همسان سازی در هنر

هنر باید که صورت می‌توان کرد
به ایوان‌ها در از شنگرف و زنگار
چو انسان را نباشد فضل و احسان
چه فرق از آدمی تا نقش دیوار
در حکایت از سعدی علیه الرحمه پرسیده‌اند که بلوغ چیست. نشان‌های بدن را بلوغ بدن گفته‌اند، اما در حقیقت یک نشان دارد و بس؛ در بند رضای حق و خیر بیش بودن تا بند حظّ نفس. آن‌که این صفت در او نباشد بالغ نشمارندش.
– اینکه هنر چه معنی دارد بسیار گفته‌اند و تئوری‌ها بافته‌اند. امروزه هزاران سبک و فرم و سیاق و تعریف از هنر می‌بینیم این پرسش جدی‌تر می‌گردد که معیار آنچه هنر را هنر می‌کند چیست.
اما هنر و عوارض آن خود نشانی است از وضعیت عمومی جامعه. به واقع بلوغ جامعه و حاکمیت عقلانیت و خیر و نیکی است که به سعادت افراد و اصحاب منجر می‌گردد. در سال ۱۹۶۱ تئودور آدرونو نظریه زیبایی شناسی خود را با این جمله آغاز کرد: « روشن است که هیچ چیز مرتبط به هنر، دیگر بدیهی و خود آشکار نیست.»
با فروپاشی واژه مدرن در هنر، از یک سو آزادی و امکان استفاده از انواع رسانه و مدیا با تکنیک‌های گوناگون به دموکراتیزه شدن هنر کمک کرد و آحاد بیشتری از مردم می‌توانستند خود را هنرمند بیابند و از سویی دیگر این بحران شکل گرفت که هنر از جایگاه اخلاقی خود افول کرد، چرا که هنرمند متضمن اندیشه و استعلا نخواهد بود.
حال در جوامع در حال توسعه سیاسی و اقتصادی این روند به بی‌شکلی و غلبه تم اقتصادی انجامید. تولیدات از پیش سفارش شده بر اثر یک سفارش پنهان، سعی در همسان‌سازی داشته‌اند که بر اساس رابطه تعاملی هنر با جامعه و اخلاقیات نه تنها تعهد صنعتی و تکنیکی در نوع گذشته از هنر را پشت سر گذاشت بلکه در افواه جامعه گواه یک نوع هرج و مرج گردید.
حال بستر تفکری خرده فرهنگ‌ها می‌توانست به رشد و بالندگی بیانجامد، اما رویکردهای سیاسی و فشار اقتصادی که جوامع پیشرفته برای ایجاد مدل اقتصادی خود داشتند این فرهنگ‌ها را به بیماری سطحی شدن مبتلا کرد.
در جامعه ما هنرمندی که در مقام عارف و سالک و صنعتگر مطرح بود. به شخصیتی چندگانه و متظاهر بدل گردید و هرچه بستر هنرمند با فضای سنت ارتباط بیشتری داشت، این تغییر مشخص‌تر گردید.
در جمع بندی بحث چند نکته قابل ذکر است:
۱- بحران گسترش معنای هنر در غرب تا کنون باعث رونق فضای فرهنگی و انعطاف جریان‌های فکری آن‌ها شده است.
۲- این گسترش معنای هنر در جایگاه تئوری‌های وارداتی در کشورهای درحال توسعه سیاسی و اقتصادی مانند ما، تنها حامل سردرگمی و بی هدفی و امحاء اخلاقیات گردیده است.
۳- رابطه هنر و جامعه تعاملی است. ایجاد فضای جذب سرمایه فرهنگی و حمل عنوان هنرمند در هنر حرفه‌ای، باعث ورود طبقه ثروتمند و امکان خرید این عنوان با امکانات ارتباطی و اقتصادی گردید.
۴- تمیز خوب و بد آثار با توجه به این بحرانی که منجر به همسان‌سازی انسان‌ها و تولیدات هنری گردیده، تنها از دیدی تیزبین و متخصص حاصل می‌آید.

جاوید رمضانی
۹۴/۶/۱۶