خلاصه کتاب هنر معاصر نوشته جولیان استلابراس- بخش چهارم
تلخیص: محدثه شادمهر
بخش های قبلی کتاب را اینجا بخوانید:
استفادهها و قیمتهای هنر
هنر دیگر آن چیزی نیست که قبلاً فکر میکردیم، بلکه در وسیعترین معنا پول نقد است. تمامی اجزای هنر، با احتساب قلهی در حال رشد آن، به صورت مقادیر آشنا درآمده. بعید نیست که ده سال بعد اوراق بهادار شرکتهای سرمایهگذاری تعدادی تابلو باشد که در خزانهی بانکها نگهداری میشود.
(لئواستاینبرگ، «معیارهای دیگر» سخنرانی ایراد شده در موزهی هنر مدرن نیویورک، ۱۹۶۸)
در بازار هنر هم ساخت و هم فروش تابع قواعد غیرعادی است. دلالان اغلب با هنرمندان قراردادهای انحصاری امضا میکنند و سپس آنان را به خلق آثاری مشخص، در ابعاد مشخص و به تعداد مشخص، تشویق یا توصیه میکنند. همچنین به دقت بررسی میشود که خریداران آثار حتماً مجموعه دار باشند، چرا که فروش ناگهانی یک اثر میتواند آبروی هنرمند یاحتی کل بازار را به خطر اندازد. در به اصطلاح «بازار ثانوی»، یعنی حراجخانهها، مقررات کمتری حاکم است، اما حتی در آنجا هم بازار چندان آزاد نیست، جدای از تبانی نظاممند در قیمتگذاری که زبانزد است، حداقل قیمت نیز به گونهای تعیین میشود که پایینتر از آن آثار به فروش نمیرسد، و مجموعهداران و دلالان در پیشنهادها دست میبرند.
این وضعیت بیش از همه در مورد هنری به چشم میخورد که با رسانههای تکثیر پذیر پدید میآید؛ هنرمندان میتوانند با صرف هزینهای اندک تعداد زیادی عکس و سیدی و ویدیو پدید آورند و از این طریق گسترهی مالکیت اثرشان را هرچه گستردهتر کنند. اما اکثریت وسیعی از آنان آثاری در تیراژهای بسیار محدود و با قیمتهای بالا پدید میآورند که تکتکشان گواهی اصالت دارند. تملک چنین آثاری مایهی اعتبار مجموعه دار و بهای پرداخت شده مایهی اعتبار اثر میشود.
فقط در هنر فاخر است که تجارت اصلی بر پایهی تولید اشیایی نادر یا منحصر به فرد شکل میگیرد که تملکشان فقط و فقط از عهدهی صاحبان ثروتهای کلان، اعم از دولتها یا شرکتها یا اشخاص، برمیآید.
در گذشته که هنر به شیوهی دستی تولید میشد، به ناچار هر اثری به تعداد محدود عرضه میشد، و چنانچه تقاضا برای آن اثر زیاد بود قیمتش افزایش مییافت. البته هستند هنرمندان بسیاری که با صرف کاردستی فراوان بر روی اشیای تکثیر ناپذیر ایجاد ارزش میکنند. اما در دههی ۱۹۹۰، هنرمندان بیشتری به استفاده از رسانههای فنی و تکثیرپذیر ــ به ویژه عکاسی و ویدیوــ روی آوردند.
به سبب محدودیتی که در بازار هنر بر عرضه اعمال میشود این بازار ماهیتی بسیار استثنایی دارد، در آن حد که بسیاری از اقتصاددانان از تبیین آن در قالب تعابیر مرسوم ابا داشتهاند. نیل دِ مارکی در کتابی دربارهی دیدگاه اقتصاددانان در خصوص عالم هنر میگوید، تقاضا به شدت متأثر از مد است، نه کاربرد، و مد رابطهی معمول بین کاربرد داشتن و خواست را برهم میزند. از سویی، منحصر به فرد بودن بسیاری از آثار هنری قواعد عرضه را برهم میزند، چنانکه عرضه از قانون همه یا هیچ پیروی میکند و در نتیجه توازنی بر کنش متقابل عرضه و تقاضا حاکم نیست. و بدتر از همه اینکه هنگام خرید شیئی منحصر به فرد از عرضه کنندهای انحصاری، چون مقایسهی آن شیء با اشیای دیگر امکانپذیر نیست، اطلاعات بازارِ موثقی در مورد معامله وجود ندارد.
بر خلاف تصور عمومی رایج، که فقط حول قیمتهای سرسامآور آثار بزرگ در حراجیها دور میزند، سرمایهگذاری در هنر، بخصوص از نوع بلند مدت آن، معمولاً سرمایهگذاری خوبی نیست، و در مقایسه با سرمایهگذاری در بورس و سهام مدام زیاندهتر میشود. البته ارزش برخی گونههای هنری چندصباحی افزایش مییابد، اما قیمت واقعی آثار هنری معمولاً سیر نزولی دارد. در این میان سرمایهگذاری در هنر فقط به صورت کوتاه مدت و با تقبل ریسک زیاد عقلانی است، و فقط زمانی از این راه مبالغ هنگفتی عاید شخص میشود که آثار هنری در یکی از دورههای رونق سرمایهگذاری بازار به فروش برسند. و همین امر معلوم میکند که چرا شمار نسبتاً معدودی از افراد ثروتمند به گردآوری آثار هنری میپردازند.
رکودهای ایجاد شده که جنگ باعث آنها بود، موجهای اقتصادی را سبب شد که نه تنها بر حجم هنر فروخته شده بلکه بر ماهیت آن نیز اثرگذار بود.
چندین سال طول کشید تا بازار از زیر بار سقوط سال ۱۹۸۹ کمر راست کند، و خیلیها معتقد بودند بازار هیچگاه نمیتواند بار دیگر به قلههای رونق دههی ۱۹۸۰ دست پیدا کند. در کشورهای توسعه یافته با اقتصادهای نولیبرال، به ویژه آمریکا، رشد اقتصادی بسیار قوی بود، اما در سایر نقاط یک سلسله حوادث فاجعه بار به وقوع پیوست. در برخی کشورها شوکهای منطقهای شدیدی رخ داد که نزدیک بود به فروپاشی اقتصادی در سطح جهانی بینجامد، از جمله در مکزیک (۱۹۹۴)، جنوب شرقی آسیا (۱۹۹۷)، روسیه (۱۹۹۸)، و آرژانتین (۲۰۰۲).
بزرگ شدن حباب رشد بازار سهام، رشدی که بهویژه با صنایع الکترونیک پیشرفته در ارتباط بود، در دههی ۱۹۹۰ بر قیمت آثار هنری تأثیر تورمی داشت، چنانکه در سالیان آخر این دهه برخی آثار در حراجها به قیمتهای بیسابقهای به فروش میرسیدند.
امروز با طولانی شدن دوران رکود، اموری که در دههی گذشته مسلم مینمودند مورد تردید قرار گرفتهاند. حتی تحکیم پایههای قدرت اقتصادی امریکا هم چه بسا توهم باشد. رابرت برهنر در کتاب پیشگویانهاش، رونق و حباب، با تحلیل بلند مدت موقعیت بلوکهای تجاری صنعتی بزرگ از جنگ جهانی دوم به بعد در مقایسه با یکدیگر، نشان میدهد که امریکا گهگاه برای برداشت منافع ناشی از توسعهی اقتصادی بلند مدت کشورهای دیگر، بخصوص آلمان و ژاپن، از سود اقتصادی کوتاه مدت خود چشم پوشیدهاست.
با این حال اثرات این رکود بر بازار هنر تاکنون محسوس نبوده و به سطح بحران ۱۹۸۹ نرسیده، چرا که میزان بهرهی بسیار پایین بر جذابیت سرمایهگذاری در هنر در مقایسه با دیگر عرصهها افزوده است. اما، چنانکه دیدیم در رکود قبلی بر اثر تغییرات آب و هوایی شدید نسل بسیاری از دایناسورهای عالم هنر نواکسپرسیونیسم در امریکا و آلمان منقرض شد. رکود جدید نیز چه بسا در نهایت همین تأثیر را داشته باشد، چرا که علی رغم سطحی بودن طولانیتر است.
روی هم رفته بازار هنر یک حریم محفوظ باستانی است که تاکنون از گزند تندباد مدرن سازی نولیبرال که برج و باروی بسیاری از عرصههای کمتر تجاری دیگر را در هم کوبیده، در امان بوده است. بازار هنر به واسطهی جایگاهی که دارد از تمایز اجتماعی و درجهای از استقلال برخوردار است؛ حتی در پارهای موارد استقلال از بازار عجیب و غریبی که بنیادش را شکل میدهد
[/one_half_last]