هنر بیفکر و هنر بافکر | اکسپرسیونیسم انتزاعی در پیوند با زیباشناسی جان دیویی | بخش پنجم
این مبحث در ۵ بخش ارائه میشود.
سایت تندیس به قلم نویسنده مخاطب آذر امامی
نوشتهی پیشین دربارهی رابرت مادرول و نزدیکیاش به اندیشههای زیباشناسانهی جان دیویی بود که بنا به قرار در نوشتهی پیشرو ادامه مییابد. در این نوشته ضمن پیش چشم داشتن رابرت مادرول نگاهی گذرا به دیگر هنرمندان مهم و نزدیک به اندیشههای جان دیویی خواهیم داشت. این نوشته بخش آخر از مجموعه اکسپرسیونیسم انتزاعی است.
در زیباشناسی جان دیویی عاطفه از چنان اهمیتی برخوردار است که نبودش در فرآیند هنری سبب فروکاستنش در مقام پیشهوری میشود؛ این مفهوم که در اکسپرسیونیسم انتزاعی نیز شاخص است در نوشتههای رابرت مادرول چشمگیر است؛ نقاشی که به زعم ادوارد لوسی اسمیت ـ منتقد هنر ـ جنبش اکسپرسیونیسم انتزاعی را به غایت رساند. چنانکه در باور ماتیسون «جان دیویی به عنوان منبع دست اولی برای فهم اولیهی رابرت مادرول از هنر به منزلهی فرآیندی از نسبتهای انتزاعی که عواطف را گرد میآورد؛ بوده است.» رابرت مادرول بر بیان دیویی دربارهی مفهوم فرآیند اینطور تأکید مینهد که “نقاشی تجربهی تکاپو برای خلق تصویر” است. و اد راینهارت در اینباره مینویسد «نوشتن دربارهی نقاشی انتزاعی سختتر از هر نوع نقاشی دیگر است، به این خاطر که محتوا سازمایه[۱] یا داستان نیست، بلکه کنش نقاشی واقعی است.» در ۱۹۵۲، هارولد روزنبرگ شیفتگی به روح این کنش را در مقالهی معروف “نقاشان کنشی آمریکا” نشان داد و آنرا برآمده از “هنر به منزلهی تجربه” دیویی دانست: او نوشت “اگر نقاشی یک کنش باشد، و پیشطرح نیز، نقاشی در ادامه، یک کنش دیگر است» همینطور نوشت “انتزاعی”، “اکسپرسیونیست”، یا “اکسپرسیونیست انتزاعی” نامهایی است که به این نقاشی دادهاند اما آنچه که همیشه موضوعیت دارد آشکارسازی این کنش است.” [۲]
و کنش برای جان دیویی ذیل مفهوم فرم و نسبت در اثر هنری چنین تعریف میشود که فرم متشکل از نسبتهاست؛ و نسبتها شکلی از تعاملاند، تعاملاتی از آن دست که در طبیعت و در زندگی برقرارند؛ چنانکه «در هنر، همانند طبیعت و زندگی نسبتها اشکالی از تعاملند».[۳] این تعاملات، از جنس کنشها و واکنش هستند و در نهایت به شکلی انضمامی بیان میشوند؛ «این نسبتها به هیئت اعمال و عکسالعملهایی وجود دارند که چیزها در آنها جرح و تعدیل میشوند و حالت خاصی پیدا میکنند».[۴] در تجربهی واحدی که دال بر هنر است چنین نسبهایی برقرار است از آن رو که متشکل از فعل و انفعالات است و در راستای رسیدن به وحدت نیز در حرکت؛ وحدتی که در هنر به شکل فرم خاصی از ماده بیان میشود. هنر، متشکل از اجزاء است؛ و این اجزا در کلیتی بیان میشوند. کلیتی که در گرو نسبتهایی از جنس تعامل به شکلی خاص بیان میشود، نسبتهایی که در کمال خود در قالب رسانه بیانگر میشوند از آنجا که «فرم برحسب نسبتها و فرم زیباشناختی بر حسب تام و تمام بودن نسبتها در درون رسانهای منتخب تعریف میشود». [۵]
در گذر از اینها، میانجیهای دیگری سببساز پیوند جان دیویی و اکسپرسیونیستها هستند که از جملهی آنها میر شاپیرو مورخ هنر است. او پلی میان ایدههای دیویی و هنرمندان مدرسهی نیویورک برقرار کرد. نزدیکی این دو به اندازهای بود که جان دیویی بازبینی دوفصل پایانی هنر به منزلهی تجربه یعنی فلسفهی هنر و نقد را به شاپیرو سپرد. از طرفی دو تن از هنرمندان اکسپرسیونیست یعنی رابرت مادرول و راینهارت از شاگردان او بودند. حتی شاپیرو سببساز آشنایی مادرول با سورئالیستهای نیویورک بود. و راینهارت در سخنرانیهای شاپیرو دربارهی دیویی در کالج بروکلین شرکت جست و درسگفتارهایِ دربارهی دیویی را با نام “زیباشناسی پست امپرسیونیست” یادداشت کرد. همچنین شاپیرو در کانون[۶] گفتوگو سخنرانِ همیشگی گفتمانها بود؛ همینطور در سخنرانیهایش در مدرسهی هنر نو دربارهی هنر مدرن از ۱۹۳۶ تا ۱۹۵۲ تأثیر بسیار زیادی بر هنرمندان و بطور همزمان بر مدرسهی نقاشی نیویورک نهاد. بارت نیومن یکی از این هنرمندانی است که از کارگر شدن نظرات شاپیرو بر هنرِ خود، پولاک و گوتلیب گفته است.
آنچه گفته شد البته که گزیدهای دربارهی موضوع پردامنه و فراخِ گیرایی اندیشههای زیباشناسانهی جان دیویی بر هنر مدرن آمریکا بود، امید است فرصتهای بیشتری برای پژوهش و نوشتن در اینباره دست بدهد.
پی نوشت:
[۱] Subject-matter
[۲] Maurice R. Berube. P216.
[۳] دیویی جان (۱۳۹۱)، هنر بهمنزلهی تجربه، ترجمهی مسعود علیا، انتشارات ققنوس. ص ۲۰۱٫
[۵] همان، ص ۲۰۱٫
[۶] The Club، یک کانون گفتوگو که در سال ۱۹۴۹ و به میانجی گروهی از نقاشان برای بحث دربارهی هنر و دیگر موضوعات فکری پدید آمد.
[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]قسمتهای قبل را اینجا بخوانید:
- هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
- مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
- هنر بیفکر و هنر بافکر | اکسپرسیونیسم انتزاعی | بخش چهارم
- هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
- مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
- هنر بیفکر و هنر بافکر | اکسپرسیونیسم انتزاعی بخش سوم
- هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
- مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
- پرونده هنر بی فکر و هنر با فکر
- هنر بیفکر و هنر بافکر | اکسپرسیونیسم انتزاعی در پیوند با زیباشناسی جان دیویی
- هنر بی فکر و هنر با فکر | ریشههای هنر آوانگارد آمریکا در پیوند با زیباشناسی جان دیویی
[/one_half_last]