تناسبات انسانی | خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی

خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی
بخش چهاردهم
تاریخ نظریه‌ی تناسبات بشری به مثابه‌ی بازتابی از تاریخ سبک‌ها
اروین پانوفسکی ترجمه ندا اخوان اقدم، نشر چشمه
مجله هنرهای تجسمی آوام: تلخیص نیلوفر تقی‌پور


همان‌طور که در بخش گذشته توضیح دادیم، «آلبرتی» با آزاداندیشی، سیستم مبتکرانه و جدیدی را با نام «اکسمپدا» طراحی کرد. مزیت این سیستم جدید واضح است: واحدهای سنتی برای اندازه‌گیری با جزئیات بسیار بزرگ بودند و بیان اندازه‌ها در بخش‌های معمول از کل طول دشوار بودند؛ زیرا تعیین این‌که چه تعداد از یک طول نامشخص در یک درازای معلوم، بدون آزمایش‌های طولانی می‌گنجد، غیرممکن بود.

خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی

باید پذیرفت نتیجه‌هایی که آلبرتی گرفت تا حدودی ناکافی‌اند و تنها شامل یک جدول اندازه‌گیری بودند. با بررسی تعداد زیادی از افراد مختلف اثبات شده است، لئوناردو به‌جای اصلاح شیوه‌ی اندازه‌گیری به افزایش زمینه‌ی مشاهده متمرکز بود؛ هنگامی که در تقابل با اسب به تناسبات انسان پرداخت. این دو پیشرفت به آن‌چه شاید اساسی‌ترین اختلاف میان رنسانس و تمام دوره‌های پیشین هنر است پرتویی افکند.

پانوفسکی، معتقد است سه موقعیت است که می‌تواند هنرمند را به ایجاد تمایز میان تناسبات تکنیکی و عینی رهنمون شود: تأثیر حرکت ارگانیک، تأثیر کوتاه‌نمایی پرسپکتیو و در نظرگرفتن ادراک بصری تماشاگر. این سه عامل دگرگونی در یک چیز مشترک‌اند: همه‌ی آن‌ها تشخیص هنری ذهنی‌گرایانه را پیش‌فرض می‌گیرند.

خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی

او معتقد است در هنر مصری تنها عینیت اهمیت داشت؛ چراکه موجودات بازنمایی‌شده بنا به خواست و آگاهی خود حرکت نمی‌کردند و به نظر می‌رسید که به سبب قوانین مکانیکی در حالتی جاودانه تا ابد ثابت مانده‌اند؛ زیرا هیچ کوتاه‌نمایی‌ای رخ نمی‌داد؛ و به این سبب نسبت به تجربه‌ی بصری تماشاگر هیچ موافقتی وجود نداشت. آن‌گونه بود که در قرون وسطی هنر از موضوع سطح خلاف آن‌چه مربوط به سوژه و نیز ابژه بود حمایت کرد و سبکی را ایجاد نمود که در آن اگرچه حرکت واقعی در تقابل با بالقوه رخ داد، پیکره‌ها چنین به نظر می‌رسیدند که نسبت به اراده‌ی آزاد خود بیشتر تحت‌تأثیر قدرتی مافوق عمل می‌کنند و در آن‌چه بدن‌ها به شیوه‌های متفاوتی چرخیده و برگشته، هیچ تأثیر واقعی از عمق به دست نیامده یا مدنظر نبوده است.

خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی

پانوفسکی معتقد است در عصر کلاسیک باستان، سه عامل ذهنی مربوط به حرکت ارگانیک، کوتاه‌نمایی پرسپکتیو و انطباق بصری به رسمیت شناخته شد؛ و این یک تفاوت چشم‌گیر است؛ اما به عبارتی چنین به‌رسمیت‌شناختنی غیررسمی بود. در هنر کلاسیک آن‌چه کوتاه‌نمایی با آن مواجه می‌شود از تفسیر انگاره‌ی تجسمی به‌مثابه‌ی نمایش مرکزی قابل طرح‌ریزی با روش‌های هندسی مشخص منتنج نمی‌شود؛ او می‌نویسد: «تطبیقاتی که به منظور اصلاح دید بیننده انجام شده، تا جایی که می‌دانیم، تنها با قانون شست کنترل می‌شدند.» بنابراین کار رنسانس یک ابداع اساسی بود و سنجش بدن انسان را با نظریه‌ی فیزیولوژی مربوط به حرکت و نظریه‌ی دقیق ریاضی‌وارِ مربوط به پرسپکتیو تکمیل کرد.

خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی

آن‌هایی که مایل به تفسیر وقایع تاریخی به شکل سمبولیک هستند، در این شیوه مفهوم مدرن ویژه‌ای از دنیا برای‌شان قابل تشخیص است که این امکان را فراهم می‌آورد تا سوژه‌ی خود را در مقابل ابژه به‌عنوان امری مستقل و برابر نشان دهد؛ در حالی‌ که دوران کلاسیک، تا این اندازه امکان تبیین واضحی از این تضاد را فراهم نمی‌کرد و قرون وسطی بر این عقیده بود که سوژه و ابژه در یک یگانگی والا غوطه‌ور می‌شوند.

خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی

شماره های قبلی این پرونده را در لینک‌های زیر مشاهده کنید:

خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش اول

خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش دوم

خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش سوم

خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش چهارم

خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش پنجم

خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش ششم

خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش هفتم

خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش هشتم

خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش نهم

خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش دهم

خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش یازدهم

خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش دوازدهم

خلاصه کتاب معنا در هنرهای تجسمی | بخش سیزدهم