یادداشتی بر نمایشگاه آرش بهرامی در گالری اعتماد نگارستان
هنر سیلوئت بدوی
آوام مگ: به قلم مریم روشنفکر
در اولین هفتهی آغاز به کار گالریها در سال جدید، سالن گالری اعتماد در باغموزهی نگارستانِ تهران میزبان آثار آرش بهرامی است، هنرمندی که زیستگرایی و زیستهراسی را نقطهی عزیمتِ فکریِ نمایشگاهِ خود قرار داده است. این نمایشگاه با عنوان «چهلویک» دربرگیرندهی آثار نقاشی اوست که بهطور کلی به چهار بخش تقسیم میشود و روایتگر داستانِ سفر و جستوجوست.
این مجموعه داستان سفرِ نهنگی است که، همانطور که در بیانیه آمده، به همهجا سفر میکند اما خانهای ندارد. بهرامی داستان را از تولد نهنگ آغاز میکند و سپس او را در سفرهایش بر روی نقشهی زمین به تصویر میکشد.
آرش بهرامی خود را هنرمندی خودآموخته معرفی میکند و در آثارش نیز با تأکید بسیار حس بدویت را تقویت میکند، هرچند باید گفت او در استفاده از مواد مختلف و ایجاد بافتهای بصری به تجربیات مثبت و پختهای دستیافته که با خامدستیِ بهکاررفته در ترسیمِ اَشکال در تضاد است.
او همچنین، با استفاده از طراحیِ آزاد و دودلینگ یا خطخطی در میان اَشکال، بافتهای بصریِ موفقی را ایجاد کرده که نیازِ پررنگکردن بیش از حدّ هنر نائیف را از بین میبرد.
بهرامی مجموعهای درونگرا و شخصی را از روند کشف رابطهی خودش با زیست فردی به وجود آورده و درون و بیرون در آثار او به یک «مقوله»ی مطالعاتی تبدیل شده است. هرچند نهنگ و سفر در لایهی سطحی برای او پوششی از داستانسرایی میسازند و آثار را بهسمتِ تصویرسازی میبرند، اما جابهجایی میان درون و بیرون، که مشخصاً در سه اثر نمایشگاه به تصویر درآمدهاند، زاویهی دیدِ ناظر را تغییر داده و تصویری ضدّنور از هیکل یک حیوان، مانند اسب آبی یا کرگدن، بر تابلو نقش شده و درون آن جهانی مملو از جزئیاتِ کوچک و متنوع و حتی حیوان دیگری با همان شکل ترسیم شده که به تمایزگذاریِ او میان درون و بیرون اشاره میکند.
آثار بهرامی تصاویری از مواجههی یک شخصیت بهشکل نهنگ است که ظاهراً چالش اوست دربارهی مواجههی انسان و حیوان که اینجا میتوان آن را «خود» و «دیگری» نیز نام نهاد.
دلیلِ اینکه او عنوان نمایشگاهِ خود را نیز «چهلویک» گذاشته است همین نگاهِ مجدد و سردرگمی میان خود، دیگری و درون و بیرون است که بهشکلِ سفری اکتشافی به تصویر درآمده است.
آثار بهرامی را میتوان در شکل ظاهری «بامزه» نامید، زیرا در ساخت شخصیتِ نهنگ از خطوط منحنی و چشمهای دور از هم و فرم ساده، و برای غنابخشیدن به فرم از بافتهای خطخطیِ کودکانه استفاده شده است که سادگی و صمیمیت نقاشی کودکانه، بدوی یا هنر نائیف را به یاد میآورد. اما به نظر میرسد این انتخاب بیشتر از اینکه عمدی باشد متظاهرانه است، زیرا بهترین تابلوهای نمایشگاه را مجموعهی چهار تابلویی تشکیل میدهند که پشت به پلّکان ورودی و در کنار هم بر روی یک دیوار نصب شدهاند، تابلوهایی که بافت خاکستریِ پختهای دارند و در فضای نقاشی میان انتزاع و فیگور میایستند. تضادّ رنگِ پسزمینه با بافت خاکستری و جسمیتِ موادِ بهکاررفته در آن به هنرمند این امکان را داده است تا یک فرم نقاشانهی خوب بیافریند که دارای ارزشهای بصری و حساسیت کافی است و بهخوبی زنجیرهای از معانی ضمنی را به گزارهی نمایشگاه، کریستف کلمب، آلودگی آبهای اقیانوسی، سرگردانی، جستجو، امید و ناامیدی متصل میکند. این مجموعه، فارغ از تلاش برای هنر خودآموخته، به پختگی تکنیکیِ مناسبی رسیده است که مستقل از باقی نمایشگاه میایستد و نظیر آن را میتوان در مجسمههای پاپیهماشهای دید که بهخوبی با کولاژی از پارچهی چهلتکه شکل گرفتهاند و در ادامه آثار نمایشگاه قبلی هنرمند هستند. در مجموعهی قبلی، ذات کولاژ و عمقِ رنگی و بافتیِ پارچه خود بهوجودآورندهی فضای فرمالِ مناسب بوده، اما در بیشتر آثارِ این مجموعهی جدید این فضا شکل نگرفته است.
در مجموع، باید آثار بهرامی را مملو از جزئیات جالب دانست که بر اندیشهای جستجوگر سوار شدهاند و در عبورِ خود گاه کممایه و گاه قدرتمند بازتاب یافتهاند. آنجا که او داستانسرایی را رها کرده و با ماهیت تجسمیِ اثر تنها میشود، نتایج قابلتوجهی حاصل میشود. درواقع، هنگامی که او تخیل را به مخاطب واگذار میکند، در این بازی برنده میشود و مخاطبِ اثر اجازه مییابد تا داستانِ او را هم از لابهلای قطعاتِ برهمنهاده کشف کند و ای بسا داستان زیباتری بسازد که حتی نقاش را مشعوف گرداند.
نقدهای دیگر به قلم مریم روشنفکر را اینجا ببینید:
- هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن
- مسعود اسکندری ؛ عکاس مهاجر
- تربیتکنندهی اسبهای شاخدار در گالری دلگشا
مطالب بسیار علی بود