کتاب «یادنامهی حسنعلی وزیری» | گفتگو با محمد حسن حامدی
به بهانه هفته کتاب و کتابخوانی
سایت تندیس: مصاحبه کننده حافظ روحانی
حافظ روحانی: انتشار کتاب «یادنامهی حسنعلی وزیری» فرصتی است تا به بهانهی آن به سراغ نشر پیکره و علائق پژوهشی شما برویم که در این سالها انواع و اقسامش را انجام دادهاید. با نگاهی کلی به کارنامه کاریتان به نظرم رسید علاقهی اصلی شما در حوزهی پژوهشی بر میگردد به معلمان هنر یا هنرمندانی که سابقه و تجربهی معلمی هنر داشتهاند. بخصوص به کتابها که نگاه کردم به نظرم آمد که این نکته در آنها خیلی روشن و واضح است. آیا میتوان این را یک ایدهی مشخص در پژوهشهای شما در نظر بگیریم که کتابهایتان را به هم پیوند میزند؟ این درست است که به معلمان هنر علاقهمند هستید یا نه اصلاً موضوع چیز دیگریست؟
– محمد حسن حامدی: یکی از ایرادهایی که به شخصه در نگارش تاریخ هنر میبینم، دست گذاشتن مورخین بر روی هنرمندان تثبیت شده است. برعکس تصور شما من علاقه ویژهای دارم به هنرمندان کمتر شناخته شده. اصولاً برخی از هنرمندان ما هستند که خدمات گستردهای داشتهاند اما به دلایل مختلف نتیجه کارشان دیده نشده است، مثلاً در گذشته هنر به مانند امروز وجاهت اجتماعی و کاملی نداشت و این موضوع باعث میشد تا نامشان کمتر در جایی و یا در کتب تاریخی ثبت شود. اینها هنرمندانی بودند که معمولاً سفارشی کاری را قبول میکردند و تحویل میدادند و ادعایی هم برای کار خود نداشتند و بدین لحاظ و به خاطر بی ادعایی نام آنها از تاریخ هنر حذف میشد و یا به صورت کم رنگ بود. اما وقتی به کارهایشان نگاه میکنیم نتیجه شگفت انگیز است.
بعضی از اینها هنرمندان شهرستانی بودند و کمتر در معرض دید. بعضی بودند که زیر سایه هنرمندان مشهورتر، کمتر جلوه کردند. مسئله دیگر نبودن اسناد مکتوب است. در واقع نشریات در آن زمان آنقدر فعال نبودند و یا به این مسایل التفاط نداشتند و این باعث میشد نام و کار این افراد هم جایی ثبت نشود. پژوهشهای من بیشتر پیرامون احوال و آثار این اشخاص است.
با این حال وقتی پژوهش میکنید و به دانه درشتها میرسید باز متوجه می شوید درباره آنها هم کم کار شده من حتی معتقدم که در خصوص استاد کمال الملک هم کار جامعی نشده. بر همین منوال روی شاگردانش هم کم کار شده؛ به طور مثال میرزا اسماعیل آشتیانی که معاون استاد کمال المک بود و خدماتی را در جایگاه خود انجام داد، در موردش کار خاصی تاکنون نشده. فقط در مجلات ممکن است چیزی پیدا شود.
در یکی از همین پژوهشها که برایم بسیار دلانگیز شد به کشف آدمی به نام «مهدی تائب» رسیدم که حقیقتاً هنرمندی بیبدیل است. وقتی به دایرهالمعارف هنر نگاه میکنید جز چند سطری چیزی در موردش نمیبینید، اما به آثارش که نگاه میکنید- آثاری که مغفول مانده و من به آنها دست پیدا کردم- دنیای غریبی از توانمندی در هنر نقاشی میبینید. علیرغم آنکه او نقاش خوبیست، عکاس یگانهای هم بود، شاعر و موسیقیدان بود و خوشنویسی هم میکرد و اصولاً از تبار یک خاندان هنری میآمد؛ برادرش هادی خان تجویدی بود که بنیانگذار مکتب نگارگری تهران است؛ اما به طرز ناباورانهای نامش مغفول مانده. زمانی که نکوداشتی برای او برگزار کردم، دیدم مرور صرف بر روی آثار و احوالش و برگزاری چند سخنرانی و یک نمایشگاه مقطعی کم است و باید کارهای بیشتری کرد تا نام و آثار او وضوح بیشتری پیدا کند. دنباله کار را گرفتم و نهایتاً کتاب «مهدی تائب» از سلسله کتابهای گلستان هنر به قلم نوهی وی آقای فرید تائب منتشر شد.
در یکی از همین پژوهشها با هنرمندی آشنا شدم به نام میرزا یدالله کجوری که روحانی بود و خوشنویسی میکرد و از شاگردان برجستهی عمادالکتاب به شمار میآمد و از طرفی سمت استادی دروس حکمت و فلسفه را در دانشگاه تهران داشت و انسان بسیار فرهیخته بوده اما زمانی که از دار دنیا میرود از حافظهی تاریخی ما هم حذف میشود.
حدود دو ماه پیش «موزهی خوشنویسی ایران» افتتاح شد؛ که بنده بانی تاسیس آن بودم. در جریان خرید آثار به قطعهای برخوردیم که شخصی به نام «ابولقاسم لاریجانی» آن را خوشنویسی کرده بود و نوشته بود که اگر اساتید عظام خط من را تایید میکنند زیر این برگه را مهر تأیید بزنند و بیست و هفت نفر آن برگه را تأیید کرده بودند. خط این هنرمند را که نگاه میکردی، بسیار عالی بود اما وقتی کتاب مرجع «احوال و آثار خوشنویسان» اثر مرحوم مهدی بیانی را نگاه میکنید، نامی از او در میان نیست و هیچ در جای دیگری هم نیست. دوست پژوهشگر و هنرمندم آقای محمد جواد جدی که کتاب «دانشنامه مهر و حکاکی» را نوشته، این سند برایش جالب شد. سند را از من خواستند و من تصویری با کیفیت تهیه کردم و به ایشان دادم و از دل همین سند، یک کتاب تهیه شد که به نام «ابولقاسم لاریجانی» در همین نشر پیکره به چاپ رسید.
من فکر میکنم که سهم عمدهای از تاریخ هنر بر عهدهی کسانی است که در واقع تاریخ هنر از نام آنها گذشته و علایق شخصی من نیزکشف همین شخصیتهاست.
حافظ روحانی: کشف همین کسانی که مهر تاریخ بر پیشانیشان نخورده به نوعی به ما کمک میکند تا جریانات هنری ادوار مختلف تاریخ را بازسازی کنیم؟ یا پیدا کردن اینها باعث میشود تصویر جامعتری به تاریخ هنر بیاندازیم؟ یا در واقع کمک میکند در چشم انداز هنر خودمان سراغ آدمهایی برویم که تا به حال ندیدیم که سازنده و شکلدهنده جریانات بدنهی هنری ما هستند یا برعکس، جز کسانی هستند که اتفاقاً از جریان اصلی و بدنه دور بودند؟
– محمد حسن حامدی: تاریخ هنر شامل سه دوره است: آغازین و اوج و افول. طبیعتاً تاریخ هنر نسبت به اوجها توجه بیشتری نشان میدهد بدین سبب زمینههای پیدایی و دوران پایانی یک دوره از تاریخ هنر کمتر مورد توجه قرار میگیرد. هنرمندانی که حرفش را زدیم در پیدایی جریانات هنری مؤثر بودند و گاهی هم نقطهی پایان یک راه را گذاشتهاند. دیدن همهی اینها میتواند ساحت کلی تاریخ هنر را مشخص کند. ولی زمانی که فقط به اوجها توجه میکنیم پارههای از اینها مغفول میماند؛ مثلاً «حبیب محمدی» از هنرمندان قابل تأمل روزگار ماست. او در رشت کار و زندگی کرده و تحصیلاتش در روسیه تحصیل بوده. ما کمتر به او پرداختهایم ولی همین شخص استاد «بهمن محصص» بوده که توانسته هنر معاصر ایران را به جایگاه رفیعتری برساند. ما باید این پدیدهها را در کنار آنها ببینیم تا درک بیشتری درمورد جریانات هنری داشته باشیم.
مسئلهی مهم دیگر این است که اینها داشتههای فرهنگی ماست. گاه این ثروت و داشته فرهنگی، خیلی خیلی بزرگ است مانند بهمن محصص و گاهی هم کمرنگتر مانند حبیب محمدی اما نمیشود با غفلت از سر همین مقدار هم گذشت. به نظرم هرچقدر در احوال اینها کنکاش کنیم بخشی از آن ثروت و داشته فرهنگی مان را حفظ و حراست کردهایم. از طرف دیگر وقتی در احوالات و آثار این افراد دقت میکنیم، مطالعه و بررسی تاریخ هنر برایمان شیرین میشود. یعنی برخلاف معرفی نسبتاً خشک یک دایرهالمعارف، با مطالعهی دقیقتر در جلوههای دیگر زندگی این هنرمندان، به شیرینی و حلاوت تاریخ پی میبریم و لذت بیشتری از مطالعه و درک آن میبریم.
حافظ روحانی: پس باید اینها را بشناسیم تا بدانیم تاریخ هنر یعنی چه و بدانیم که نقاط قوت چگونه شکل گرفتند و اینکه این سیر چگونه رخ داده؟
– محمد حسن حامدی: بله
حافظ روحانی: به نظر میرسد که گشتن دنبال این آدمها به یک شور و علاقهی فراوان نیاز دارد. چطور این افراد را پیدا میکنید؟ اسناد چگونه جمعآوری میشوند؟ چقدر در مورد این افراد سند وجود دارد؟
– محمد حسن حامدی: اسناد دیر یاب هستند ولی موجوداند اما اینکه در کجا هستند، نکته دیگری است. اسناد به سختی به دست میآیند اما به دست آمدنشان گاه به مثابه یک کشف است. زمانی که درگیر مسایل اجرایی و خرید آثار موزهی خوشنویسی ایران بودم، آثار از جاهایی سر بر میآورد که شگفت زده میشدم همان موقع به این نتیجه رسیدم که اگر در همین کوچهی پشتی کاری از کمالالدین بهزاد باشد اصلاً جای تعجب نیست! بعضی خانوادهها این قیبل آثار را از گذشتههای دور گردآوری و نگهداری کردهاند، اما شاید کاربرد و طریقهی مصرفشان را بلد نیستند ولی به هر ترتیب نگهداری و حراست شده و زمانی نیز هویت حقیقیشان را پیدا خواهند کرد.
حال برای اینکه صحبتهایمان به کتاب حسنعلی خان وزیری گره بخورد، باید به نحوهی دست یافتن به اسناد او بپردازم که این هم چنین حکایتی داشت. سال ۱۳۹۰ بود که پیشنهاد تأسیس موزهی مکتب کمالالملک را به سازمان زیباسازی شهر تهران دادم و آنها هم پذیرفتند. بنا شد تا قبل از انتخابات ریاستجمهوری این موزه را به سرانجام برساند. شروع کردیم به جستجو و خرید آثار. در طول مسیر هرچه پیش میرفتیم نام حسنعلی خان وزیری به عنوان یک فرد کلیدی در مکتب کمال الملک بیشتر به چشم میآمد. او اولین نفری بود که در مدرسه ثبت نام کرد. اولین فارغ التحصیل بود و اولین معلمی بود که برای آن مکتب برگزیده شد. ضمناً وی اولین کسی بود که زندگی نامهی استاد کمالالملک را نوشت. و البته فعالیتهای خاص و ویژهای هم در کارنامهاش ثبت است. با این همه هرچه پیش میرفتیم آثار، سند و یا عکسی از حسنعلی خان به دست نمیآمد و من همیشه فکر میکردم اگر این موزه بدون آثار یا نشانی از حسنعلی خان وزیری افتتاح شود، یک ستون این موزه ناقص خواهد بود. خوشبختانه در روزهای انتهایی یک نفر دو تابلو نقاشی از او آورد که خریداری شد. اینها رفت روی دیوار و موزه افتتاح شد. بعد از گذشت یک سال و نیم تلفنم زنگ خورد و کسی که پشت خط بود به من گفت من دختر حسنعلی خان وزیری هستم.خب این مسئله سرنخی شد تا من به خاندان وزیری برسم و با اسناد متنوع و آثار متعدد روبرو شوم. البته در خصوص ایشان قبل از این هم چند برگ سند را در میان اوراق استاد ابوالحسن خان صدیقی پیدا کرده و مطلبی هم در مجلهی بخارا نوشته بودم. اما وقتی منابع به این حد رسید، برایم مقدور شد که کتابی مشخص در خصوص استاد وزیری داشته باشیم که نتیجهاش شد کتاب «یادنامه حسنعلی وزیری» در ۴۰۰ صفحه.
حافظ روحانی: اسناد در چه حد بود؟ کاملاً پازل زندگی او را تکمیل میکرد؟
– محمد حسن حامدی: پژوهش هیچ وقت به مسئلهی قطعی و نقطهی پایانی خود نمیرسد. شما هر پژوهشی که بکنید در دنباله ممکن است اسناد و اطلاعات دیگرتری پیدا شوند که تکمیل کننده مباحث شما باشند. مثلاً در این کتاب سه نامه از کمالالملک به حسنعلی خان چاپ شده ولی خانواده میگفتند که هفت نامه دیگر هم هست که نمیدانیم کجا مانده. من تا آخرین روز چاپ کتاب منتظر ماندم تا بلکه نامهها پیدا شوند که نشد. طبیعتاً اگر روزی هم پیدا شود باید در جایی به چاپ برسد تا اطلاعات این کتاب و این شخص کاملتر گردد.
وزیری کتابی به نام «کالبدشناسی» نوشته که در همین کتاب آن را چاپ کردهام. متن کتاب به صورت دستنویس بود و خواندش هم سخت. اما وقتی نگاه میکنم که وی چنین کتابی را بین سالهای ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۰ نوشته و تا سال ۹۶ خوانده و منتشر نشده واقعاً قلب آدم به درد میآید چراکه کتابی با این اطلاعات وسیع و دقیق میتوانست برای سالیان سال خوراک دانشکدههای هنری ما باشد و متأسفانه نشد و الآن که دیگر آناتومی مسألهی دانشکدهها نیست، این کتاب منتشر میشود.
من فکر میکنم از این دست اوراقی که میتواند به فرهنگ و هنر ما چیزهایی را اضافه کنند، بسیار است. و این مسئله در همه شهرهای ما وجود دارد.
پدر و مادر من اهل استهبان فارس هستند، اما من شیراز به دنیا آمدهام. مادربزرگم در استهبان زندگی میکرد و ما برای دیدار به آنجا میرفتم. یادم میآید یک خطاط در آنجا بود که کفاف کل کارهای شهر را میداد و شاگردانی هم داشت. اگر اشتباه نکنم حدود سال ۶۵ فوت کرد. همیشه در خاطرم هست که نام او را در حد یک صفحه هم که شده در جایی ثبت کنم تا از خاطره ها بیرون نرود.
حقیقت این است که گاهی اوقات اطلاعات ما از هنرمندان به چندین جلد کتاب کشیده میشود، مثلاً استاد کمالالملک که ده پانزده کتاب در موردش هست. بعضی از هنرمندان تکلیفشان در یک کتاب مشخص میشود اما برخی نیز در یک پاراگراف خلاصه میشوند اما مسئله مهم این است که از این یک پاراگراف هم نباید درگذشت و فراموش کرد؛ اینها ثروت فرهنگی ما هستند و نباید از آنها غفلت کرد. مردم ایران از این منظر که حافظه تاریخیشان ضعیف است، شهرت دارند و عملاً می بینیم که با گذشت یکی دو نسل همه چیز فراموش می شود. شخصا فرزند هنرمندی را دیدم که همه چیز پدرش را فراموش کرده بود.
اخیرا کتاب «خوشنویسان استانبول» را در نشر پیکره منتشر کردیم که زندگی و آثار صد هنرمند خوشنویس عثمانی در آن ثبت شده. از این تعداد ما میدانیم که آرامگاه ۸۰ نفرشان کجاست، چون اهمیت داشته در جایی ثبت شده. اما راجعبه خوشنویسان خودمان حتی در مورد آنهایی که سلطانالکتاب بودند و در ردههای بالا خوشنویسی میکردند، ما نه تنها از تاریخ فوتشان خبری نداریم بلکه در خصوص محل وفات و آرامگاهشان، اطلاعات و چیزی نمیدانیم.
حافظ روحانی: کمال الدین بهزاد هم سرش تردید است دو قبر به نامش وجود دارد.
– محمد حسن حامدی: من چند سال پیش در مجله بخارا با استناد به تصویری عنوان کردم که قبر او در شهر هرات است ولی وقتی به تبریز میروید جایی هست که میگویند مزار کمالالدین بهزاد اینجاست که البته نیست.
حافظ روحانی: اصولاً این هنرمندان به خصوص حسنعلی خان وزیری تصوری از جایگاهش در تاریخ داشتند؟ آیا جایگاه تاریخی دغدغهاش بود؟ آیا با توجه به اسنادی که پیدا کردید، آیا مسئلهاش این بوده که باید کارهایش را ثبت کند؟
– محمد حسن حامدی: از حفظ کردن نامههای کمالالملک و آثار و نامهها و رونوشت برداشتن از بعضی نامهها چنین بر میآید که تا حدود زیادی واقف به جایگاه فرهنگی و هنری خودش بوده اما در عین حال زندگی پر افت و خیزی داشته؛ گاه تلخی روزگار خیلی اثرگذار بوده و به گمانم او را از صرافت خیلی چیزها انداخته. او هم مانند کمالالملک از زمانی به شغل کشاورزی مشغول شد و از سال ۱۳۱۶ در روستای گلابدره اقامت گرفت. اگرچه همواره نقاشی هم میکرد ولی دیگر به فکر معلمی و نمایشگاه گذاشتن نبوده. حسنعلی خان اولین کسی در ایران بود که آثارش را دراروپا و آمریکا به نمایش گذاشت؛ بین سالهای ۱۳۱۱تا ۱۳۱۳ در چند کشور نمایشگاه میگذارد. اما دربازگشت از زن و زندگی و از دنیا دلزده میشود و در گلابدره برای خودش کلبه میسازد و مشغول کشاورزی میشود. فقط گاهی که در دانشگاه تهران جلسه و یا سخنرانی داشت، حضور پیدا میکرده و اغلب هم در خلوت خود، کتابهایش را مینوشته و خیلی هم آدم تو چشمی نبوده. برعکس میرزا اسماعیل آشتیانی که در واقع بعد از وزیری اعتبار معاونتی کمالالملک را پیدا کرد و بعد از کمالالملک قطبی شد و محل مراجعه برای اهالی نقاشی گردید در حالی که میتوانست این قطب وزیری باشد که البته به خاطر نوع زندگیاش این طور نشد.
حافظ روحانی: شهرت طلب نبود؟
– محمد حسن حامدی: نه، و به نوعی عارف مسلک هم بود. از جایی شروع کرد به خواندن حافظ و مثنوی مولوی. روحیه شاعرانهای و مشغلههای ذهنی متنوعی داشت. در نظر داشت شرح زندگی حافظ را از دل غزلهای حافظ بیرون بکشد و در میان اوراقش، حاشیهنویسیهایی بر اشعار حافظ دارد اما فرصت نکرد اینها را به جمعبندی برساند.
گفتگوهای سایت تندیس را در لینکهای زیر مشاهده کنید:
هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
هنرمند/منتقد | اثر چیست؟ معنای احتمالی آن چیست؟ به چه درد میخورد؟ در این روزهایی که عکس و عکاسی از من گریختهاست یا من از آن فرار کردهام چه چیز میتواند برایم بامعناتر/بیمعناتر از دبیری بخش عکاسی یک مجلۀ هنری باشد. رنگ این روزها رنگ همهچیز را عوض کرده است. عکس برایم رنگباختهاست و میدانم به سبب همین رنگعوضکردنش در لحظه است که اینگونه دوستش میدارم.[…][۱] […] موضوع، خود عکاسی است همانگونه که چیزها خود عکس هستند. «من» هم تکهای […]
مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند و مدرس نقاش کانادایی .
گفتوگو با زروان روح بخشان، رویکرد انتقادی کیوریتور
گفتوگو با زروان روح بخشان پرونده جایگاه کیوریتیال در ایران کجاست | مصاحبه شماره سه مجله هنرهای تجسمی آوام مصاحبه کننده پگاه بهروزفر این مجموعه مصاحبهها میتواند شاهدی بر دانش کیوریتوریال و کیوریتینگ و کیوریتورشیپ در ایران باشد. به گونهای طرح ریزی شدهاند تا تعاریف و دیدگاههای موجود از یک کیوریتور، نحوه کار او، جایگاه این دانش در ایران و تجربیات مربوط به آن و غیره را جمع بندی کرده و آن ها را ارائه دهد. زروان روح بخشان، کیوریتور، هنرمند عکاس […]
هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
هنرمند/منتقد | اثر چیست؟ معنای احتمالی آن چیست؟ به چه درد میخورد؟ در این روزهایی که عکس و عکاسی از من گریختهاست یا من از آن فرار کردهام چه چیز میتواند برایم بامعناتر/بیمعناتر از دبیری بخش عکاسی یک مجلۀ هنری باشد. رنگ این روزها رنگ همهچیز را عوض کرده است. عکس برایم رنگباختهاست و میدانم به سبب همین رنگعوضکردنش در لحظه است که اینگونه دوستش میدارم.[…][۱] […] موضوع، خود عکاسی است همانگونه که چیزها خود عکس هستند. «من» هم تکهای […]
مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند و مدرس نقاش کانادایی .
محمد حسین عماد | شنیدن صدای دیگری تنها راه ارتباط بشر
گفتوگو جاوید رمضانی با محمد حسین عماد | قسمت دوم
سایت تندیس: تهیه و تنظیم دینا صنیعی