پرونده خوانشهای جدید جامعه شناسی به مثابهی الگوهای وسوسهانگیز جامعه هنری
الماس فرهنگی و جامعهی هنر
قسمت دوم
آواممگ: به قلم سمیرا حسینی کهنموئی
نگاه میانه: نظام توزیع کنندگان هنر و الماس فرهنگی
الماس فرهنگی یک نظریه نیست. همینطور در پی آن نیست که در قالب عبارتی انتزاعی اما دقیق تعیین کند که چه روابطی بین نقاط موجود بر روی الماس وجود دارد، بلکه فقط میخواهد نشان دهد روابطی وجود دارد. هنر، مخاطبان هنر، خالقان هنر و جامعه، متشکل از گروهی انسانی، اجتماعی و فرهنگی در احاطهی یک نظام فرهنگی و هنری است.
فرهنگ مجموعهای پیچ در پیچ و تعریف ناپذیر است که مانند «عرفان» هر چه به آن نزدیکتر شویم، از ما دورتر میرود. در روزگار ما مفهومِ فرهنگ به تمام ابزارهایی که در اختیار ماست و بر همهی رسمها و آیینها، دانش، هنر، نهادها و سازمانهای جامعه استوار است. جامعه هنر، موجودی اجتماعی محسوب میشود و با مخاطبهای خود از صدها جهت هم رنگی و هم نوایی مییابد و هنر ما را از هنرهای جامعههای دیگر متمایز و متفاوت میسازد. در این بی نظمی فرهنگ، در عین حال نظمی پیچیده موجود است از دانستهها و مجموعهی ابداعات یک جامعه که انگیزه و عامل بقای تولیدات هنری محسوب میشود.
«انسان از دو جهت کوشش فرهنگی داشته است، یکی در جهت فکری و ذهنی با ایجاد خلاقیتهای هنری، ادبی، فلسفی و غیره و دیگری از جهت یک سلسله اعمال مادی برای گسترش زندگی مادی خود که آنها نیز توانسته است جنبهی فرهنگی و هنری پیدا کند از نوع فنون و صنایع مختلف».
آنچه تکامل اجتماعی را میسر میسازد، فرهنگ و گسترش آن است. هرچه فرهنگ رویندهتر و سازندهتر، تکامل اجتماعی و متاثر از آن هنر معاصر پویاتر و آهنگینتر خواهد بود. تکامل عین فرهنگ است و فرهنگ عین تکامل. از منظر رویکرد الماس فرهنگی، اشفتگی فرهنگی و عدم تعادل در میان دریافت درونی جامعهی هنری و امکانهای بیرونی تقابل فرهنگ و هنر (کمبود ارتباطات بین هنرمند و جامعه) خطرناک و بحران هنری است. این وجوه مشترک در الماس فرهنگی را میتوان از دیدگاه فرهنگ شناسی و فرهنگ ملی به دو جنبه متمایز کرد که شامل جنبههای مادی و غیر مادی در هنر خواهد شد. یکی در برگیرندهی اشیایی است که به دست اعضا نهاد هنری ساخته میشود و برای افراد معاصر هنر و آینده مورد نیاز است و جنبهی غیر مادی یا معنوی آن فراگیرندهی تولید رسوم متاثر از هنر امروز است که عمدتا به وسیلهی دانش علمی و آگاهی صورت خواهد گرفت. آثار فرهنگی و هنری یک قوم، مبین میزان فعالیت و کوشش او برای دست یافتن به عمق و وسعت و گزیدگی در زندگی است که بدین گونه میتوان گفت که هر قومی با فرهنگتر باشد ژرفتر از مسیر سخت تولیدات هنری میگذرد. کمترین اختلال در مجرای این خط ارتباط، میتواند مناسبات معاصر فرهنگ و هنرِ اکنونِ جامعه را به دردسر اندازد. در عین حال رابطهی مردم را با فرهنگ ملی نقض کرده و پویش ملی و فرهنگ را بی آهنگ خواهد کرد.
تصویر الماس فرهنگی ابداعی «گریزوولد» به خاطر سادگی زیباست. هنر همان ارتباط است. یعنی، هنر توسط برخی افراد، سازمانها یا شبکهها توزیع میشود. شکل این نظام بر این امر تاثیر میگذارد که چه اشکالی از هنر به نحوی وسیع یا محدود توزیع شوند و یا اینکه اصلا توزیع نشوند. الماس ساده، توزیع آثار هنری را با خلاقیت هنری یک کاسه میکند. تفکیک این دو از هم به ما امکان میدهد ببینیم که لایههای واسطه بین هنرمندان و مصرف کنندگان میتواند زیاد باشد. ویکتوریا دی. الکساندر «الماس فرهنگی تعدیل شده»ای را مطرح میکند که در آن نوع ارتباط دنیاهای هنر اصلاح میشود تا برخی از خطوط پیوندی مهم پرتو افکند. این پیوندهای تعدیل شده شامل هنر، پدیدآورندگان، مصرف کنندگان و جامعه است که در مرکزیت این الماس، جایگاه متفاوتی از توزیع کنندگان قرار دارد. خطوطی که الماس ساده آنها را مبهم میگذارد. مانند آنچه در موسیقی مردم پسند شاهد هستیم که در آن باز خورد نظرات مخاطبان از طریق صنعت ضبط و اساسا در شکل شاخصهای بازار به هنرمند میرسد؛ یا میتواند کم باشد.
بسیاری از اشکال هنر پس از ورود به نظام توزیع، از هنرمند جدا میشوند. به عنوان مثال، موزههای هنر، نقاشی، مجسمهها و سایر آثار را به گردش در میآورند. در برخی موارد، نمایشگاههای این موزهها میتواند وجهه و اعتبار یک هنرمند زنده را تضمین یا نابود کند. اما در بیشتر موارد، این هنرمندان (که آثارشان به نمایش گذاشته شده) مدتهاست که از دنیا رفتهاند. حتی هنرمندان زنده هم نمیتوانند مستقیما از نمایشگاههای موزهها، در صورت طرفداری صاحبان آنها از کسی دیگر منتفع شوند.
مزیت نهایی الماسی که نظام توزیع را به عنوان نقطه اتکاء در مرکز خود دارد، آن است که اتصال مستقیم موجود بین اثر هنری و جامعه در الماس ساده را نقض میکند. این اتصال، بر خلاف دیگر اتصالات، نه حقیقی، بلکه استعارهای است و یادآور نقایص استدلالهای ساده انگارانهی بازتاب و شکل دهی است. به عبارت دیگر، الماس فرهنگی دلالت بر آن دارد که پیوندهای موجود بین هنر و جامعه هرگز نمیتواند مستقیم باشد، چرا که این پیوندها با واسطهی خالقان هنر از یک سو، و دریافت کنندگان آن از سوی دیگر برقرار شده است.
این دیدگاه، رویکردهای بازتاب و شکلدهی را مورد انتقاد قرار میدهد و از منظر تولید، نشان میدهد که نه تنها هنرمندان بلکه قراردادهای هنری و تکنیکهای تولید، هم محتوای آثار هنری را تحت تاثیر قرار میدهند و تاثیرات پالایشگر بر نظامهای توزیع تعیین میکنند که کدام محصولات فرهنگی به دست مخاطب برسند.
رویکرد الماس فرهنگی از نقطه نظر مصرف و خالق فرهنگ نیز مورد توجه قرار دارد و یادآور میشود که، دریافت کنندهی محصولات فرهنگی نه «جامعه»، بلکه گروههای متنوعی از مخاطبان هستند. ریشههای مادی فرهنگ را به هیچ وجه نمیشود انکار کرد چرا که بی تردید فرهنگ زاییدهی شرایط مادی و اجتماعی است و نیز اینکه مردم جامعه، بر مبنای انواع محصولات فرهنگیای که مصرف میکنند و معناهایی که از این محصولات هنری و فرهنگی بر میگیرند، از هم متمایز میشوند. هنر عصارهی فرهنگ و زندگی اجتماعی است. آثار هنری در تمام امیال و تکاپوهای جامعه منعکس میشود. این دیدگاه نشان میهد که جامعه شناسان نوین علاقهمند به مطالعهی تولید و مصرف هنر هستند. «الماس فرهنگی تعدیل شده» جامعه هنری و نظام توزیع کنندگان محصولات هنری را نیز همچنان به عنوان نقطه اتکاء حفظ میکند، تا نشان دهد که جامعه شناسان کماکان به ارتباطات تقابل هنر و جامعه البته این بار از نوع با «واسطهی» آن، علاقهمند هستند. این واسطه در خوانش معاصر ما باید سمت و سویی از بازخوانی فرهنگ کنونی را شامل شود. رویکرد مورد نظر باید استعدادِ نو شدن و تطبیق و تحرک هنر با تمام مختصات مورد نظر در «الماس فرهنگی» را ایجاد کند تا قابلیت جذب نظامی صحیح در «نهادهای هنری» ایجاد شود.
این پرونده ادامه دارد….