آمپریسم در فلسفۀ هنر و سنت تجربه‌گرایان انگلستان

از آمپریسم empiricism یا اصالت تجربه و تجربه‌گرایی چه می‌دانید؟

خلاصۀ نظریه‌های فلسفۀ هنر و زیبایی‌شناسی هنر | قسمت هفدهم

مجله هنرهای تجسمی آوام: مرضیه حیدرپور

آمپریسم در فلسفۀ هنر

آمپریسم یا empiricism که در زبان فارسی به اصالت تجربه، تجربه‌گرایی یا تجربه‌ورزی برگردانده شده، مدعی است که تمامی دانش و معرفت بشر از راه تجربه کسب می‌شود و معرفتی که از راه تجربه کسب نشده باشد و نتواند به وسیلۀ تجربه تأیید گردد فاقد هرگونه ارزش معرفت‌شناسانه است. آمپریسم که از واژۀ یونانی empeiria  ( به معنی تجربه)  مشتق شده‌است ریشه در فلسفۀ یونان باستان دارد و به لحاظ تاریخی، سوفسطائیان یونان باستان نخستین تجربه‌باوران غربی به شمار می‌آیند که تتبعات فلسفی خود را بر هستی‌های بالنسبه انضمامی، مانند انسان و اجتماع متمرکز می‌ساختند و به تأملات نظری که دغدغۀ فیلسوفانی همچون سقراط و افلاطون بود کم‌تر روی می کردند.

آمپریسم در فلسفۀ هنر

تجربه‌باوری در قرن شانزدهم با فلسفۀ فرانسیس بیکن حیات نوین خود را در دوران مدرن، یا بعد از رنسانس، آغاز می‌کند و با جان لاک در قرن هفدهم نسج می‌گیرد و شالودۀ اصلی این مشرب در دوران جدید در فلسفۀ انگلستان قوام می‌گیرد که نامورترین آن‌ها عبارتند از:جورج بارکلی، دیوید هیوم، جان استوارت میل و برتراند راسل.

آمپریسم در فلسفۀ هنر

 فیلسوفان تجربی مشرب، هرچند در حوزه‎‌های مختلف تبعات فلسفی، مدعیات متافیزیسین‌ها عارفان و مَدرسیان را به چالش می‌گیرند، ولی حریفان اصلی آن‌ها را عقل‌باوران تشکیل می‌دهند. عرصۀ اصلی کارزار تجربه‌گرایان، معرفت‌شناسی یا نظریۀ شناخت است. این نظریه، ادراک حسی و تجربۀ حسی را اصل می‌شمارد و هرگونه معرفت و شناخت قابل اطمینان را مبتنی برآن‌ها می‌داند، و متقابلاً از عقل‌گرایی به دریافت حسی اعتقادی ندارد و عقل را اصل و اساس معرفت انسانی می‌انگارد.لاک با کتاب مهمی که در معرفت‌شناسی انسان با عنوان رساله دربارۀ فهم بشر به رشته تحریر درآورده، راه را برای پسینیان تجربی مسلک خود هموار ساخته‌است ازجمله فرانسیس هاچسون که مطالب بسیار بدیع و مهمی را در زیبایی‌شناسی مطرح کرده که اعتنای فیلسوفان بزرگ بعدی مانند هیوم و کانت را برانگیخته است.

فرانسیس هاچسون و آمپریسم در فلسفۀ هنر

او نظریۀ حس زیبایی خود را به عنوان مقدمه و زمینه‌ساز حس اخلاقی مطرح کرد. هاچسون در کتابی که با عنوان رساله در طبیعت و کنش انفعالات و عواطف نگاشته است، علاوه ‌بر حواس پنجگانۀ انسان که آن‌ها را حواس بیرونی می‌نامد، به وجود چهار حس دیگر، به عنوان حواس درونی، در انسان قائل می‌شود که عبارتند از: حس زیبایی، حس اجتماعی، حس اخلاقی و حس عزت و شرف. او می‌گوید که حس زیبایی‌شناختی ما موجب می‌شود که دربرابر ویژگی‌های یک شئ واکنش بلاواسطه داشته باشیم. لازم نیست که ما آن ویژگی‌ها را بشناسیم تا تاثیرات آن‌ها را تجربه کنیم، همان‌گونه که لازم نیست ویژگی‌های اپتیکی یا نوری اشیاء را بشناسیم تا آن‌ها را رنگی ببینیم. او در نهایت نتیجه می‌گیرد که زیبایی در تجربۀ حسی ماست نه در هماهنگی، کمال و دیگر ویژگی‌های شئ مورد مشاهده. او معتقد است که تنها ویژگی که حس زیبایی را در انسان برمی‌انگیزد، ویژگی وحدت در کثرت است یا ترکیب ویژگی‌های وحدت و کثرت (یکنواختی و تنوع).

آمپریسم در فلسفۀ هنر

بارکلی به زیبایی‌شناسی هاچسون می‌تازد و می‌گوید: ادراک زیبایی آشکارا مستلزم شناخت متناسب بودن (زیبندگی) و فایده‌مندی، به ویژه تناسب اجزا و شکل یک شئ، با فایدۀ موردنظر از آن است و از آن‌جا که شناخت چنین موضوعاتی نیازمند استفاده از عقل است، واکنش زیبایی‌شناختی نمی‌تواند بدون دخالت عقل و صرفاً به صورت حسی، واقعیت پذیرد. بارکلی اضافه می‌کند که البته واکنش زیبا‌شناختی ما لزوماً در همه احوال واکنشی در برابر فایده‌مندی واقعی نیست، بلکه می‌تواند واکنشی دربرابر نمود یا ظاهر فایده‌مندی باشد. او نتیجه می‌گیرد که زیبایی در حس ما نیست بلکه در ذهن ماست.

آمپریسم در فلسفۀ هنر

هیوم درباب زیبایی رساله‌ای دارد با عنوان معیار ذوق. برداشت هیوم از زیبایی، برداشتی «ذهن‌باورانه» است؛ می‌گوید: برای هر تحلیلی از زیبایی باید بیش‌تر به درون خود بنگریم تا به ذات اشیا. هیوم زیبایی را یک معیار عینی نمی‌داند، بلکه آن را تا حدودی ذهنی یا وابسته به یک رخداد ذهنی به شمار می‌آورد. هیوم برای آنکه بتواند با مسئلۀ احساسی بودن زیبایی از یک‌سو و مناقشه‌پذیر بودن از سوی دیگر، برخوردی منظم و توجیهی خرسندکننده داشته باشد تلاش می‌کند به آنچه خود «معیار ذوق» می‌نامد دست یابد. او از آنچه «مکانیسم ذوق» می‌نامد به عنوان شالودۀ بحث خویش بهره می‌گیرد و آن را یک فرایند دو مرحله‌ای توصیف می کند: محلۀ ادراکی و مرحلۀ عاطفی یا احساسی.

دیوید هیوم آمپریسم در فلسفۀ هنر

هیوم پنج عیب یا نقیصه را برمی‌شمارد که در مرحلۀ ادراکیِ مکانیسم ذوق خلل ایجاد می‌کنند. آن‌ها عبارتند از: فقدان دقت و باریک‌بینی، شعور یا قوۀ تمییز، نداشتن تمرین و ممارست، عدم توانایی قیاس کردن و سنجشگری، تعصب و پیش‌داوری. هیوم افرادی را که فارغ از نقایص و معایب پنجگانه موصوف باشند، «داوران شایسته» می‌نامد و چنین نتیجه می‌گیرد که «حکم مشترک این داوران، معیار راستین ذوق و زیبایی است.»

آمپریسم در فلسفۀ هنر

قسمت‌های فبل از این خلاصه کتاب را اینجا بخوانید:

نظریه‌های فلسفی و جامعه‌شناختی در هنر | قسمت اول

نظریه‌های فلسفی و جامعه‌شناختی در هنر | قسمت دوم

نظریه‌های فلسفی و جامعه‌شناختی در هنر | قسمت سوم

نظریه‌های فلسفی و جامعه‌شناختی در هنر | قسمت چهارم

نظریه‌های فلسفی و جامعه‌شناختی در هنر | قسمت پنجم

نظریه‌های فلسفی و جامعه‌شناختی در هنر | قسمت ششم

نظریه‌های فلسفی و جامعه‌شناختی در هنر | قسمت هفتم

نظریه‌های فلسفی و جامعه‌شناختی در هنر | قسمت هشتم

نظریه‌های فلسفی و جامعه‌شناختی در هنر | قسمت نهم

نظریه‌های فلسفی و جامعه‌شناختی در هنر | قسمت دهم

نظریه های فلسفی و جامعه شناختی در هنر| قسمت یازدهم

نظریه های فلسفی و جامعه شناختی در هنر| قسمت دوازدهم

نظریه های فلسفی و جامعه شناختی در هنر| قسمت سیزدهم

نظریه های فلسفی و جامعه شناختی در هنر| قسمت چهاردهم

نظریه های فلسفی و جامعه شناختی در هنر| قسمت پانزدهم

نظریه های فلسفی و جامعه شناختی در هنر| قسمت شانزدهم

به همین قلم اینجا بیشتر بخوانید:

جریان‌سازی هنری نگارخانه‌ها در ایران

نویسنده