چند پاراگراف دربارهی، چند پاراگراف دربارهی هنرمفهومی
سایت تندیس به قلم رضا رفیعی راد
سل لویت در سال ۱۹۶۷، مقالهای را تحت عنوان «چند پاراگراف درباره هنر مفهومی»، در Artforum منتشر کرد و در آن چند نکته مهم را درباره هنر مفهومی بیان نمود. البته این مقاله همانطور که از اسمش هم بر می آید، چند پارگراف است که در آنها سل لویت سعی کرده بود منظور از هنر مفهومی را روشن نماید.
او در این مقاله، مهمترین جنبه اثر هنری مفهومی را، ایده معرفی نمود و بیان کرد که ایده ماشینی است که هنر را میسازد. هنرمفهومی نه تئوریک است و نه توهمی از تئوری بلکه مبتنی بر شهود است که با تمامی فرآیندهای فکری هنرمند درگیر است. او مهارت هنرمند به عنوان یک استادکار را نفی میکند.
و برای ساخت اثر هنری یک نوع ابژکتیویته را پیشنهاد میکند که بر اساس برنامههای از پیش تعیین شده کار میکند. همچنین در ادامه میگوید این کار سبب میشود که اثر بیروح از آب در بیاید و این هیچ اشکالی ندارد و اساسا توقع خشک و بیروح نبودن اثر از انتظارتی است که اکسپرسیونیست ها به حوزههای هنر وارد کردند و آنها بودند که هنر بودن هنر را به اکسپرسیو بودن، مشروط نمودند. در ادامه این مقاله منطقی بودن اثر هنری نیز به چالش کشیده میشود. سل لویت بیان میدارد که منطقیبودن اثر الزامی نیست و منطقی بودن تنها برای این کاربرد دارد که در مقابل منطقی نبودن، به استنتاج و درک مخاطب کمک کند و بیشتر از این وظیفهای ندارد. سپس سادگی در اثر هنری را پیش میکشد و میگوید اساسا ایدههای موفق ظاهری ساده دارند و این سادگی بخاطر بدیهی بودنشان برای همگان قابل درکند این سادگی در ایده آنقدر مهم است که در آن، هنرمند آزاد است که حتی خودش را هم متعجب کند. در فراز بعدی مقاله سل لویت درک شهودی را از درک حسی حواس پنجگانه در مواجهه با اثر هنری جدا میکند و میگوید برای هنر مفهومی که در آن ایده مهمترین جنبه است، فیزیکالیته اثر اهمیت کمتری دارد چون به هرحال ایدهای که به اثر تبدیل شده دارای یک فیزیکالتهای هست، بنابراین بالخره ممکن است شبیه چیزی در جهان باشد. شبیه بودن به چیزهای دیگر خیلی مهم نیست.
بلکه تنها ایده مهم است. این فیزیکالیتهای که هنرمند به ایده بخشیده باعث میشود که اثر مانند متنی گشوده در برابر مخاطبان تفاسیر گوناگون گردد. او در اینجا دوباره تذکر میدهد که اگر درست و منطقی به نظر نرسد و همه چیزش بجا و شایسته نباشد، الزاما نباید مطرود و ناخوشایند دانسته شود. در فراز بعدی سل لویت از طریق راهکار استفاده هنرمند از طرحهای از پیش تعیین شده، حاکمیت سوژه در اثر هنری را نفی میکند. ضمن اینکه این کار سبب کماهمیت شدن فرم هم میشود چون همه چیز باید از روشهای از پیش تعیین شده تبعیت کند.سل لویت در ادامه این مقاله تاکید میکند که هنر مفهومی استفاده چندانی از ریاضیات و فلسفه نمیکند و این استفاده در حد حدود حساب های ساده و سیستمهای عددی ساده است و فلسفه هنر مفهومی هم وابسته به هیچ نوع سیستم فلسفی نیست. در ادامه او بیان میدارد که اگر مخاطب متوجه مفهوم اثر نشود چندان مهم نیست و مساله این است که کنش ادارک بر او صورت گرفته و هنرمند بر مکانیزم این کنش حاکمیت ندارد.
در فراز بعدی او صراحتا اعلام میدارد که ایده در درون خودش، اثر هنری کامل شده است و همه فرآیندها و مراحل مانند اسکیسها، طراحیها، زمینه کارها، مدلها، مطالعات و پژوهشها، افکار و مکالمات، همگی فرعی هستند.
ابعاد و اندازه تحقق ایده به عنوان یک اثر هنری نکته مهم دیگری است که سل لویت آن را بسیار مهم و خطیر می داند. او میگوید بزرگی یا کوچکی اثر نباید طوری باشد که سبب دیده نشدن ایده شود و تاثیرش از خود ایده بر مخاطب بیشتر باشد و یا برعکس آنقدر کوچک باشد که بیربط و غیر منطقی به نظر آید. نکته بعدی که در این مقاله آمده همگنسازی فضای خلالی است. همه حجمها فضا اشغال میکنند اما فضایی که در خلال (داخل و خارج) حجمها وجود دارد، دیده نمیشوند. این فضا، فضای خلالی، قابل اندازهگیری است. هنرمند با نظم بخشیدن و همگن کردن این فضا، فرصت دیدهشدن بیشتری به آنچه نامنظم است میدهد. سپس سل لویت اثر هنری سه بعدی را با اثر معماری مقایسه میکند و طبیعت این دو را متضاد میشمارد. عدم سودمندی و غیر کاربردی بودن را تفاوت این دو میداند و میگوید به محض شروع سودمندی برای هنر سهبعدی، تحقق ایده با شکست مواجه میشود.
سپس از وفور استفادههای نابجای مصالح در آثار هنری مدرن به عنوان مصیبت یاد میکند و میگوید، استفادههای ناآگاهانه از این مصالح، ایدههای جدید را مغشوش و عاجز کرده و این ناسازوارگی هنر را در باتلاق ابتذال انداخته است. او پیشیگرفتن جلوههای فیزیکی اثر از تجلی کردن ایده، را خطری میداند که هنر را تهدید میکند. در واقع هنرمند مفهومی میخواهد از این مادیت در مسیر پاردوکسیکالی استفادهکند که در این مسیر، با استفاده از ماده و فیزیکالیته اثر، امری غیر مادی یعنی ایده محقق شود.(تبدیل ابژههای فیزیکالیته به امر سوبژکتیو ایده)
نکته بعدی که مطرح میشود این است که سل لویت خصوصیت هنر مفهومی را ایجاز در بکارگیری حوزههای معنایی میداند و به عنوان مثال میگوید ایدهای که باید به صورت دو بعدی بیان شود، نباید به صورت سهبعدی ارائه داد. ایدهها میتوانند که با اعداد، عکس، کلمات یا هر شیوه پیشپاافتادهای که هنرمند انتخاب کند بیان شوند. و در آخر هم او بیان میدارد این چند پاراگراف که درباره هنرمفهومی نگاشته است تنها به ایده اکنونش نزدیکتر است. او خود را وکیلمدافع هنرمندان کانسپچوالیست نمیداند و میگوید این روش، برای من خیلی خوب جواب داده است در حالیکه روشهای دیگر خوب کار نمیکنند. این، یک روش تولید هنر است و روشهای دیگر، متناسب با هنرمندان دیگر است.
[/one_half_last]