پاسخ هنرمند در نقد نمایشگاه به قلم حافظ روحانی
در پی نشر نقد حافظ روحانی بر نمایشگاه نقاشی عوالم موازی زهره صمدبین
با تشکر از منتقد گرامی آقای روحانی در متن ارائه شده توسط ایشان در سایت تندیس نکاتی به نظر من میرسد که برای روشن شدن اذهان مخاطبان و اساتید گرامی لازم به توضیح میدانم.
در متن نقد آقای روحانی دو محور متناقض دیده میشود:
اول اینکه منتقد محترم رویکردها وتنوع کارها ی هنرمند را درمجموعه آثار نمایشگاه با ارجاع به لایههای درونی هنرمند و با توجه به توضیح در بیانیه هنرمند در باب عوالم موازی قابل توجیه میدانند.
از سوی دیگر بلافاصله در محور دیگر نظر خود را نقض میکند، بدین ترتیب که این شگرد ها و رویکردهای مختلف را نتیجه عدم توجه هنرمند به نتیجه کلی و اقدام به گذاشتن رنگ بدون در نظر گرفتن و توجه به شکل اجرا، نحوهی هماهنگی رنگها و عناصر بصری و سطوح و خطوط دانستهاند و به این ترتیب مجموعه عوالم موازی را مجموعهای ناکار آمد و ناموفق قلمداد کردهاند.
و در انتها از حرکت هنرمند در باب عوالم موازی ستایش کرده اند، چراکه آن را حرکتی جسورانه و آزمونی سخت برای ایشان دانستهاند.
اما با وجود این تناقض بزرگ در نقد بهتر است که به رابطه با این تنوع و به قول منتقد محترم این تنوع در شگردها و مفهوم عوالم موازی دقت شود .
باکمی تأمل در مجموعه عوالم موازی به سادگی میتوان دریافت که این مجموعه برای تخلیه هیجانات درونی با کنار هم قرار دادن رنگهای متضاد سعی در ایجاد یک فضای ریتمیک و هماهنگ با ترکیبی شاد و پرطنین بوده است. در واقع قواعد سمفونی را میتوان در آثار دید و آهنگین بودن رنگها، سطوح و بیش از همه بافت موسیقیایی بسیار مشهود است (همانند آثار کاندینسکی).
تضادها، شگردها و رویکردهای مختلف موجود در اجرا و همچنین فرمها، رنگها و روابط آنها در واقع به نوعی ایجاد هماهنگی است.
چرا که درک عوالم موازی در هنگام خلق اثر نیاز به تغییرات عمیق در لحن و در عین حال از دست ندادن هارمونی دارد، چون ماحصل ترکیب بندی مبتنی بر این هارمونی یا هماهنگی، ترسیم فضاهای رنگینی است که هر کدام وجود مستقل داشته و همانند قطعات موسیقی یک کل واحد را تشکیل میدهد.
در اینجا تأکید بر بیان احساس و لایههای درونی و پیچیده، تخیلی را میطلبد که فراتر از سازمایههای متداول تجسمی است.
حرکات و اشارات توأم با ریتم با استفاده از عناصر تصویری وکیفیات بصری در آثار به بیننده منتقل شده و نوعی مکاشفهی متعالی را بازتاب میدهد. مکاشفهای درجهانها و فضاها و سرزمینهای ناشناخته و بدون حد ومرز با قوانین خاص خودشان که خارج از قوانین زمین هستند (متافیزیک)و در نتیجه میتوان گفت در مجموعه عوالم موازی با مجموعهای از تواناییهای حرفهای رو بهرو میشویم که با تسلطی درخور توجه از درگیریهای ساختاری و بازیهای تکراری و بیمحتوای بسیاری از آثار رایج هنری به دور بوده است.
در این مجموعه، عرصهی تصویر با واکنشی انسانی و متهورانه با الهام از طبیعت، رؤیا، خاطرات گذشته، عواطف، قصهها، شنیدهها، دیدهها و پرتوافکنی لایههای درونی پوشش داده میشود.
در واقع در اینجا نوعی روش منحصر به فرد در نحوهی انتقال دادن درون به بیرون شکل گرفته است.
بدین ترتیب با یک روش آبسترهی خود بیانگری مواجه هستیم که منجر به ایجاد یک تکنیک خاص در سازماندهی وتقسیمبندی فضا میشود، که استفاده از این تکنیک در بکارگیری خطها، فرمها، رنگها و سطوح نیز منجر به خلق مفاهیم نوآورانه در زمینهی تناسبات، ارتباطات بین عناصر وتحولی بنیادین در همنشینی رنگها درمقایسه با سبکهای مرسوم میشود و نتیجه آنکه ترکیب بندیهای کلی تازهای خلق میشوند که همسو با لایههای درونی و احساسی و آگاهیهای معنوی هستند.
در خلق این آثار شاهد نوعی فرایند ژرف و صمیمی میشویم که عاری از هرگونه سختی، تکرارهای ملال آور و ناملایمات زندگی است. در واقع در حین کند وکاوهای درونی و حرکت در مسیرها و لایهها و با کسب آگاهیهای جدید، آنها را بلاواسطه با حذف عنصر زمان( یعنی رعایت نکردن تأخر وتقدم) وشکستن قوانین مکان مادی بر روی بوم میآورم. در واقع با کوله باری از هیچ و عدم آگاهی به انتهای مسیر با حرکتی ریتمیک و فقط به امید رسیدن به زیبایی لایهها را یکی پس از دیگری میپویم و کشف میکنم.
در خلق آثارم همواره سعی بر آن بوده تا گسترهی وسیعی از قابلیت های فرم، رنگ وترکیببندیهای نو با حفظ عنصر خط افقی و عمودی متقاطع محقق گردد.
لازم به ذکر است که معمولاً فضای پر شده و فضای خالی یا ترکیب بندی و پس زمینه از نظر بصری ارزشی مشابه دارند. فضاهای خالی یا سکوت و خلوت در حاشیهی بوم به همان اندازه در باروری تفکر تأثیرگذارند هستند که فضاهای پر میتوانند داشته باشند. و هر دو لازم وملزوم یکدیگرند.
و این همترازیها بیننده را ترغیب میکند تا تحت یک ساز مایه خاص در ترکیب بندی متوقف نشود یا به عبارت دیگر تکرار وتداوم حرکات ریتمیک و موسیقیایی بیننده را دعوت میکند تا از حرکت باز نایستد و آن جریان ریتمیک و قاعدهمند ترکیب کلی را تجربه کند.
در اینجا فکر از آنچه در اثر ارایه شده منفک نیست وادراکات و مفاهیم با یکدیگر پیوند خورده اند و از قوهی تفکر وتصور جدا نشدنی هستند. معمولاً خطوط عمودی مظهر اتحاد ابعاد برتر وخطوط افقی و کشیده توصیف و چگونگی خطوط عمودی را بیان میکنند. و با هم تأکیدی بر وحدت و یگانگی هستی در ذات و صفات منحصر به فرد و مشابه به خدا دارند.
من تمامی خطوط و عناصر بصری آثار را با سیالیت ناشی از ماهیتی ریتمیک و کلی همراه با تکمیل نشانهها درهم میآمیزم.
در این وادی مفاهیمی چون فردیت ، تنش، بازیگوشی را بامعرفت و تجربهی ژرف همراه با باورهای صادقانه به زیبایی وحقیقت مطلق وایمان به ملکوت در نقاشی متبلور میسازم.
و اما در مورد لایههای درونی انسان باید گفت که آنها همچون گیرندههایی با عوالم بیرونی یا همان عوالم موازی ارتباط تنگاتنگ دارند و بدین ترتیب رویدادها و اتفاقات عوالم موازی و انعکاسشان در درون انسان اعمال میشود. پس با رجوع به لایههای درونی میتوان به آگاهی رسید. البته رسیدن به این آگاهی با روشی آبستره و بخوردی انتزاعی و خود انگیخته حاصل میشود.
توضیح بیشتر اینکه هر فرد از نوعی قدرت دریافت منحصر به فرد در مقابل خالق برخوردار است که او را قادر میسازد تا بسیاری از اسما و صفات متعالی خالق را بیان کند. بدین ترتیب من با بهکارگیری نوعی روش و شیوهی منحصر به فرد یعنی آبسترهی مبتنی بر خود بیانگری دست به ایجاد ترکیببندیهای کلی و تازه ای میزنم که از تحولی در اندازه گیری وتناسبات و تفسیمبندی سطوح و همنشینی رنگهای نوآورانه برخوردار است.
بدیهی است که با تبعیت و بهکارگیری اصول پیشین در سبکها و شیوههای هنری پیشین هرگز قادر به بیان لایههای درونی شخصی خود نخواهم بود. به این ترتیب عمل و شیوهی شخصی نقاشی کردن من بر قوانین و تکنیکهای معمول و مرسوم نقاشی تقدم مییابد.
بنابراین مسائل مربوط به فرم و ادراکات بصری به حاشیه رانده میشود. در این شیوه شخصی بنده، هر دریافتی از فعل نقاشی کردن بهویژه هر شیوهای درکاربست رنگ و روابط بین عناصر بصری و خطوط و سطوح در صورت کمک به بیان هرچه بهتر لایههای درونی درکل مجموعه آثار مجاز شمرده میشود و در نتیجه وجود رویکردها وشگردهای مختلف وشیوه های متنوع در برخورد با ابزار و لکههای رنگ درمجموعه عوالم موازی امری طبیعی است.
مگر نه آنکه پس از قرنها شعر کلاسیک، شعرنو قوانین و حد ومرزهای مرسوم در جهت بیان معاصر شکسته است تا آن حرکت بدیع و خلاقانه و اتفاقات و حرفهای نو و به قول منتقد محترم «حرکت جسورانهی هنرمند» بتواند به عرصهی تصویر کشیده شود. به قول شاعر نوگرا، سهراب سپهری، چشمها را باید شست جور دیگر باید دید.
زهره صمدبین، ۱۳۹۶/۳/۲۲
نقد نمایشگاه زهره صمدبین به قلم حافظ روحانی را اینجا بخوانید: