بخش دوم
(بخش اول خاطرات استاد علیاصغر معصومی را اینجا ببینید)
در هنرستان، آخر سال تحصیلی یک نمایشگاه از کارهای هنرجویان برای عرضه و بررسی کارهای آنها برگزار میشد که فرصتی بود برای سنجیدن کار هنرجو و شاید ارزیابی کیفیت روش تعلیم هنرآموز.
نیمه دوم دهه ۱۳۳۰ در نمایشگاه هنرستان که با حضور آقای مهرداد پهلبد(اولین وزیر فرهنگ و هنر ایران)، استادان، مدیران و هنرجویان برگزار گردید. از طرف وزیر فرهنگ و هنر وقت، یک بورس تحصیلی چهارساله انگلستان به من تعلق گرفت. گفته شده بود که کارهای من شباهتی به نمونههای تعلیمی و سنتی هنرستان ندارد و موضوع آنها کار روزمره، چهرههای مردم کردستان و نحوه زیست ساده آن استان بوده است.
در آن نمایشگاه بطور همزمان من هم تشویق شدم و هم توبیخ! در اصل بهقول بوکسورها دو عدد هوک چپ بود که نثار شد از این قرار که: اول بورس اهدایی را بواسطه گرفتاریهای زندگی داخلی ام نتوانستم استفاده کنم و دوم اینکه استاد بهزاد به خاطر تمرد من از کپیِ کارهایش، مرا یکسال از تحصیل محروم کرد. گفته بود: «دراین مدرسه یا جای من است یا معصومی».
خانم سیمین دانشور و آقای آلاحمد بهمن دلداری میدادند و میگفتند باید چنین روزی صبر کرد.
…چند ماه گذشت. در یک بعدازظهر پاییزی آقای آل احمد را توی کتابفروشی لاروس دیدم. از چند قدمی صدا زد و گفت فردا بیا تالار فرهنگ. بعد از سلام گفتم نمایشگاه؟ گفت: آره قراره با سیمین وساطت کنیم و از پیرمرد بخواهیم سر درس و مشقت رییس!»
فردای آنروز افتتاح نمایشگاه مینیاتورهای نوه نتیجه یکی از سلسلههای امپراطوری چین بود. نمایشگاه در تالار فرهنگ(خیابان حافظ) با حضور والاحضرت شمس، آقای مهرداد پهلبد، استادان و سرآمدان هنر و فرهنگ افتتاح میشد. این نمایشگاه از چند جهت تازگی و اهمیت داشت. از جنبه عرف سیاسی که بگذریم، حضور استاد بزرگی در حد او تدارک و مدیریت دقیق و سنجیده ای را طلب میکرد گه بهوضوح دیده میشد. دیگر اینکه آشنایی هنرمندان ملتی با ملت دیگر از بسیاری جهات مهم و مغتنم است. زمانی که پای مقایسه، سنجش و بیداری در میان باشد، یکی دیگر تعریفی قطعی و حتمی از واژه هاست که زیر سوال میرود. مینیاتورهای ما از زمان صفویه و بعد از نقاشیهای چهل ستون هر روز کوچک و کوچکتر شده است. برای نمونه در این نمایشگاه یک کار نصب شده بود در ابعاد تقریبی ۲×۳ متر ، گاومیشی را نشان میداد که با آب مرکب روی پارچه(شاید ابریشم) اجرا شده بود.خوب اولین عکس العمل من هنرجو این بود که میدیدم اگر این کار را با یک مینیاتور ساز خودمان مقایسه کنیم که نشسته و روی زاتو داره یک شکوفه را با وسواس تمام پرداز میزند، در ذهن من آزادی عمل و جهان بینی آنها در دو قطب مخالف قرار میگرفت. کارهای نمایشگاه اغلب در اندازههای بزرگ بود و بهرحال نشان میداد این آثار گویای پختگی و بلوغ هنرمندی بود که در کشور خودش هم جایگاه مهمی دارد. تازگی نمایشگاه را من به این جهت گفتم که هنرمند مهمان با کمک همسرش اجرا و خلق سه اثر متفاوت را در حضور بازدیدکنندگان نمایشگاه تالار فرهنگ گنجانده بودند، کار آنها نوعی نمایش سرعت اجرایی در عین تمرکز بود که از تسلط و مهارتی طولانی حکایت داشت. قطع هر سه تابلو حدود ۳۵ × ۴۵ سانتیمتر بهنظر می رسید که روی کاغذ دستساز و مقاوم ساخته میشد. نقش همسر نقاش آماده کردن مواد و لوازم کار و تعویض قلمموها بود، با سرعتی باور نکردنی. البته من در زاویهای نبودم که ببینم ظراحی هم میکند یا نه، اما هر سه کار را در مدت زمان محدود نیم ساعت تمام کرد. موضوع کارها یکی منظره، دومی اسب و سومی گل بود که بعداز امضا در حاشیههای زیبایی قرار داده شدند و توسط نقاش به والا حضرت شمس تقدیم شد. در تالار از پیش غلغلهای درگرفته بود و حضار با حالات هیجانی برای دیدن کارها بیتابی میکردند. کسی از پشت سر بازوی مرا کشید و گفت: «برو اون طرف تا صدات کنم». آقای آلاحمد و خانم دانشور بودند. استاد بهزاد را دیدم روی نیمکتی نشسته بود و چند نفر دورو برش جمع شده بودند.آقای آل احمد بطرف او رفت و با تواضع تمام جلو استاد زانو زد و دستهای او را در دستهایش کمی نگه داشت و چیزهایی میگفت که نشنیدم. اما شنیدم استاد بهزاد با عصبانیت گفت هرکسی راجع به معصومی با من حرف بزنه، با او حرف نمی زنم. آقای آلاحمد برآشفته و در سکوت بلند شد و بطرف من آمد و گفت پیرمرد عصبانی است و با خانم دانشور رفتند. …
علی اصغر معصومی
تابستان ۱۳۹۴
مونترال