فرهنگ عمومی و خودآگاهی عقلانی | نامه آبان ماه

فرهنگ عمومی و خودآگاهی عقلانی | نامه آبان ماه
به مناسبت ۱۴ آبان روز فرهنگ عمومی
سایت تندیس به قلم جاوید رمضانی

فرهنگ عمومی
آنچه تحت امر فرهنگی تعریف می‌شود مشخصاً حوزه وسیع و متفاوت به لحاظ معنا می‌باشد. فرهنگ در بستر علوم اجتماعی، فلسفه و علم تعاریف متعددی را داراست؛ به لحاظ بومی ارجاع مفاهیم به روح زبان هر ملت و قومی می‌تواند انکشاف دریافت و تمایز این باور در جایگاه امری غیر مادی و گاهاً مرتبط با مادیت درک گردد.
واژه فرهنگ در زبان پارسی متشکل از دو بخش فر و هنگ با ریشه زبان اوستایی است. در لغت‌نامه دهخدا هنگ به معنی کشیدن و فرهیختن و تعلیم و تربیت آمده است. درک تعابیر متفاوت و یکپارچه کردن این معنی به‌سختی مقدور می‌شود. در قرون وسطی کلمه cultore به معنای پرستش مذهبی بود، و از سویی واژه culture را به معنی شخم زدن مزرعه و بذر پاشیدن به‌کار می‌بردند، به‌عبارتی تعبیر و روح این واژه در زبان‌های لاتین به‌معنای تربیت روح بوده است. این واژه از زبان فرانسه به آلمانی و انگلیسی بسط پیدا کرده است.
نکته تمایز فرهنگ پارسی و فرهنگ لاتین شاید در مفهوم علمی آن نهفته است. رویکرد علمی و عقلی در فرهنگ لاتین قوی‌تر و در بستر زبان پارسی نگاهی هستی‌شناسانه را می‌توان در آن استوار داشت. مشخصاً حضور این کلمه در شاهنامه فردوسی به وسعت استفاده شده است.
که فرهنگ آرایش جان بود زگوهر سخن گفتن آسان بود
گهر بی‌هنر زار و خوار است و سست به فرهنگ باشد روان تندرست
به هردو حکم به‌سختی می‌توان داد ولی جایگاه جان و روان در فرهنگ ایرانی بسی مهم‌تر از آنچه در مفهوم عمومی و جهانی فرهنگ آمده است. آموختن و تکیه بر تعلیم و تعلم در این راستا تکیه بر درک سخن گفتن تقدیر و جریان ارتباط به کل هستی است؛ و تنها به امر نگارش و خوانش بسنده نمی‌گردد. کوچک‌ترین اعمال انسانی در بازتاب دیگری و جامعه انسانی به واقع انکشاف کننده فرهنگ فردی و سازنده فرهنگ عمومی است.
فرهیختگی و فرهنگ پروری از ساحت فردیت و حضور دلیل رفتار فردی در خودآگاه انسان آغاز می‌گردد و به گستره عمومیت جامعه بسط پیدا می‌کند. قضاوت کردن، سخن گفتن، اندیشیدن، حقیقت تلاش روزانه، رصد کردن هر لحظه رفتاری در سازوکار زیستن روزانه بر ارتعاشات روح و درون، گشادگی در درک و فهم دیگران است.
حوزه هنر از بزرگ‌ترین بازخوردها و ابزارهای گسترش فرهنگ بوده است؛ و اینکه چرا هنرمندان چنین رسالتی را بر عهده دارند قابل درک است. عمدتاً هنر را امر باز قلمداد کرده‌اند. آنچه استوار به خلاقیت و نو بودن است، درک پدیده نوین اساساً نیاز به گشادگی روح و گذر از جزمیت‌ها و گره‌های روانی دارد که عموماً مانع رشد تقدیر به سمت مثبت است. امر نو در هستی یکباره ظاهر نمی‌گردد، بلکه تجلی متفاوتی از موقعیت‌های زیستن مادی و معنوی انسانی است. گذر از عادات ذهنی و رفتاری و امور پیشینی مورد پذیرش ذهن که متعارف است؛ اصلی‌ترین نکته تمایز هنرمند است.
آن‌کس که با عناد و سختی با امور برخورد می‌کند، بدون تکیه بر عقلانیت، کجا در هنر می‌تواند جای داشته باشد. تنها خرق عادت می‌تواند آموزش همراه با پرورش باشد در ریشه‌های روح و جان انسانِ اسیرِ زمان و گذرِ آن.
نقطه همپوشانی فرهنگ، هنر و جامعه در همین نکته نهفته است؛ تکیه بر خودآگاهی عقلانی و درک رفتار الگوهای تاریخی ثبت شده بزرگان.