نامه نیمه ماه فروردین| بحران پوچگرایی
به قلم جاوید رمضانی، مدیر سایت تندیس
روح انسان از عالم امر است و قالب از عالم خلق
” نسفی”
چندی است که تلاش برای مقابله با آنچه من آن را پوچانگاری مزمن میخوانم در حوزهی هنرهای تجسمی مشاهده میشود. از آن جمله تولید آرشیوها و انتشار بولتنهایی است که به لحاظ مبدأ دارای اصالت نیستند (توسط گالریها و مراکز اقتصادی هنر). گذشته از اینکه میتوان این حرکتها را مفید خواند اما مصداق تزیین نابجا را دارند که مشاطه در یأس انجام وظیفهی اصلی خود به آن دست می زند.
در لاتین nihil را هیچ گویند، به نوعی فروریزی بنیان عینی ارزشهای انسان است. البته نمی دانم این هیچ با آیکون هنر معاصر ایران یعنی فرم کلمهی نستعلیق هیچ چه رابطهای دارد؟ ( که البته هنرمند خود پاسخ آنرا داده است).
سخت نیست که دو محور اصلی این جریان را تشخیص داد. در جایگاه نخست، بحثی جهانی از فروپاشی ارزشهای هستیشناسانه مدرنیسم مطرح است که انسان و هر آنچه از آن اوست را در ساحت سوبژکتیو تعریف نمود و با فروپاشی جهان دو قطبی و تحلیلهای عملگرایانه مارکسیستها به جزمیتی نافرجام انجامیده که این اتفاق نقصان دیالکتیک جهان مدرن را دامن زد. و حاصل آن بحرانهای اقتصادی و جنگها و مصائبی است که هنوز هم ادامه دارد. اما سویه دوم آن ضعف و ناتوانی معرفتشناسی روشنفکران وطنی بود و هست، که ندانسته در دامن خلاء خود آگاهی گرفتار آمدند. بخصوص در حوزه کم رمق هنرهای تجسمی، جهان مدرن که سعی در اصلاح مقولات و مفاهیم و ساختارهای خود دارد. برای ما الگوی گرتهبرداری بود که هنر مدرنیسم ایران را از خوانش فرایند مدرنیزاسیون محروم کرد. به واقع مدرنیزاسیون امری بدیع و درون بنیاد جامعه ما نبود، بلکه حاصل تقابل و تحقیر ما از طرف غرب میباشد که قطعهای ناهمکن به لحاظ تاریخمندی است.
در مقالهای از آقای داریوش آشوری تحلیل زیبایی از کلمه روشنفکر را مطالعه نمودم که در تفهیم این معنا کمک می کند. ایشان کلمه روشنفکر را ترجمه انگلیسی کلمه intellectual نمی دانند بلکه آنرا خوانش کلمه intelligentia روسی دانسته و افق معنایی آن را متمایز با مفهوم آن در فرهنگ آنگلوساکسون می دانند.از نظر ایشان حتی با مفهوم این کلمه در عالم فرانسه زبان هم متفاوت است . اینتلیگنتسای روسی پدیدهای اجتماعی تازهای ست که بر اثر نفوذ فرهنگ مدرن اروپایی غربی و ایدههای انقلاب فرانسه از راههای نمادهای دانشگاهی مدرن در امپراتوری روسیه پدید می آید. قشر دانش آموختهی مدرنی که زیر نفوذ فلسفه فرانسوی و آلمانی، با ایمان آوردن به علم باوری وعقل باوری مدرن احساس رسالت تاریخی و روحیه ای انقلابی دارد که به انقلاب بلشویکی میانجامد.
گویا واژهی روشنفکر در فارسی جانشین( منورالفکر) است که تا جنگ دوم جهانی کاربرد داشته و به معنای روشنی یافته یا enlightened انگلیسی است که از واژگان ولتر در روزگار روشنفکری فرانسه است. البته جایگزینی واژه روشنفکر یا منورالفکر ظاهرا با پدید آمدن جریانات ایدئولوژیک مارکسیستی در ایران رخ داده است و واجد یک وجه سیاسی و زیرورو کردن بنیادهای کهنهی تاریخی است. هنر مدرن ایرانی در یک جناح فکری، متولیانی از این دست داشته و دارد.
هنر در جریان گالریها و خرید و فروشهای بازار چقدر توان مخلوط نمودن تاریخ فرمالیسم و تاریخ اجتماعی با اسانس سیاست را دارد جای شک و تردید است. تکیه به تئوری برساخت بودن هویت ایرانی در گذشته آن هم با خوانش طبقاتی، فقیر و غنی در هنر گویا ترفند دیگری است برای ظاهر آوانگارد دادن به فرهنگ تجسمی که در بحران پوچگرایی معرفتی و خلاء اقتصادی پویا دست و پا میزند. امروزه هیچ انگاری رسمیت معرفتی و شأن مسلکی و سبکی ندارد. بلکه بازخوردی روحی از جزمیت ایدئولوژیهای مدرن در فقدان گفتگو و تبادل مستقیم است.
[/one_half_last]