خلاصه کتاب هنر معاصر بخش چهارم (قسمت سوم)

خلاصه کتاب هنر معاصر نوشته جولیان استلابراس – بخش چهارم(قسمت سوم)
تلخیص: محدثه شادمهر 
بخش  قبلی کتاب را اینجا بخوانید:
 استفاده‌های هنر

هم شرکت‌ها و هم دولت‌ها به سبب نیازشان به تجارت آزاد می‌کوشند با طرح مطالبات ابزاری از هنر بر گستره‌ی این تجارت بیفزایند. شرکت‌ها می‌خواهند با استفاده از هنر تعلقی را به نشان تجاری خود ایجاد کنند که با تبلیغات خریدنی نیست، و دولت می‌خواهد اثرات مخرب تجارت آزاد بر انسجام اجتماعی را برطرف سازد. پس هردو آن‌ها سعی دارند با همان نیروهایی مقابله کنند که خودشان متفقاً به‌وجود آورده‌اند.
عالم تجارت از حمایت نیکوکارانه‌ی پراکنده از هنر به شراکت با موزه‌ها یا هنرمندان روی آورده، شراکتی که در آن نشان یکی با نشان دیگری گره می‌خورد تا هردو رشد کنند. شرکت‌ها همچنین بیش از پیش به جمع‌آوری، سفارش و نمایش آثار هنری، و به تازگی حتی کارآمایی و برگزاری نمایشگاه در محل‌های عمومی، روی آورده‌اند.

کتاب هنر معاصر

نمونه‌ی گویای چنین اتحادی ورود فروشگاه زنجیره‌ای سلف‌ریجیز به قلمرو هنر در سالیان اخیر است. نیل کامینگز و ماریشا لواندووسکا بخشی از پروژه‌ی خود با عنوان ارزش چیزها را به بررسی این موضوع اختصاص داده‌اند. در سال ۱۹۹۸ نمایشگاهی با عنوان سبک وارهولی با حمایت مالی این فروشگاه در گالری باربیکن برگزار شد.
حمایت مالی و دیگر توافق‌های بلندمدت‌تر با مؤسسات هنری برای شرکت‌ها منافعی بدیهی و سنجیدنی دارد. یکی از این منافع ایجاد جاذبه برای مشتریان بالقوه‌ای است که دسترسی به آن‌ها دشوار است؛ مخاطبان هنر به‌طور میانگین مرفه‌تر و فرهیخته‌تر از عامه‌ی مردم‌اند، و از این رو ارزش زیادی برای شرکت‌ها دارند. نفع دیگر منفعت ناشی از نیکوکار جلوه کردن است. بسیاری از شرکت‌ها حامی هنر مشکل وجهه دارند و می‌کوشند با گشاده‌دستیِ فرهنگی برای خود کسب اعتبار کنند.
شرکت‌ها مایل‌اند از طریق ربط دادن خود به چیزهایی که خودشان نمی‌توانند مظهر آن چیزها باشند، از جمله بازی آزادانه‌ی هنر فاخر، جایگاه خود را بالا ببرند. به قول شعار شرکت بدنام شده‌ی فیلیپ موریس، «به عظمت رساندن شرکت هنر می‌خواهد». در عین حال، چنانکه دیدیم، شرکت‌ها تلاش دارند خلاق و فرهنگی باشند. رکتانوس می‌گوید کارکرد زبان خاصی که شرکت‌ها در گفت‌وگو از هنر به کار می‌برند این است که آن‌ها را خلاق، حامی هنر، دلال، یا دست کم واسطه و مجموعه‌دار، و بخشی مهم از مخاطبان هنر، یعنی گروهی که هنر باید جذبشان کند، معرفی می‌کند و به این خصوصیات مشروعیت می‌بخشد.

کتاب هنر معاصر

honar3

اما چنانچه هنر به شرکت‌ها در این فعالیت‌های وجهه‌ساز و سودافزا یاری رساند، این خطر هست که در صورت شفاف شدن بیش از حد این روند، هنر از همان استقلالی که به لطف آن در جایگاهی قرار گرفته که می‌تواند این نقش را ایفا کند محروم شود.
حمایت شرکت‌ها از نمایشگاه‌ها معمولاً مانع از نمایش آثاری با محتوای انتقادی یا رادیکال در آن‌ها می‌شود. اما تلاش موزه‌ها برای تبلیغ نشان تجاری‌شان تأثیر به مراتب بیش‌تری در سرکوب تفکر انتقادی دارد. وقتی ساختمانی که آثار را در خود جای می‌دهد به صورت آرمی خاص در می‌آید ( و تصویر آن روی کیسه پلاستیکی و زلم زیمبوهای فروشگاه موزه چاپ می‌شود)، و وقتی موزه با صرف هزینه‌ای گزاف برای خودش نوعی طرح تبلیغاتی با رنگ‌ها، حروف و تصاویر خاص درست می‌کند تا به نشان تجاری‌اش هویت بدهد، پس محتویات موزه نیز به‌طور ضمنی نشان‌دار می‌شود، حتی آن اقلام برچسب‌دار و تفسیر بردارش.
بدین ترتیب گرایش‌ها معطوف به برگزاری نمایشگاه‌هایی می‌شود که در آن‌ها چیزها یکی پس از دیگری بی‌هیچ تمایزی به نمایش درمی‌آید، انگار هرگز بین آثار هنری گوناگون ستیز یا تناقضی در کار نیست. تمامی محتویات مهر تضمین می‌خورد و صرف حضورشان در آن جمع آن‌ها را نشان‌دار می‌کند.
گالری‌ها و موزه‌ها به سبب اتخاذ ساز و کارهای عالم تجارت و تلاش برای جذب مخاطبان زیادتر و متنوع‌تر ماهیتی متفاوت یافتند.

honar4
این تغییرات بخشی از روند گشوده شدن حریم هنر به روی فرآیندهای نمایش کالا بوده است. دو روند متضاد که عبارتند از: دسترسی‌پذیری و صورت‌های متداول‌تر کالایی شدن میل به ادغام دست کم نسبی هنر با فرهنگ تجاری دارند، و حرفه‌ای گری آکادمیک میل به استقلال و گفتمان نخبگانه دارد. البته تأثیر اقدامات دولت از شدت این تضاد می‌کاهد، چرا که هدف حرفه‌ای‌گرایی، دست کم در موزه، اصولاً برقراری ارتباط مؤثر با مردم بوده است.
تناقض بنیادینی که در این میان وجود دارد آن است که هنر زیبا، از درون حریم کهن و محفوظ خود، به تبلیغ همان نیروهای نولیبرالیسم می‌پردازد که چنانچه بر هنر اعمال شوند به نابودی‌اش می‌انجامند. بنیامین بوخلو می‌گوید آن مدل فرهنگ که مورد تأیید دولت‌هاست به تسخیر شرکت‌ها درآمده، و خواست شرکت‌ها هم فروکاستن زیبایی‌شناسی به مد است. به گفته‌ی او، این مدل عمیقاً با آن الگوی آرمانی و دموکراتیک از فرهنگ که مردم خود را با آن تعریف می‌کنند و چهره‌ی خود را در آینه‌ی آن می‌بینند در تضاد است. و آن آرمان‌ها همچنان محور نگرش بسیاری از مردم به هنر است، حال هرقدر هم که انتظاراتشان به کرات برآورده نشود.[/one_half_last]