنری، ناشی از سرازیر شدن بلاانقطاع ساخته‌های غیربومی به موزه‌های باستان‌شناسی و مردم‌شناسی غرب بود که در آن‌سوی دریاها، به‌وسیله سیاحان و سوداگران مستعمرات، خریدوفروش می‌شدند یا به یغما می‌رفتند.نظریه‌های فلسفی هنر گوستاو کوربه

آگاهی تاریخی اواخر قرن نوزدهم، شیوه‌ای کاملاً جدید برای تفکر درباره هنر را در پیش می‌‌گیرد که از هرگونه کوششی برای تعریف هنر بر اساس هنجارها و ماهیت‌های زیبایی، که برای همه زمان‌ها و همه مکان‌ها معتبر باشد، اجتناب می‌ورزد.

قسمت‌های فبل از این خلاصه کتاب را اینجا بخوانید:

نظریه‌های فلسفی و جامعه‌شناختی در هنر | قسمت اول

نظریه‌های فلسفی و جامعه‌شناختی در هنر | قسمت دوم

نظریه‌های فلسفی و جامعه‌شناختی در هنر | قسمت سوم

نویسنده