نمایشگاه ” سقاخانه :یک جنبش ملی ” مروری بر آثار گنجینه فرهنگستان هنر
۸الی ۲۹آبان موسسه فرهنگی پژوهشی صبا،نگارخانه خیال
دبیر نمایشگاه:مهدی حسینی
سایت تندیس به قلم علی نورپور
در این نمایشگاه ۳۴ اثر از هفت هنرمند مکتب سقاخانه به نمایش گذاشته شده، هنرمندان چون منصور قندریزر،حسین زنده رودی،مسعود عربشاهی،صادق تبریزی،ناصر اویسی،فرامرز پیل آرام وضیاءالدین امامی که همگی از پیشکسوتان این مکتب می باشند .درباره ریشه های به وجودآمدن این جنبش صحبت های بسیاری وجود دارد ،ولی نخستین بارقه آن را باید در سال تحصیلی ۱۳۳۹ در هنرستان هنرهای زیبا جستوجو کرد.مارکوگرگوریان پس از دبیری نخستین بینال تهران در سال ۱۳۳۷ ،بین سال های ۱۳۳۷ تا ۱۳۳۹ در هنرستان هنرهای زیبای تهران به تدریس چاپ دستی اشتغال داشت ،حسین زنده رودی در این زمان سال های پایانی خود را در این هنرستان می گذراند و نزد ماکوگرگوریان ومشغول یاد گیری تکنیک های چاپ بود.درآن زمان مارکوگرگوریان متاثر از فضای حاکم آن دوره بود و به فرهنگ سنتی ایران توجه داشت ازدوستانش محمدمدبر وحسین قولرآقاسی بودند که آثاری از آن ها جمع آوری و حتی به آن ها کار سفارش می داد. حسین زنده رودی در یکی از آثار خود که با تکنیک چاپ لینونئوم انجام داده که متاثر از موضوعات مذهبی قهوه خانه ای و صحرای کربلاو عصرعاشورا است ودر آن ترجیع بندمحتشم کاشانی را که در آویزه های تکیه ها به صورت کتیبه ،سوزن دوزی شده وبه نمایش در آمده را کنده کاری کرده ،یکی از ابیات به این صورت می باشد “این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست” ، او با آوردن این جمله هم به القای مفاهیم اثر مدد رسانده و هم به صورت غیر مستقیم شهرت ومحبوبیت خود را در سطح بین المللی پیشگویی کرده بود . در حقیقت این اثر سرآغاز جنبشی بود که توسط کریم امامی مترجم ،روزنامه نگار و منتقد در سال ۱۳۴۱ نام گذاری شد .
کریم امامی
از انگلیسیدانان و مترجمان برجسته کشور به شمار میرفت ،در سال ۱۳۰۹ در شهر کلکته متولد شد و دو سال اول زندگی خود را در آنجا گذراند. البته محل تولد رسمی او شیراز است و به گفته خودش: «رسماً همیشه متولد شهر حافظ و سعدی خواهم ماند» .
پدر او، محمدحسن امامی، فرزند شیخ عبدالنبی امامی، روحانی سرشناس در شیراز بود. امامی در اوایل دهه ۳۰ شمسی، از دانشگاه فارغ التحصیل شد و بلافاصله به عنوان مترجم روزنامه نگاران خارجی شروع به کار کرد. ترجمه گتسبی بزرگ، اثر اف. اسکات فیتزجرالد همواره نام کریم امامی را با ترجمه مشهور او به خاطر میآورد. همچنین دوستداران شرلوک هولمز در ایران او را به عنوان مترجم سنتی ماجراهای این کارآگاه مشهور در ایران میدانند. او ۲۴ داستان از ماجراهای شرلوک هولمز (که خود او نیز بدان علاقه داشت) را ترجمه کرد که از سوی انتشارات طرح نو در چهار مجلد به چاپ رسید. کریم امامی در زمینه هنرهای دیداری، بهسبب طرح مهمترین سبک هنر نوگرای ایران، یعنی مکتب سقاخانه، ماندگار شده است. به احتمال زیاد، او این اصطلاح را نخستین بار در حدود سال ۱۳۴۱ به کار برد. در نوشتاری با نام «یک مکتب نو ایرانی» (ژوئن ۱۹۶۳) در روزنامه کیهان اینترنشنال امامی پس از برشمردن هنرمندهایی مشهور و تثبیتشده، به معرفی «چهار جوان میپردازد که بر تارک آخرین و قدرتمندترین جریان نقاشی ایران میدرخشند» او در معرفی این مکتب چندان روشن سخن نمیگوید بهجز اینکه بهطور مشخص از این گروه چهار نفره نام میبرد که همه همچون خود امامی، دانشجو یا آموزگار مدرسه تازهبازشده هنرکده هنرهای تزیینی (۱۹۶۱) بودهاند. بهجز حسین زندهرودی که امامی او را بارها بهعنوان رهبر گروه نام میبرد،در بیانیه اش عضوهای مکتب عبارتاند از: فرامز پیلآرام، منصور قندریز، و بهزاد گلپایگانی نام برده شده اند.
منصور قندریز
منصور قندریز در ۱۱ اسفند ۱۳۱۴ درتبریزمتولدشد ،او هنرمندی بود که در مدت کوتاه عمر خویش تأثیرات بسزایی در جریان نقاشی معاصر ایران گذاشت. منصور قندریز پس از زاده شدن در تبریز، تحصیلات خود در رشته نقاشی را در هنرستان هنرهای زیبا و دانشکده هنرهای تزئینی تهران گذراند و ازمهمترین بنیانگذاران جنبش سقاخانه محسوب میشود.درسال۱۳۴۳وی به همراه مرتضی ممیز، صادق تبریزی، فرامرز پیلارام، قباد شیوا، فرشید مثقالی و تنی چند از هنرمندان آن دوران تالار ایران را تأسیس کردند که به پیشنهاد مرتضی ممیز پس از درگذشت منصور قندریز، تالار ایران به تالار قندریز تغییر نام داد.او در سی سالگی در ۷ اسفند ۱۳۴۴ بر اثر سانحه تصادف در جاده شمال نزدیکی چالوس درگذشت. اولین مجموعه خود را در تالاررضاعباسی به نمایش گذاشت ۱۳۳۹ در این سال ها روش کار اوبه شیوه های تقلیدی از امپرسیونیسم ها،پست امپرسیونیسم هاوآثار هانری ماتیس بود، رفته رفته آثارش رویکرد اساطیری پیدا کردونقش مایه ها ومضمونهای رازآمیزکهن در کاراونمایان شد که بسیار حال و هوای ایرانی دارند واقامت در تهران وآشنا شدن با هنرمندان سقاخانه هار اورا به مسیر جدیدی کشاند وپس ادامه این مسیر نقشپردازی در آثار او اهمیت یافت وخصلت های بدوی و فرم های ساده در نقاشی هایش آشکار شد .درآثارش شکل های نیمه انتزاعی انسان،پرنده،خورشید،شمشیر،سپر،ونقوش هندسی تکرارشونده دیده می شودکه ما را به یاده نقوش گبه وگلیم یا نقوش کهن سفالینه های ایران می اندازد و در بیشتر آثار حواشی با نقوش هندسی پر شده ، در بعضی آثار نقوش پیکرنما انتزاعی را میبینیم که با نقوش های دیکر ترکیب شده و یک پیکر تلفیقی انسانی جدیدی را درست کرده است . منصور قندریز همواره برحضور کیفیت معنوی در هنرش مبتنی برارزشهای زیبایی شناختی هنرسنتی ایران تاکید می ورزد .
در مقاله ای که در اردیبهشت ۱۳۴۴در بروشوری نمایشگاه خود با رویین پاکباز ، که چند ماه قبل از مرگش بود درباره تفکر یک نقاش می گوید : نقاش می کوشد با فرم ها وخطوط، مفاهیم ذهنی خود را ضبط کند .
نقاش کاوشگروکاشفی است که با سایر هنرمندان کاوشگران وکاشفان فقط در وسایل کار فرق می کنند .
اگرقرار براین باشدکه نقاشی به صورت چراغی باشد،نقاش بایدبه لزوم جست وجو در خود اووطبیعت ویافتن دیدی انسانی براساس منطقی هنری، ایمان داشته باشد .
شارل حسین زندهرودی
حسین زندهرودی در ۱۳۱۶ در تهران متولد شد، سال ۱۳۳۵ در هنرستان هنرهای زیبای تهران تحصیلاتش را شروع کرد. اولین اثر نقاشی خود را در طول دوران تحصیل در هنرستان پدید آورد. در بیست و دو سالگی به پاریس رفت و در بی ینال ۱۹۶۱ پاریس برنده جایزه شد و یک بورس تحصیلی به او تعلق گرفت. وی سپس در رشته هنر تحصیل کرد. پس از پایان تحصیلات به ایران بازگشت و آثارش را در «آتلیه کبود» به نمایش گذاشت، او بی تردید از مهمترین چهرههای مکتب سقاخانه محسوب میشود هرچند او در مصاحبه با دو هفته نامه تندیس این نسبت داشتن با مکتب را نفی میکند و سقاخانه را مترادفی با نام خودش میداند. حسین زندهرودی در سال ۱۳۵۱ قرآنی نفیس با طرحهای رنگی را از طرف انتشارات «کلوب کتاب» در پاریس منتشر کرد که جایزه «زیباترین کتاب در سال جهانی کتاب» از طرف یونسکو به آن تعلق گرفت. آثار حسین زندهرودی در موزههای متعددی نگهداری میشود سه دهه پس از انقلاب گالری هما نخستین بار آثار این هنرمند را در کلکسیونهای مختلفی در معرض دید علاقه مندان قرار داد، از جمله این دورهها میشود به نمایش سری مهرهای زنده رودی در این گالری در همکاری با فریدون آو اشاره کرد بریتیش میوزیم در اردیبهشت ۱۳۹۲ بزرگداشتی به احترام این هنرمند و با سخنرانی ونیا پورتر برگزار کرده است.
حسین زندهرودی از ابتدا نقاشیهای خود را با اعداد و حروف و تکرار آنها خلق کرد. در آثار وی چهار عنصر آب، خاک، باد، و آتش مورد توجه قرار گرفتهاند. هنر شناس فرانسوی ژان کلود کاری معتقد است: “گام نهادن در آثار زندهرودی به معنای ترک اشکال و محیطی است که به طور معمول در آن زندگی میکنیم.
مسعود عربشاهی
مسعود عربشاهی ۱۹ شهریور سال ۱۳۱۴ در تهران متولد شد. اما ریشه او به دهکدهای به نام “کهک” در شرق اصفهان، حد فاصل کوهستان و کویر میرسد او در دوران نوجوانی گهگاه به دهکده کهک می رفت و با کارگاه های کرباس بافی، مراحل رنگ کردن کلافها و انواع کارهای دستی روستائیان آشنا شد: کرباسهای رنگین، نقوش و جدول بندیهای تمرین طراحی و ساختن نمونههای کوچک مجسمه از این دوران آغاز می شود که او را به گذشته می بردند عربشاهی در سال ۱۳۳۵ به هنرستان پسران تهران با پشتوانهای از حس رنگ و شکل راه یافت و مراحل هنر آموزی را با اشتیاق ادامه داد او اصول آکادمیک نقاشی را نیز به خوبی آموخت و در محضر محمود اولیاء به شناخت نقاشی واقعگرا و رنگهای طبیعت و دستیابی به طراحی دقیق اشیاء و انسان نایل شد .
کریم امامی، نویسنده و منتقد، سال ها پیش درباره او نوشت: “مسعود عربشاهی نقاش معاصر فارغ التحصیل هنرکده هنرهای تزیینی از آغاز از راه ترکیب نقش های زینتی کهن، گاه آن قدر کهن که کارش نقش برجسته های آشوری و بابلی را به یاد می آورد پرده های متعادلی به وجود می آورد و هنوز هم کم و بیش به همان کار ادامه می دهد، ولی با پختگی و مهارت بیشتر. در جمع سقاخانه ای ها تنها کسی است که از خطوط و نقش های مذهبی استفاده نکرده است و خویشاوندی او با این گروه از راه روحیه است”. سیما کوبان «هنرشناس ایرانی» دربارهی آثارش می نویسد: «آنچه در کارهای عربشاهی بیش از همه اهمیت دارد بازشناختن هنرمند در سراسر آثار عرضه شده است. عربشاهی انواع تجربیات را با مواد و مصالح مختلف انجام داده، رنگها، شکلها و ترکیببندیهای او، متنوع اما پیوسته است. مسعود عربشاهی درباره نقاشی می گوید: علاقه من به نقاشی و پرداختن به آن شاید نخستین اتفاقی بود که دریافتهام و ریشهی آن در تمام تار و پودم تنیده شده، در زندگی به سکوت، تنهایی و انزوای درونی خو گرفتهام، و این از گذشتههای دور و از کودکی با من بوده، و بعدها ریشه گستردهای یافته است.
در آثار عربشاهی در نگاه اول ما با ترکیب متریال های مختلف روبه رو می شویم و با کمی دقت ما پلان های هوایی از معماری ایران باستان را مشاهده می کنیم البته تخصص در زمینه معماری نیز در آثارش بدون تاثیر نیست.او از خط و هر گونه نشانه آشکار مذهبی و سنتی در آثارش پرهیز میکند و از همین رو کارهایش انتزاعیتر و مفهومیتر مینمایند ،به این ترتیب، عربشاهی به دلیل نگاه خاصی که به تمدن قدیمی و فرهنگ سنتی ایرانی داشت، روش شخصی و متنوع خودش را پیش گرفت و به کارهایش عمق و وسعت بیشتری بخشیده. بیشتر ترکیب بندی هایش ما رایاد ماندالا های باستانی می اندازد مربعی که داخل دایره قرار دارد و اعداد وفرمولهایی که به استخوان بندی اثر تبدیل شده اند . همنشینی رنگها مارا به یاد هنر رنگرزی هنر ایرانی می اندازد ویا آثاری که بافت آلمینیومی دارند شباهت زیادی به آثار فلزکاری پتینه شده دارند که در موزه ها می بینیم که علائمی شبیه خطوط کهن بر روی آنها حک شده اند .
فرامرز پیلارآم
استعداد وی در نقاشی و تمایلش به ادامه آن باعث شد که پس از پایان دوران دبستان، به هنرستان هنرهای زیبای پسران راه یابد همزمان با تحصیل، در اداره آمار عمومی مشغول به کار شد. وی در ۱۳۴۰ از هنرستان دیپلم گرفت و سپس در دانشکده هنرهای تزیینی دانشگاه هنر تهران به تحصیل پرداخت و در ۱۳۴۷ موفق به دریافت درجه فوق لیسانس در رشته معماری داخلی و نقاشی تزیینی شد. او در سال ۱۳۴۹، برای مطالعه بیشتر دربارهٔ نقاشی، لیتوگرافی و انواع چاپ به فرانسه سفر کرد .
پیلارام همواره در پی به تصویر کشیدن نمادهای اصیل ایرانی بود. در کارهای اولیه اش مُهرهایی را که در قدیم به جای امضاء از آن استفاده میکردند، بزرگ نمایی کرد و زمینهای کتیبه گونه به وجود آورد و در آن نمادهای مذهبی، مانند عَلَم و پنجه، را با اشکال هندسی درآمیخت. او با علاقه و توجه به هنرهای سنّتی ایرانی، نظیر کاشیکاری و در مسیر یافتن راههای نو برای «ترکیب بندی» های جدید، و دریافت این مطلب که خط فارسی، بویژه نستعلیق، در تلفیق با نقاشی ویژگی ممتازی به تابلوها میبخشد.
به آموختن خطاطی در انجمن خوشنویسان پرداخت و سپس مدتی در آنجا تدریس کرد از آن پس، خط دستمایه اصلی آثار او شد. از این رو میتوان او را از پیشگامان نقاشیخط در ایران دانست. پیلارام با کاربرد خط در نقاشی، به خطاطی نیز شکل نوینی بخشید و آن را از چارچوبهای سنّتی خارج ساخت. این زمان (۱۳۴۰–۱۳۴۱ شمسی) مصادف بود با سالهایی که هنرهای اصیل ایرانی در مقابل موج نوگرایی غربی در همه زمینهها قرار گرفت.
آثارش دارای ساختاری محکم است که خط در آنها با تکیه بر هنرهای سنّتی حرکاتی آهنگین دارد ، آهنگ خطوط در کارهای او با تکرار یک حرف به وجود میآید و بزرگ نمایی و هدایت اَشکال، حس حرکتِ بصری را به بیننده القا میکند. ادغام خطوط سیاه و ضخیم و سفید و نازک و ترکیب آنها با عنصر خط در آثار او نوعی وحدت به وجود میآورد. از دیگر ویژگیهای آثار پیلارام اندازه بزرگ تابلوهایش، غلبه شکل بر محتوا، تضادهای رنگی شدید و بهرهگیری از رنگها به صورت حجیم و ضخیم است.
او درباره خط می گوید: من آنقدر از خط خارج میشوم که چیزی که در تصاویر من دیده میشود، دیگر خط نیست و خصوصیات کلی خط در آن از بین میرود، اما این بدان معنی نیست که من لطمه ای به خط زده ام، بلکه دنیای دیگری از خط برای خویش ساختهام. در آثارم، بی نهایت به حرکت توجه کرده ام. مجموعه این حرکتها ریتمی را به وجود آورده که فضای تازه ای به تابلوهای من بخشیده است.
فرامرز پیل آرام درباره خلق آثارش می گوید: از تکرار یک فرم و ادغام عنصر خط در یکدیگر، در اندیشه من یک وحدت خاص ذهنی به وجود میآید که در اصل به واقعیت میپیوندد، و از نظر من قابل تفهیم و تفسیر است،هدف من گسترش هنری اصیل، پاک و ایرانی است.
[/one_half_last]