شیرین پرتوی مدیر گالری شیرین

جاوید رمضانی، تندیس: موج گالری‌ها و هنر جدید که از همان سال‌های دهه هشتاد در جامعه هنری با مدیریت دکتر سمیع‌آذر در موزه و مرکز هنرهای تجسمی رو به گسترش نهاد و گواه تحولات زیادی در جامعه ایرانی بود. حضور ایران در حراج‌ها و بینال‌های بین‌المللی و مطرح شدن هنرمندان ایرانی در خارج از کشور باعث جذب نگاه کنجکاو و بررسی جامعه ایرانی پس از انقلاب نزد غربی‌ها گردید. تصویری که تداعی طلوع ایران مدرن را در برداشت.

بررسی این روند رو به توسعه از منظر تحقیق و ثبت این اتفاقات می‌تواند باعث بازنگری و روشنگری مسیر آینده برای جامعه هنری باشد. از این پس سلسله گفتگو‌هایی در جهت این پژوهش با گالری‌داران، مجموعه‌داران و دست‌اندرکاران هنر را خواهیم داشت که به صورت مستمر در سایت تندیس منتشر خواهد گردید.

موزه هنرهای معاصر

شیرین پرتوی مدیر گالری شیرین

گالری شیرین از فعال‌ترین و قابل توجه‌ترین مراکزی است که در مسیر این تطور، خود را در عرصه تجسمی ثبت و مطرح کرده است. مدیریت این گالری به عهده خانم شیرین پرتوی است. شاید بتوان با اطمینان گفت تنها مدیری که توانسته است به مدت دوسال دو گالری یکی در تهران و دیگری در نیویورک (مرکز هنری جهان معاصر) را رهبری کند.

او که گالری خود را از سال ۱۳۸۴ تاسیس کرده و بطور مستمر رو به گسترش بوده است؛ از دو سال قبل گالری شعبه نیویورک خود را تاسیس نموده که یکی از سه گالری برای نمایش هنر خاورمیانه در مرکز تجاری هنری امریکا است. فعالیت خستگی ناپذیر و پر تلاطم خانم پرتوی مارا برآن داشت که اولین گفتگوی خود را با ایشان آغاز کنیم.

شیرین پرتوی
شیرین پرتوی

لطفا معرفی مختصری از خود و مسیری که در تحصیلات و فعالیت حرفه ای طی کرده اید و وارد جهان هنر شدید را بفرمایید.

از کودکی نقاشی می‌کردم و پیانو می‌زدم و به رشته‌های هنری علاقه‌مند بودم البته در زمان ما رشته موسیقی در دانشگاه نبود. دوست داشتم هنر بخوانم اما با مخالفت خانواده روبرو شدم که هنر را یک شغل نمی‌دانستند. به این ترتیب وارد رشته‌ای ادبیات انگلیسی شدم که زیاد هم دوست نداشتم. من درسم خوب بود و حتی در دوره لیسانس تدریس می‌کردم و تا فوق‌لیسانس ادامه دادم. بعدها چند سال در امریکا زندگی کردم و در دانشگاه پنسیلوانیا دوره‌هایی را گذراندم. همه این دوره‌ها آموزش هنر و چگونگی ارائه کار هنری را آموزش می‌دادند و البته در تمام این سالها موسیقی و نقاشی را ادامه دادم. بعدها در ادامه همان دوره‌ها توانستم کار پیدا کنم و شرکتی در امریکا تاسیس کردم که کارهای تزیینی و تزیینات داخلی ساختمان‌ها را انجام می‌دادم. اغلب این کارها دیزاین و نقاشی بر روی دیوار بود و من در چند مرحله طراحی می‌کردم و پس از آن خودم نقاشی می‌کردم. در این دوره مشتریان معروف و کمپانی‌های فروش مبلمان مطرحی به من کار می دادند. آدمهای معروفی مثل «روس وینستون»[۱٫ Ross Winston] و «نورا رابرت»[۲٫ Nora Robert] و… از مشتریان من بودند.

تا سال ۲۰۰۴ که با مرگ پدرم و پاره‌ای مشکلات به ایران آمدم و به تشویق استاد نقاشی‌ام آقای «طاها بهبهانی»[۳٫ fa.wikipedia.org] درصدد تاسیس یک گالری برآمدم. در این مورد من واقعا مدیون ایشان هستم. در آن سال‌ها که زمان مدیریت دکتر سمیع‌آذر بود، آسان مجوز گالری نمی‌دادند و من با ترجمه مدارک امریکا و توجه استادم موفق به اخذ مجوز گالری شدم. گالری شیرین در پارکینگ و خانه سرایدار  در محل خانه‌ی خودم در میدان تجریش در آذر سال ۱۳۸۴ تاسیس شد. در ابتدا من شناختی از بسیاری هنرمندان به خصوص جوانان نداشتم، اما کم کم آشنا شدم و در حال یارگیری بودم. در آنجا فروش خیلی خوب بود و در واقع هزینه‌ای نداشتم. در نمایشگاه نخست من همه کارها فروش رفت. خانه و خودم بود و در کل راحت بودم اما یک سری مزاحمت‌ها هم  از یکی بودن محیط کار و خانه بوجود می‌آمد.

در آن سال‌ها یادم هست که نمایشگاهی از بهرام دبیری گذاشتم که تمام کارها فروش رفتند. حتی خودم نقاشی می‌کردم و البته مردم می‌خریدند. در نهایت فکر کردم اگر بخواهم در این کار بمانم باید از خانه خارج شوم. از سال ۸۶ انجمن خوشنویسان را به من معرفی کردند که ساختمانی زیبا بود و البته محدودیت‌هایی هم داشت. فضا دولتی بود و محدودیت زمانی داشتیم ولی کار حرفه‌ای تر شده بود و مجبور شدم سه کارمند بگیرم. یک‌باره هزینه‌های زیادی برایم داشت. اجاره و حقوق کارمندان و غیره. کار سخت‌تر شده بود چرا که در این مسیر لازم بود پس‌اندازه‌های کار من بزرگتر بشود. من تا مرداد ۹۰ در مکان انجمن بودم و بعد از آن به ولنجک رفتم.

گالری شیرین

سال‌های سختی بود. گالری‌های زیادی باز شده بودند و اسم گالری شیرین در حال شنیده شدن بود. آیا گالری شیرین جزو گالری های درجه یک شد؟

نمی‌توانم بگویم آن زمان هنوز درجه یک بود اما خیلی کار و تلاش کردیم. مطالعه زیاد و شناخت هنرمندان و کارهای دیگر. در آن‌جا ما چند نمایشگاه خیریه برای بچه های بی بضاعت گذاشتیم. خیلی‌ها از آن زمان با من آشنا شدند و رابطه‌شان را هنوز حفظ کرده‌اند. نمایشگاهی با خیریه بهنام دهش‌پور برگزار گردیم و اکسپوی مجسمه که بیلبوردهای زیادی در شهر داشتیم. مردم زنگ می‌زدند و می‌گفتند «اکسپو» یعنی چه. نمایشگاه دیگری برگزار کردم که بیست و شش گالری به علاوه خودم، در آن شرکت داشتند. کارها با نام و لوگوی هر گالری در آن نمایشگاه ارائه شد و فروش‌ها را با کسر مبلغ کمی که برداشتیم به همان گالری‌ها دادیم.

شما همیشه در فضای حرفه‌ای هنر کار کردید. از آغاز تا امروز بیشترین تاثیر را از چه کسانی گرفتید و چه کسانی تاثیر عمیقی بر نگاه شما به هنر داشتند؟

در واقع همه آدم‌ها زیبایی را دوست دارند. آیا غیر از زیبایی چه چیزی می‌تواند این نگاه را شکل بدهد؟ همه آدم‌ها به نسبت شغل‌شان زیبایی را طوری می‌بینند و البته کم و زیاد هم دارد. من بیشترین تاثیر را از معلم هایم می‌گرفتم. برخی از آن ها بسیار موثرتر بودند. یکی از آنان «امانوئل ملک اصلانیان» بود که به من پیانو درس می‌داد و انسان بسیار نیکی بود. فکر می‌کنم تنها شاگردی بودم که یک ساعت با من کار می‌کرد. در آن سال‌ها چیزهای زیادی از او آموختم. معلم بسیار سخت‌گیری بود. او به من می‌گفت: «یا کاری نکن یا درست آن را انجام بده! اگر می‌خواهی پیانو بزنی باید خوب بزنی. وقت خودت و من را نگیر.» و البته من تا امروز این درس را فراموش نکرده‌ام.

مهم تاسیس و به اوج رسیدن یک گالری یا یک کار نیست، مهم حفظ آن است.

معلم دیگری که خیلی بر روی نگاه من تاثیر گذاشت، «طاها بهبهانی» بود. من بیش از نقاشی از او چیزهای دیگر آموختم. حرف‌هایی می‌زد که خیلی دوست داشتم. یکی دیگر از معلم‌هایم «انوشیروان روحانی» بود که تاثیر بسیاری در نگاه من داشت. البته خودم هم پتانسیل این را داشتم. در نهایت کاری که می‌کنم را برایش انرژی می‌گذارم و هدفم بیشتر این است که خود کار درست انجام شود و بعد از آن بر مسائل دیگر، نظیر انگیزه‌های مالی و غیره فکر می‌کنم.

پس در واقع این جهان موسیقی بود که در درون شما سادگی و فضایی ایجاد کرد که زیبایی را ببینید. آیا فقدان این زیبایی در درون باعث همین ناتمام گذاشتن کارها نمی‌شود؟ چیزی که امروز در آن بحران داریم. همین که آدم با تمام توان چیزی را به اتمام برساند.

روزی که گالری را باز کردم هیچ وقت ده سال بعد خودم را نمی‌دیدم. این مسیر برای من کشش داشت و در واقع من را به قول معروف آلوده کرد. امروز حتی در معاشرت‌های غیرکاری هم با دوستانی که اهل هنر نیستند، ناخودآگاه باز مسیر صحبت به هنر و گالری کشیده می‌شود. چند روز پیش خاطرات یک هنرمند را تعریف می‌کردم. احساس می‌کنم چیزی که برایم جذابیت دارد همین است و فکر و ذکر و همه علاقه‌ام گالری است.

آیا یادتان هست هنرمندانی که با شما شروع کردند چه کسانی بودند؟

با خیلی‌ها الان ارتباط ندارم اما می‌توانم از «فروغ یاوری»، «شکیبا پرورش»، «محسن عدالت‌خواه»، «عادل یونسی»، «هومن درخشنده» و «ساسان یاسمی» نام ببرم و البته خیلی‌ها هم بودند که الان یادم نمی آید.

آیا در نمایشگاه‌هایی که ترتیب می‌دهید ذوق خاصی را دنبال می‌کنید و فضای خاصی از هنر را جلو می‌برید؟ و یا بر اساس شناخت فردی انتخاب می‌کنید؟

من از اول که کار می‌کردم همیشه با حس خودم جلو رفتم و همیشه می‌گفتم که آیا خودم دوست دارم که این کار به عنوان یک اثر هنری در خانه‌ام باشد. در واقع آن کارهایی را که خودم بیشتر دوست دارم راحت‌تر هم می‌فروشم و گویا اینقدر با احساس و ذوق‌زده راجع به آن‌ها حرف می‌زنم که طرف مقابل هم تحت تاثیر این منش من، دوست دارد این کار را داشته باشد.

آیا آموزش نظری شما در امریکا در این حس موثر بود؟

من در آن‌جا یک دوره تجاری دیدم که توضیح می‌دادند چگونه از اثر هنری پول بسازیم، در آن کلاس یاد گرفتم که با نگاه به خریدارت می‌توانی موفق شوی. به‌طور مثال او چه رنگی پوشیده است و چه می‌گوید. در کار تجارت باید طرف مقابل را بشناسی و به نوع برخورد و حرف‌های کوچک باید توجه کرد. به همین دلیل در آرت‌فرها کار بسیار مشکل‌تر است، چون خریدار را نمی‌شناسی و به احتمال زیاد اگر کسی از غرفه‌ات برود دیگر بر نمی‌گردد.

وقتی با مجموعه‌داران برخورد می‌کنی می‌دانی باید چه بکنی. من برای هر نمایشگاهی هر مجموعه‌داری را دعوت نمی‌کنم. اگر برای هر نمایشگاهی تمام مجموعه‌داران را دعوت کنم، بسیاری از آن‌ها که مخاطب آن نمایشگاه نیستند، دیگر روی تو حساب نمی‌کنند.

مسیر و لحنی که در این ده ساله در هنر ایران دیدید را چگونه تعریف می کنید؟

در این سال‌ها هنوز با اتفاقات عجیب روبرو می‌شوم. همیشه می‌گویم برای یادگرفتن هیچ وقت دیر نیست. به نظرم در پنج سال اول فروش راحت‌تر بود، اما حالا اوضاع تغییر کرده است. در واقع این روزها هنرمندان هم به تجارت روی آورده‌اند. باید بگویم که یک سری هنرمندان به خصوص جوان‌ترها با زمانه پیش می‌روند. به طور مثال هنر از اتفاقات سیاسی تاثیر می‌گیرد. اما این تاثیر در هنر پایدار نمی‌ماند. یک دوره آبستره می‌خریدند یا دوره‌ای کالیگرافی یا یک زمان فیگور باب شد. اما «طاها بهبهانی» همیشه این پرنده‌هایش بود و همیشه به من می‌گفت که با زمانه رشد می‌کند اما خطش را عوض نمی‌کند. او می‌گفت: «من همیشه همین هستم.» و به نظرم این هنرها ماندگارتر هستند.

شما به عنوان یک عنصر تاثیرگذار در ده سال در هنر ایران حضور داشته‌اید، چه تاثیری بر نگاه نظری هنر داشته‌اید، جدا از تاثیر در اقتصاد هنر؟

وقتی شما در نیویورک وارد گالریِ پیس [۴٫ Pace gallery] می‌شوید -که درست روبروی گالری من است- یک انتظار مشخص دارید. وارد ای‌اف‌ای فاین آرت[۵٫ AFA gallery] که می‌شوید فقط اورینتال آرت می‌بینید. در واقع محدوده گالری‌‌ها مشخص است. این‌جا در ایران این اتفاق نیست. حتی خود من هم گاهی از کارهایی که می‌گذارم تعجب می‌کنم. آن‌قدر فضاهای متفاوتی داشته‌ام که همه شگفت زده می‌شوند. به نظرم اینکه آدم خط داشته باشد خیلی خوب است. در حقیقت هر گالری باید سعی کند و البته سلیقه فرد گالری‌دار هم تاثیر گذار است. اما من به طور کلی دوست دارم با جوان‌تر ها کار کنم. دوست دارم باعث پیشرفت کار آن ها بشوم. این برایم از درآمد مهم‌تر است. البته مجموعه‌داران هم گالری را انتخاب می‌کنند. به‌طور مثال مجموعه‌دارهای گالری شیرین و هما خیلی به هم نزدیک هستند، همین نشان می‌دهد که در این بین خطی وجود دارد.

گالری شیرین

آیا در این ده سال که حرفه‌ای کار می کنید تحول و تغییری در زمینه اجتماعی و لحن مجموعه‌داران را می‌بینید؟

بله خیلی عوض شده است. قبل‌تر مجموعه‌دارها بیشتر مسن بودند و حالا جوان‌تر شده‌اند.

آیا این جمعیت جوان مجموعه‌دار هستند یا دیلر و یا حتی گالری‌دار؟ آیا این ها تنها درگیر مشغله اقتصادی هنر هستند؟

بله این اتفاقات را شاهد بودیم. اگر به عقب برگردیم خیلی هنرمندها مطرح شدند و سپس ناپدید. حالا هم تبی آمده که می‌گوید هنر چقدر درآمد‌زا است و این موج بعد از چند وقت ریزش خواهد کرد. در سخنرانی که در لندن در مورد هنر ایران و سرمایه‌گذاری بر روی آن داشتم با «خانم زند» و «مراد منتظری» بر روی پنل بودیم و صحبت تاثیر تحریم‌ها بر روی هنر ایران بود، بر اساس آمار مرکز تجسمی، تعداد گالری‌ها در سال ۹۰ به اوج رسیده و در سال ۹۴ باز افت کرده است. مهم تاسیس و به اوج رسیدن یک گالری یا یک کار نیست، مهم حفظ آن است.

من امروز بیشتر نقد می‌شوم و کارم سخت‌تر است. از روز اول من به آهستگی شروع کردم، چون شناختی از گالری‌داری نداشتم. حالا شناخت بهتری دارم ولی آن‌چنان که گفتم کار هر روز سخت تر می‌شود.

نویسنده