خلاصه کتاب مبانی تاریخ هنر | گرینبِرگ و استیلای مدرنیسم

خلاصه کتاب مبانی تاریخ هنر | گرینبِرگ و استیلای مدرنیسم
 قسمت ششم
نوشته گرنت پوک / دیانا نیوال
ترجمه هادی آذری | انتشارات حرفه نویسنده
آوام مگ: تلخیص هانیه دربندی


گرینبِرگ و استیلای مدرنیسم

گرینبِرگ، که فردی سرسخت و صریح بود، نقش به‌سزایی در نهادینه‌شدن و ارتقای هنر انتزاعیِ آمریکا ایفا کرد. وقتی او اولین نقد‌های هنری‌اش را می‌نوشت، انتزاع آمریکایی هنوز از سوی محافل آگاه هیچ مورد توجه جدی قرار نگرفته بود.

گرینبِرگ اعتقاد راسخِ خود را به این‌که توصیف وی از هنر مدرن تنها توصیف معتبرِ موجود است، در قالب نثری شفاف و درعین حال فاخر بیان می‌داشت.

او در رساله‌ی دیگری با عنوان «زوال کوبیسم» مدعی شد که چرخشی معنی‌دار در هنر صورت پذیرفته است؛ بدین‌معنی که، با توجه به کیفیت روبه‌افولِ آثار پیکاسو و دیگر هنرمندان اروپایی، باید چشم‌به‌راهِ ظهور استعدادهای تازه‌ای بود؛ کسانی نظیر جکسون پولاک، آرشیل گورکی و مجسمه‌ساز انتزاع‌گرا دیوید اسمیت، که جایگاه «مسلط» ِ آمریکا را به‌عنوان مهد انتزاع‌گریِ مدرن تثبیت کردند.

گرینبِرگ و استیلای مدرنیسم

بنیانِ آنچه «نقد هنری مدرنیستی» ِ گرینبِرگ خوانده شد، با مقاله‌ی «نقاشی مدرنیستی» ِ او در سال ۱۹۶۱ شکل گرفت که در آن مدعی بود که تبار فلسفیِ این نقد از نظریات کانت و ایده‌ی خودانتقادی یا نقد «درون‌ماندگار» در اندیشه‌ی فیلسوفان عصر روشنگری تأثیر پذیرفته است.

فرمالیسم به‌تعبیر گرینبِرگ عبارت است از نظریه‌ای که ویژگی‌های فرمیِ اثر را مهم‌ترین رکنِ مفهوم آن قلمداد کرده و درون‌مایه‌ی اثر را به پیامد تحقق فرم محسوب می‌دارد. بدین‌اعتبار، در نظرِ وی درون‌مایه‌ی هر اثر تابعی است از عناصر فرمی. گرینبِرگ برداشتِ خود را با استناد به نقد قویِ حُکم کانت توجیه نمود. کانت برای هنر عرصه‌ای مستقل و متفاوت از حوزه‌های دیگری چون علم و اخلاق در نظر گرفت و همین امر سبب ترویج شعار «هنر برای هنر» در هنر فرمالیستی شد.

عقاید کانت مُهر تأییدی بود بر باور محوریِ گرینبِرگ مبنی بر شهودی‌بودنِ قضاوت‌های ذوقی، و این‌که موضوع اثر هیچ ارتباطی با درک کیفیت زیبایی‌شناسیِ آن ندارد؛ مفهومی که «ارزش‌گذاریِ بی‌طرفانه» خوانده می‌شود.

گرینبِرگ و استیلای مدرنیسم

مدرنیسم و آویزه‌ی مکعب سفید

اندیشه‌های مدرنیستی نه‌تنها در تبیین معیار و الگوهای آثار انتزاعی تأثیرگذار بودند، بلکه چگونگیِ نمایش و ارائه‌ی این آثار در نگارخانه‌ها و موزه‌ها را نیز تعیین می‌کردند.

ایده‌ی «مکعب سفید»، که در سال ۱۹۷۶ توسط برایان ادوُرتی مطرح شد، به شکلی از فضای نمایش اشاره دارد که در آن برهم‌خوردنِ تمرکز ذهنی و حواس به کم‌ترین حدّ ممکن می‌رسد.

این ایده موجب شد تا تابلوها با نور مناسب نورپردازی و در خطّی مستقیم و به‌ردیف نصب شوند تا آثار هنری فضای کافی برای نفس‌کشیدن پیدا کنند و مخاطب بتواند تمام جوانب و ویژگی‌های ظاهریِ اثر را ببیند.

به‌رغم اعتراض‌های منتقدان به مدرنیسمِ گرینبِرگی، و به‌استثنای نمایش‌های تابستانه‌ی آکادمی سلطنتی، ایده‌ی «مکعب سفید» از آن زمان تا کنون در دنیای نمایش تجاری و هنریِ آثار بسیار رواج یافته است.

انتقاد‌های وارده به فرمالیسم گرینبِرگ

نقش گرینبِرگ در هدایت هنرمندان در خلال دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی، در کنار نگاه تیزبین و فرضیه‌ی اغواگرانه‌ی او، علّت استیلای آشکارِ اکسپرسیونیسم انتزاعیِ آمریکا بود.

حمایت ظاهراً غیرسیاسیِ گرینبِرگ از هنرمندان آمریکایی در برابر هنر آوانگاردِ بی‌رمقِ اروپا که در زمان مناسبی در تاریخ مدرنیسم صورت پذیرفت، آمریکا را که به‌تازگی به ابرقدرت جهانی بدل شده بود به قطبی فرهنگی نیز تبدیل کرد.

نظریه‌ی مدرنیسم گرینبِرگ بر معیارهای انحصارطلب و بسته استوار بود.

هنر پس از گرینبِرگ

روح زمانه عوض شده بود. دوران او به سر رسیده بود. بااین‌که خودش می‌گفت فرمالیست نیست، ولی بود. او تنها سایه‌ای بود، چیزی فراموش‌شده. تا دهه‌ی ۱۹۸۰ دیگر اثری از او نمانده بود، چنان‌که گویی هرگز وجود نداشته است. (به نقل از کالینگز)

گرینبِرگ و استیلای مدرنیسم

با دورشدنِ هنرمندان از انتزاع‌گرایی و هنرِ دوبُعدی در سال‌های پایانیِ دهه‌ی ۱۹۶۰، تصور گرینبِرگ از مدرنیسم به حاشیه رانده شد. مایکل فرید که پیرو سنت فکریِ گرینبِرگ بود برای مدتی سرسختانه علیه آوانگاردهای پسامدرن مقاومت کرد، مقاومتی که خیلی زود در هم شکسته شد، هرچند که اخیراً نیک زنگ‌ویل سعی کرده، در نظریه‌ی فرمالیسمِ مشروطِ خود، نظریات فرید را احیا کند.

هرچند نظریات مدرنیستیِ گرینبِرگ دیگر چون گذشته مقبولیت ندارند، نثر او دو ویژگیِ شیوایی و صراحت را برای نگارش در حوزه‌ی هنر و تجربه‌ی خاصّ زیبایی‌شناختی به ارمغان آورد.

قسمت‌های قبل از خلاصه کتاب مبانی تاریخ هنر را اینجا دنبال کنید: