ترک اینستاگرام(سمزدایی)
اعتیاد به شِکرِ تصویری| قسمت دوم
چهطور کنار گذاشتنِ اینستاگرام باعث شد من دوباره ارزش هنر رو بدونم.
آوام مگ: ترجمهی نرگس بهروزیان
همسرم با خوشحالی داشت خودشو توی قفس[۱] جا میداد و من اونجا وایستاده بودم و فقط نگاش میکردم. حتی وسوسه نشدم که عکسی بگیرم و پُستی بذارم. ترک اینستاگرام (سم زدایی؟) چیزیه که احتیاج به مقدار زیادی خودفریبی داره.
با خودم فکرکردم، جای کاملکنارگذاشتنِ یک اپلیکیشن، چرا برای خودم حد و مرز معین نکنم؟
هرچی باشه، من یک آدم بالغ هستم. خودم رو با جذابیت پُستگذاشتن کمتر توی اینستاگرام محدود کردم. با ریسکِ گذاشتنِ فقط یک پُست در هفته که میتونست مهارکنندهی بدترین هوس باشه، خودمو کنترل کردم. (اولش درست مثل ترککردنِ سیگار و مشروب، خستهم کرد و شکست خوردم. فقط پنج نخ سیگار در روز! یا فقط هفت لیوان و نصفی توی هفته!) در ضمن، اینستاگرام رو توی گوشیم نگه نداشتم؛ پاکش کردم و برای مراقبتِ بیشتر هر پنج شش روز یک بار دوباره دانلوش میکردم. چالشِ بیخودی بود که مَن رو تغییر میداد و راههای جدیدی از بودن رو باز میکرد.
این واسه خودش جهش بزرگی بود، برای منی که از اون دسته آدمهایی هستم که پُستگذاشتن توی اینستاگرام براشون مثل تیک شده، مثل شهوتِ کلام اما از نوع بصریش! تا زمانی که از اینستاگرام خارج بشم، در طول سالها ۱۴،۴۷۹ عکس عجیب پُست گذاشته بودم. هرروزِ خدا، چیزهای زیادی بود که بینهایت دلم میخواست با جهان به اشتراک بگذارم. مثل عکسِ پرزرقوبرقی از گربهم،اثر کوله زولا ولکانو (chloe zola volcano)، یک اثر از نمایشگاه جدید دانا شوتز (Dana schutz)، یا عکسی از تشکهای کثیف کنار خیابان، کَپشِنهای باشکوه، مثل اینکه خودش اثری ستایشنشده از یک چیدمان هنری باشه.
من ۶،۲۴۱ دنبالکننده داشتم که رقم کمی نبود. حتی بهشکل غبطهبرانگیزی شروع کردم به حضور توی استوریهای اینستاگرام. بیشتر به این خاطر که جایی خونده بودم این شیوهی «سرگرمی» یکی از سریعترین راهها برای بیشترکردنِ تعداد دنبالکنندههاست.
اما رویهمرفته، من از این سکوی رسانهی اجتماعی قطعاً بهشیوهی ضدّاجتماعی استفاده کردم. بهجای بالاوپایینکردن توی عطش سیریناپذیرم، با عکسهای زندگیِ مردمی که احتمالاً نمیشناختم و شاید اهمیتی هم نمیدادم، بهشکل وسواس به اینکه چهطور پُستهام توی اجتماع مورد استقبال قرار میگرفت، اینستاگرامم رو چک میکردم. چرا این تصویرِ غیرعادیِ مجسمهی آیسا جنزکن (Isa Genzken) مورد استقبال قرار نگرفت؟ چهچیز این تصویر این قدرناخوشاینده؟
شک زیادی داشتم به اینکه اینستاگرام داره شیوهای رو که من هنر رو تجربه میکنم میکُشه، شیوهای که من در موزهها و گالریها میچرخیدم. آسونه که به توریستهای موبایلبهدست توی موما[۲] یا مِت[۳] بخندی که با جدیت تمام در حال جداکردن قطعهای جذاب و گُنگ از یک شاهکار هنری هستند.
چرا خودشون رو اذیت میکنند؟ خودِ من بهشخصه در اینستاگرامم روشی بهمراتب عاقلانهتر رو پی میگرفتم: یک تکه کوچکِ جذاب که نشاندهندهی حساسیت و ذوق بود.
درسته که شما میتونید همون تصویر گرنت وود (Grant wood) رو توی وب پیدا کنید که بهصورتی باشکوه، حرفهای و با کیفیت بالا عکاسی شده، ولی من خودم رو به سپری کردن زمان معینی با گرنت وود محدود کردم و به جاش یک عکس ازون گرفتم و در اینستاگرامم گذاشتم. بهخاطرِ اینکه چیز ویژهای در اون وجود داشت که نگاهم رو به خودش جلب میکرد. امیدوارم که دوستش داشته باشید. جدی میگم. دوستش داشته باشین.
ما راجعبه خطر «هنر اینستاگرامی» زیاد میشنویم که درکِ من ازش اسباب پُرزرقوبرقِ تماشاییایه که یکی از ابزارِ ویروس شبکههای اجتماعیه. اما مسئله فقط شکل مسلّمی از دلّالیِ چشمنوازِ اثر هنری به واسطه اینستاگرام نیست؛ مشکل وقتیه که تمام هنر، هنر اینستاگرامیه، حتی وقتی که یه بازدید انفرادی از موزه به یه بازی ناخوشایندِ سهنفره تبدیل میشه: شما، اثر هنری، و گوشیتون و کلّ دنیای مجازی در حال تماشاتون.
این مسئله ناهماهنگی در شناخت رو به وجود میاره. تازگیها داشتم توی نمایشگاهها کاملاً سرد و بیاراده قدم میزدم؛ بااین وجود، متعهدانه تصویر چیدمانِ خودم رو دودستی چسبیدم. اون ترکیببندیِ رنگیِ چندبخشیِ انتزاعی روی دیوار که ممکنه عملاً خستهکننده باشه، اما با زاویه و نورپردازیِ درست توی اینستاگرام هیجانانگیز میشه. درعینحال، نقاشی یا پرفورمنسی که در زندگی واقعی زیباییِ ویرانگری داره، معمولاً در جهان مسطحِ اپلیکیشنها قابل ترجمه نیست. بهجای لذتِ تجربه بههمونشکلی که خودشو نشون میده، یکدفعه با خشمی درونی از ناتوانی توی ثبت و بهاشتراکگذاشتنِ اون احساسِ غیرقابلتوصیف مواجه میشدم.
تصمیم شخصیم برای بالاخره پاککردن اینستاگرام نتیجهی یک سالِ آزگار خلاصشدن از شرّ شبکهی اجتماعی بود. اون تصمیم با فیسبوک توی سال ۲۰۱۸ شروع شد، جایی که من ۵۰۰۰ دوست خیلی صمیمی داشتم، که خیلیهاشونو اصلاً نمیشناختم. (حتی حالا هم دلم براشون مث یه عضو کوچیکِ خیالیِ قطعشده تنگ میشه!) توی همون سال، بعد از یکعالمه بحثهای بیپایانِ بیفایده، به استقبالِ خداحافظی با تقریباً ۲۰۰۰ دنبالکنندهم توی توئیتر رفتم.
خروج از اینستاگرام بهنظر خوشخیمتر میومد، صرفنظر از این واقعیت که صاحبش همون فیسبوکه و در دخالت روسیه در انتخابات سال ۲۰۱۶ نقش اساسی رو بازی میکرده. اما مردم واقعاً نظرات پرطمطراق سیاسی خودشون رو توی اینستاگرام به اشتراک نمیذارن. شما مجبور نیستین که خودتونو واسه نظرات همخونهی قبلیتون راجعبه گیاهخواری یا یه داستان کمارزش از هیلاری کلینتون از سال ۲۰۱۳ که داییتون به اشتراک گذاشته به زحمت بندازین. چیزی که از اینستاگرام گیر شما میاد، تعطیلات حسادتبرانگیزِ مَردم، حیوونهای خونگیشون، چیزهای جدی یا احمقانهای که هرروز میبینن، مثل چیزهای عجیبوغریب توی مترو، و درنهایت رویدادهای هنری توی منطقهی لور ایست ساید (Lower East Side) هست.
علاوه براین، خودِ اپلیکیشن ــ حداقل، اولش ــ به نظر میرسید یه راه خوب برای بهیادآوردنِ چیزها باشه. فقط معذوریت برای بیشازحد بهاشتراکگذاشتن نبود؛ یه مجموعهی شخصی بود، یه مجموعه از یادداشتهای بصری، آرشیوی از من که چه چیزهایی دیدهم و ازشون لذت بردم. پاککردن اینستاگرام ممکنه یهکم شبیه جراحیِ خودخواسته باشه؛ یعنی میشه من دوباره بتونم چیزهایی رو که به هیجانم میآورد به یاد بیارم؟ یعنی میشه دوباره مثل همونموقع به موزهی دیا بیکن (Dia Beacon) سری بزنم؟ و چی میشه اگه نتونم واسه سِلفیهای احمقانه با چیدمان نوریِ دَن فلِیوین یا کنار مجسمههای غولهای فولادی[۴] ریچارد سِرا ژست بگیرم؟
منبع: www.artsy.com
[divider style=”normal” top=”20″ bottom=”20″][۱] قفس اثری از بروس نومن با عنوان Double Steel Cage نمایش داده شده در گالری موما نیویورک
[۲] Moma (Museum of Modern Art)
[۳] Met )The Metropolitan Museum)
[۴] Cor-Ten steel behemoths
[divider style=”solid” top=”20″ bottom=”20″]