به مناسبت زادروز کلود مونه جادوگر رنگ و نور

سایت تندیس به قلم مریم روشن فکر

« دوست دارم همان گونه نقاشی کنم که یک پرنده آواز می خواند.»
اسکار کلود مونه در ۱۴ نوامبر ۱۸۴۰ در پاریس متولد شد. مادر مونه یک خواننده تعلیم یافته و بزرگترین مشوق او در هنر بود. مونه در کودکی همراه خانواده‌اش از پاریس به نرماندی نقل مکان کرد و در آن‌جا بزرگ شد. او در کودکی از ماندن در کلاس درس بیزار بود و اغلب دوست داشت در فضای بیرون باشد. همان طبعی که او را تا سال‌های بزرگسالی دنبال کرد و در آثارش متجلی است.

کلود مونه

« باغ من بزرگترین شاهکار هنریم است.»

مونه در ۱۸۵۷ مادر خود را از دست داد و این برای او ضربه بزرگی بود، زیرا این مادرش بود که همواره او را تشویق می‌کرد و پدرش بر خلاف او دوست داشت که مونه شغل خانوادگیشان را که حمل و نقل کالا بود دنبال کند.  مونه را در شهرش به خاطر کاریکاتورها و تصاویری که از همسایگان می‌کشید می‌شناختند اما او که عاشق طبیعت بود، پس از ملاقات با اگو باوندینگ با نقاشی منظره آشنا شد. و همین آشنایی سبب شد او بیش از پیش اوقات خود را در فضای بیرون سپری کند.

کلود مونه

در ۱۸۵۹ مونه به پاریس بازگشت و آن‌جا با مکتب باربیزون آشنا شد و برای تحصیل در مدرسه سویسی ثبت‌نام کرد. در همین دوران بود که او با کامی پیسارو آشنا و دوست شد، دوستی که ادامه یافت.

کلود مونه

« هرچه جلوتر می‌روم، افسوسم از تمام آن‌چه نمی‌دانم بیشتر می شود.»

پس از سال ۱۸۶۲ و بازگشت از خدمت سربازی، مونه با هنرمندانی چون آگوست رونوار، آلفرد سیسلی، ادوارد مانه و فردریک بازیل آشنا شد که این گروه پس از این مکتب هنری امپرسیونیسم را به راه انداختند.

مشکلات مالی مونه زیاد بود و پدرش نیز حمایتی از او نمی‌کرد، تا اینکه در ۱۸۶۵ دو عدد از آثار او برای نمایش در «سالن» برگزیده شد و هر چند توجهات بیشتری را نیز جلب کرد اما او همچنان با مسائل مالی دست و پنجه نرم می‌کرد.

کلود مونه
کامیل همسر اول مونه در بستر مرگ

 

در ۱۸۶۸ پس از تولد اولین فرزندش، فقر وچنان او را از پا انداخت که اقدام به خودکشی کرد و خود را به رودخانه سن انداخت. البته او نجات یافت و با شروع دهه هفتاد اوضاع مالیش نیز بهبود یافت. او با پل دوراند روئل یک دلال آثار هنری آشنا شد و کم کم توانست  با درآمد حاصل از فروش آثارش زندگی خود و خانواده‌اش را بچرخاند.

پس از ۱۸۷۲ مونه و عده‌ای از هنرمندان آن زمان، گروهی را تشکیل دادند که در مقابل سالن پاریس ایستادند و آثارشان را برای نمایش ارائه کردند. آن‌ها اسم گروه خود را « انانیموس سوسایتی» یا « جامعه ناشناس هنرمندان، نقاشان، مجسمه سازان و چاپگرها» گذاشتند.

کلود مونه

 

 

« هیچ‌کس جز خودم نمی‌داند که ، من چه رنجی را در غلبه بر اضطراب کشیدم و چه سختی را بر خود هموار کردم.»

مونه مردی احساساتی بود و به نظر می‌رسد که از افسردگی و عدم اعتماد به نفس رنج می‌برده‌است. او آثار زیادی بالغ بر ۵۰۰ تابلو خلق کرد که تعدادی از آن‌ها را به دست خودش نابود کرد.

اولین نمایش سوسایتی در ۱۸۷۴ برگزار شد که رسما یک جریان انقلابی را در هنر معرفی نمود و جنبش امپرسیونیسم متولد شد. پس از آن روز به روز بر شهرت و محبوبیت مونه افزوده گشت و او اینک به عنوان نقاشی شناخته شده به فعالیت می‌پرداخت. او تا ۱۸۸۰ به کار با گروه امپرسیونیست‌ها ادامه داد.

کلود مونه

« چیزی که قلب مرا زنده نگه‌ می‌دارد، سکوت رنگین است.»

آثار مونه در دو مورد برجسته و ویژه هستند، اولی استفاده از رنگ‌های شاخص و ضربات کوتاه قلم، برای به تصویر کشیدن طبیعت و دومی به تصویر کشیدن عناصر صنعتی در مناظر طبیعی که باعث شد او فرم را یک قدم به جلو ببرد و آثارش را به آثار معاصر نزدیک گرداند.. همچنین تمرکز اصلی او در نقاشی تاثیراتی بود که تغییر نور بر اشیاء و رنگ‌ها می‌گذارد. او تابلوهای متعددی را از یک منظره در ساعت‌ها و روزهای متختلف نقاشی می‌کرد و هرگز از تماشا و غرق شدن در این زیبایی سیر نمی‌گشت.

« من هر روز زیبایی‌های بیشتر و بیشتری را می‌بینم و این روحم را سم‌زدایی می‌کند و دوست دارم تمام آن‌ها را نقاشی کنم…»

او در ۵ دسامبر ۱۹۲۶ دارفانی را وداع گفت، درحالی‌که لحظات جاودان نور و رنگ را برای ما به میراث گذاشت.

کلود مونه