معرفی کتاب چشمان پوست
دستها میخواهند ببینند، چشمها میخواهند نوازش کنند!
معرفی کتاب (چشمان پوست) نویسنده: یوهان پالاسما
با مقالهای تحلیلی بر فلسفهی موریس مرلوپونتی و معماری
سایت تندیس به قلم علی یحیایی
معرفی کتابهایی که در سال ۹۶ به قلم علی یحیایی نگاشته شده را در انتهای این شماره دنبال کنید.
معرفی این کتاب با نگاهی به دو ترجمه صورت میگیرد، اولین ترجمهی این کتاب به همتِ آقای رامین قدس به وسیله انتشارات گنج هنر و پرهام نقش در ۱۰۲ صفحه وارد بازار شد و ترجمه بعدی را آقای علیرضا فخرکننده انجام دادند که انتشارات چشمه در ۱۴۳ صفحه به همراه مقاله ای از موریس مرلوپونتی واردِ بازار کرد. هر دو ترجمه خوب است. ترجمه رامین قدس روان و ساده، ترجمه فخرکننده تکنیکی و تخصصی است.
یوهان پالاسما به عنوان نظریه پرداز حوزه معماری شناخته میشود که با توجه به روش فکریش که پدیدارشناسی است راهکارهایی نو و همچنین درکی نو از وضعیت معماری معاصر طرح کرد که در جهان مورد توجه قرار گرفته است. او به شدت تحت تاثیر موریس مرلوپونتی و همچنین باشلار است. در کتاب کم حجم ولی پر بارِ (چشمان پوست) میتوان به سرعت به درک هسته اندیشه او یا نقطهی عزیمتش در فلسفه و همچنین با رویکردش نسبت به هنرهای تجسمی روبرو شد. طرحِ کنش متقابل میان کالبدِ انسان و محیط اطراف اش از مهمترین مفاهیم در روشِ پدیدارشناسیِ نظریه های معماری است.
پالاسما در این کتاب نقد جدی دارد به استبدادِ بینایی که در دوران مدرن در نهایت، حواسِ دیگر ما را مستعمرهی خود کرده است، او با مرلوپونتی هم عقیده است که تفکر دکارتی زمینه این بَلا را مهیا کرد. در کتاب میگوید«موریس مرلوپونتی دست به نقدی دامنهدار از نظام فکری دکارتی زد، نظامی که مبتنی است بر چشمانداز، میدان دید، و برتری بخشی به سوژهی بیطرف و بیبدنی که یکسره بیرون از تاریخ و جهان قرار گرفته. کانونِ توجهِ تمامی آثار فلسفی مرلوپونتی دیدی بدنمند و بخشی تنیافته از «تنِ جهان» است. «بدن ما، هم شیئی است در میان دیگر اشیا و هم شیئی است که دیگر اشیا را میبیند و لمس میکند.» پالاسما همچون مرلوپونتی آگاهی را امری تنانه در ارتباط با حواس میداند. پالاسما به شدت به جمله هایدگر که میگوید: «رخداد بنیادینِ دورانِ مدرن، تسخیر جهان در قالب تصویر است.» معتقد است و در طول کتاب مدام به این اشاره دارد. او میگوید: «چشم استیلاگر در پی سلطه یابی و اعمالِ قدرت بر تمامِ حوزههای فرهنگ و تولیداتِ آنها است و به نظر میرسد که توانشِ همدلی، عطوفت و مشارکت ما را در جهان تضعیف کرده است.» از نظر من خواندن این کتاب برای هر هنرمندِ تجسمی واجب است زیرا گستره ای از نقدهایی متفاوت را به روند هنر معاصر دارد و همچنین بسیاری از توانمندیهایی که هنرمند در شرایط معاصر در خود فراموش کرده است را به او یادآوری میکند. پالاسما حتی اندیشه های لوکوربوزیه را هم نقد میکند، بوزیه گفته است:«تنها زمانی میتوانم بگویم وجود دارم و زندهام که بتوانم ببینم.»در این جمله به روشنی استیلای حسِ بینایی بر حواس دیگر روشن است.
این شرایط در نهایت منجر به مفهوم برساختی از زندگی میشود، ما با برساختِ تصویریِ بدنمان، با برساختِ تصویریِ شهر، با برساخت تصویریِ انسان روبرو هستیم. پالاسما در کتاب میگوید:« همه جا به همین وضوح، شاهدِ حضور غالبِ این کلان الگوی بینایی هستیم، شهر امروزی، به طور خاص، شهرِ چشم است و به چشم تعلق دارد، چشمی که در اثر حرکت پرشتاب ماشینی امروز و یا از طریق درک کلیاش از درون یک هواپیمای در فراز آسمان، از بدن جدا شده است. در فرایندهای طراحی نیز همواره گرایش عمیقی به چشمِ جدا، از فاصلهنگر، و مهارگرِ دکارتی وجود دارد، چشمی فاقد بدن که میخواهد همه چیز را به ایده بدل کند…..در فرهنگ تصویری ما، حتا نگاه نیز عمق و انعطافش را از دست داده و به تصویری تخت و یکرو تبدیل شده است. و ما به جای آن که بودنمان در جهان را احساس کنیم، مانند تماشاگرانی که به تصویرهای نقش بسته بر شطح پردهی شبکیه نگاه میکنند، از بیرون به جهان مینگریم.» پالاسما نقاشی و مجسمه سازی معاصر را نقد میکند که به جای برانگیختن حس نزدیکی و صمیمیت اغلب نشان از رد و طرد حسها و دور شدن از لذت و کنجکاوی حسی دارند. گویی روی سخنشان با ذهن و قابلیتهای مفهوم سازی است. بی شک بمباران تصاویرِ نامرتبط، تنها به خالی شدنِ تصاویر از محتوای احساسیشان منجر میشود. خود تصاویر کالاهایی هستند برای سرگرمی و دوری از ملال، پالاسما متاثر از بودریار میگوید:«انسانها نیز به نوبهی خود، به کالاهایی بدل شدهاند که بیتفاوت خود را به مصرف میرسانند، بی آن که جسارت آن را داشته باشند که با واقعیتِ وجودی خویش رو به رو شوند یا حتی این را ممکن بدانند.» کتاب در ادامه تبدیل میشود به گونهای کتاب مقدس که در حال یادآوری و بیدار کردن فهم حسی ما برای درک هستی و وجود است البته این کار را به شاعرانگی و عمقِ باشلار ، استادِ الهام بخشش انجام نمیدهد ولی در ساحتی فلسفی و معمار گونه مفاهیمی عمیق را به هوشیاریِ حسیمان یادآور میشود. این کتاب در کل یک ایدهِ فوق العاده دارد که همچون یک رمان دراماتیک خواننده خود را مجاب میکند بیشتر بداند در موردِ آنچه در حال از دست دادنش است.
پالاسما در کتاب میگوید: «چشم تنها آن چه را لامسه از پیش میداند آشکار میسازد. میتوانیم لامسه را به منزلهی بخشِ ناخودآگاهِ بینایی در نظر بگیریم. چشمهای ما سطوحِ دوردست، نماها، لبهها و مرزها را لمس میکنند و احساسات لمسی ناخودآگاه ما، خوشایند یا نا خوشایند بودنِ این تجربه را تعیین میکنند.» تاکید یوهان پالاسما روی جدا افتادگی و بیگانگی در معماری شهری و از دست دادن حس صمیمیت و تاثیرگذاری آثار هنری و خالی شدن خودمان از صمیمیت شنوایی، سکوت و اسرارآمیزی لمس و بو برای آن است که او گمان دارد این وضعیت در نهایت از انسان شیء خواهد ساخت. او در انتهای کتاب به پدیدار شناسی حواس لامسه، بویایی، شنوایی به گونه ای پرداخت میپردازد که خواننده را به بازنگری دوباره به خویشتن و رهایی از استبداد بینایی خود خواسته دعوت میکند. شعف فهم حرفهای پالاسما برای هنرمندِ معاصر همچون شعف تطهیر به دست یحیا میماند. آنچه او سعی در طرح آن دارد به گمان من تاویل و شرح این جمله سزان است که میگوید: «منظره، خود در من میاندیشد، و من حس آگاهی آن هستم. پالاسما همه تلاش خود را در این کتاب میکند که یادآورِ نگاهِ اسطورهای باشلار و فلسفی- حسیِ مرلوپونتی باشد، که در نهایت برای او این گونه متبلور شده است که، یکپارچگیِ هویتِ انسان معاصر به وسیله یکپارچگیِ حسیِ اش به او بازمیگردد. این کتاب کم حجم را بخوانید و از خواندنش لذت ببرید.
معرفی کتاب قبل به قلم علی یحیایی را اینجا بخوانید:
هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
هنرمند/منتقد | اثر چیست؟ معنای احتمالی آن چیست؟ به چه درد میخورد؟ در این روزهایی که عکس و عکاسی از من گریختهاست یا من از آن فرار کردهام چه چیز میتواند برایم بامعناتر/بیمعناتر از دبیری بخش عکاسی یک مجلۀ هنری باشد. رنگ این روزها رنگ همهچیز را عوض کرده است. عکس برایم رنگباختهاست و میدانم به سبب همین رنگعوضکردنش در لحظه است که اینگونه دوستش میدارم.[…][۱] […] موضوع، خود عکاسی است همانگونه که چیزها خود عکس هستند. «من» هم تکهای […]
مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند و مدرس نقاش کانادایی .
شاید از خواندن این کتاب خیلی عصبانی شوید! اما با نخواندنش بیشک کُفری میشوید؟! هنر زیبایی تفکر
هنر زیبایی تفکر | شاید از خواندن این کتاب خیلی عصبانی شوید! اما با نخواندنش بیشک کُفری میشوید؟! پرونده معرفی کتاب کتاب «هنر زیبایی تفکر» نوشته: محمد رضا ریختگران نشر: ساقی ۱۹۷ صفحه سایت تندیس به قلم علی یحیایی در فضای نظری هنر در دهه پنجاه و شصت ایران چه میگذشت؟روبرو شدن با اسم احمد فردید برای خود چالشی است. چه به فراموش کردنش بپردازیم چه به تاییدش چه به نشناختنش، در هر صورت او یکی از مهمترین و یکی […]
هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
هنرمند/منتقد | اثر چیست؟ معنای احتمالی آن چیست؟ به چه درد میخورد؟ در این روزهایی که عکس و عکاسی از من گریختهاست یا من از آن فرار کردهام چه چیز میتواند برایم بامعناتر/بیمعناتر از دبیری بخش عکاسی یک مجلۀ هنری باشد. رنگ این روزها رنگ همهچیز را عوض کرده است. عکس برایم رنگباختهاست و میدانم به سبب همین رنگعوضکردنش در لحظه است که اینگونه دوستش میدارم.[…][۱] […] موضوع، خود عکاسی است همانگونه که چیزها خود عکس هستند. «من» هم تکهای […]
مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند و مدرس نقاش کانادایی .
درآمدی بر فلسفه هنر، چرا مجبورید این کتاب را بخوانید؟!
درآمدی بر فلسفه هنر، چرا مجبورید این کتاب را بخوانید؟! معرفی کتاب درآمدی بر فلسفه هنر پرونده معرفی کتاب | چه کسی کتابهای هنرِ من را دزدید!؟ نویسنده: نئول کارول | ترجمه: صالح طباطبائی | انتشارات فرهنگستان هنر سایت تندیس به قلم علی یحیایی هنر به مثابه بازنمایی یعنی چه؟ چرا از سلطهی نظریه محاکات رها نمیشویم؟ چه فرقی است بین اثری که زیباست یا درباره زیبایی است؟ اگر اثری خلق کنیم که برای هیچ کس قابل درک نباشد، آیا اثر هنری به شمار […]
هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
هنرمند/منتقد | اثر چیست؟ معنای احتمالی آن چیست؟ به چه درد میخورد؟ در این روزهایی که عکس و عکاسی از من گریختهاست یا من از آن فرار کردهام چه چیز میتواند برایم بامعناتر/بیمعناتر از دبیری بخش عکاسی یک مجلۀ هنری باشد. رنگ این روزها رنگ همهچیز را عوض کرده است. عکس برایم رنگباختهاست و میدانم به سبب همین رنگعوضکردنش در لحظه است که اینگونه دوستش میدارم.[…][۱] […] موضوع، خود عکاسی است همانگونه که چیزها خود عکس هستند. «من» هم تکهای […]
مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند و مدرس نقاش کانادایی .
از روایتِ رابطهی پنهانیِ اَوِدون با رضا عکاسباشی تا تاثیر ناصرالدین شاه بر فوکو!؟
از روایتِ رابطهی پنهانیِ اَوِدان با رضا عکاسباشی تا تاثیر ناصرالدین شاه بر فوکو!؟ چه کسی کتابهای هنرِ من را دزدید؟! (پرونده معرفی کتاب) سایت تندیس به قلم علی یحیایی عکاسی در چه دورهای وارد ایران شد؟ روند تاریخی عکاسی ایران چیست؟ برخورد فیلسوف، ملا هادی سبزواری با پدیده عکاسی چه بود؟ آقا رضا عکاس باشی که بود؟ آیا عکاسی روی جنبش مشروطه تاثیر گذاشت یا مشروطه روی عکاسی؟ اولین عکس های خبری و سیاسی در ایران با چه مضامینی […]
هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
هنرمند/منتقد | اثر چیست؟ معنای احتمالی آن چیست؟ به چه درد میخورد؟ در این روزهایی که عکس و عکاسی از من گریختهاست یا من از آن فرار کردهام چه چیز میتواند برایم بامعناتر/بیمعناتر از دبیری بخش عکاسی یک مجلۀ هنری باشد. رنگ این روزها رنگ همهچیز را عوض کرده است. عکس برایم رنگباختهاست و میدانم به سبب همین رنگعوضکردنش در لحظه است که اینگونه دوستش میدارم.[…][۱] […] موضوع، خود عکاسی است همانگونه که چیزها خود عکس هستند. «من» هم تکهای […]
مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
مسعود اسکندری خویی متولد ۲۳ آذر ۱۳۴۰ دانش آموخته عکاسی از دانشگاه هنر . فوق لیسانس عکاسی از دانشگاه هنرتهران و مستند نگاری از دانشگاه Ryerson کانادا (Master of Fine Arts in Documentary Media) . تدریس در گالری هنر همیلتون و دستیار خانم Pearl Van Geest هنرمند و مدرس نقاش کانادایی .
همه آنچه دوست داشتید از هادی هزاوهای بدانید ولی جرأت پرسیدنش را نداشتید!
هادی هزاوهای از هنرمندانیست هنوز در حال درخشش است چرا که هنوز به زیستن معتقدند، به آن گونه که در جایی میگوید در کنار قبر اردشیرمحصص درخت سیب عظیمی است.
چه کسی کتابهای هنر من را دزدید؟!(پرونده معرفی کتاب)
سایت تندیس به قلم علی یحیایی