نگاهی به مقدمه و فصل اول کتاب “خودآموز نوشتن از هنر معاصر”
نوشتهی دکتر گیلدا ویلیامز، انتشارات تامس و هادسون، ۲۰۱۴
در دست ترجمه، توسط سحرافتخارزاده از انتشارات آوامسرا
مقدمه سه عنوان را در بر میگیرد؛
۱/ چیزی به عنوان “بهترین” راه نوشتن از هنر وجود ندارد.
در این قسمت نویسنده پس از این که به نیاز روزافزون هنر معاصر به “مشایعت متن مکتوب” اشاره میکند، بر آن است که بخش زیادی از نوشتههای هنرمعاصر غامض و ملال آور هستند و این میتواند تصور اشتباهی در خواننده به وجود بیاورد مبنی بر این که خود هنر هم بیمعنا است. در صورتی که هنر خوب لیاقت همراهی یک متن درخور را دارد.
نویسنده با تجربیاتی که در زمینهی نویسندگی و آموزش نگارش هنر معاصر دارد برای نویسندهی خوب و نویسندهی بیتجربه ویژگیهایی را برمیشمرد. اما به دنبال آن نیست که یک نقشه راه ثابت به دست دهد و خواننده را تشویق میکند که راههای خود را بیابد و از همه مهمتر بسیار ببیند و بسیار بخواند.
در قسمت دوم با عنوان “انگلیسیِ هنر جهانی”، به مقالهای با همین عنوان در وبسایت تریپل کنوپیTriple Canopy اشاره میکند که تلویحا “اعلان جنگی است علیه تصنع در نوشتن” و این بحث را باز میکند که گفتار هنری مملو از جملات پیچیده و عبارات تخصصی است که البته امروز تقریبا رو به افول گذارده. نویسنده این مسأله را چندان هم نتیجهی “زیاده روی در تصنع” نمیداند بلکه بیشتر آن را از “ضعف آموزش” میبیند و پس بر آن است تا “به جای آن که کوس رسوایی نگارش بد را “بزند” نگارش هنر خوب را پاس بدارد” و”توصیه های اساسی برای آنها که تازه شروع کردهاند” ارائه کند.
در قسمت سوم -که بسیار کوتاه است- نویسنده، نگارش هنر را مهارتی اکتسابی همچون مهارت طراحی میبیند که به سادگی ” مشتمل است بر نوشتن آنچه میبینید؛ به کارگیری فرآیند نوشتن برای فهم هنر” و همچون طراحی که باید در آن “آنچه را میبینید طرح کنید نه آنچه را که فکر میکنید میبینید” در نگارش هنر نیز باید “فقط چیزی را بنویسید که از آن مطمئن هستید”.
بخش نخست
بخش نخست کتاب با پرسش از ضرورت نوشتن از هنر آغاز میشود و در ادامه، نوشتن را “کوششی صادقانه برای بازتصویرکردنِ اثر هنری به شکلی معنادارتر، لذتبخشتر و واقعیتر برای خواننده تعریف میکند که چیزی بیشتر و بهتر به هنر (و زندگی) که فاقد آن است میافزاید.
نویسنده در اینجا تا همین حد به این سؤال میپردازد و بعد به سرعت به سراغ تعاریف کاربردی میرود:
۱/ توضیح در مقابل ارزیابی: در این قسمت دو کاربرد کلیدی نگارش هنر یعنی “توضیحدادن(تفهیم و تشریح) و ارزیابی(قضاوت و برداشت)” را با ذکر ویژگیها و قالبهای معمول هرکدام شرح میدهد.
۲ کلمات و آثار: اینجا دوباره به سوال ضرورت نوشتن بازمیگردد و بر آن است که “برخلاف اشیاء باستانی، هنر متاخر نه به خاطر معنای نامأنوسی که در گذر زمان محو شدهباشد، بلکه از آن رو نیازمند متن مکتوب است که بیننده بتواند از طریق روزنهای به جنبههای مفهومی یا مادی آن دسترسی یابد و سهم ارزشمندی که در فرهنگ و تفکر معاصر دارد را درک کند.” گویی به قول نظریهپرداز بوریس گروسBoris Groys “آثارهنری ناآشنا بدون ردای توضیحات مکتوب، برهنه وارد جهان میشوند؛ در طلب ملبسشدن به کلمات.”
۳/ هنرمند/سوداگر/کیوریتور/منتقد/وبلاگ نویس/تولیدکننده/روزنامهنگار/مورخ
این عنوان بلندبالا اشاره به همهفنحریف بودنِ هنرنگار امروز دارد. به نقل از لین رلیا Lane Relyea میخوانیم:”منتقد یکدندهی سختکوشِ گذشته […] امروز باید نقشهای جوراجوری به عهده بگیرد و جریانها و مسیرهای ارتباطی چندگانهای برای به جریانانداختن سازوکار خود ایجاد کند.” و در جایی دیگر از قول فرانسس استارکFrances Stark میخوانیم: ” منتقدان باید در نهایت بپذیرند که دوران کار سنتی فهم قالبهای هنری به سر آمده، و با رصد مداوم رفتارهای پیچیدهی صنعت هنری جایگزین شده که به سرعت تغییرشکل میدهد.”
۴/ و ناگهان، نقدهنر: در اینجا به شکلی گذرا به سیر تحولات نقد از پیدایش ناگهانی آن تا کناررفتن مبحث “قضاوت” که زمانی کارکرد اصلی نقد بوده و سپس استفادهی نقد معاصر از ابزارهای دیگر رشتهها همچون ساختارگرایی، پساساختارگرایی، فمینیسم و نظریهی کوییر و نظریهی ادبی و … و در نهایت اهمیت کلیدی “تفسیر” به جای “داوری” و پدیدارشدن مضمون “زمینهمندی” اثر میپردازد.
در ابتدای این قسمت میخوانیم: “شاید بتوان گفت نقد هنر از اثرات جانبی تغییرات فراگیر سیاسی است و زمانی به وجود آمد که استانداردهای موجود برای ارزیابی، یکی پس از دیگری مورد تردید قرار گرفتند- انحلالی تدریجی که میتوان گفت هنوز ادامه دارد. حال بدون رد یا قبول شاه یا کاردینال”… جای آن بود که منتقد هنری وارد شود.
۵/ هنرنگاری بدون مرز: این قسمت نشان میدهد که با وجود آنکه منتقد مقید به ضوابط شخصی خودش است و دیگر تابع هیچ قانون مشخصی در ارزیابی هنر نیست اما نسبت به خوانندگانش مسئول است و نیز این همه را مدیون خود هنر است. او مسئول است توضیح دهد که چرا فلان چیز بد است و نیز مسئول است اطلاعات موردنیاز را به مخاطب منتقل کند و درعین حال به قول بوریس گرویس “از آنجا که کسی نقد هنر نمیخواند یا به هیچ وجه بر آن سرمایهگذاری نمیکند منتقدان آزادند که هرچه قدر میخواهند روراست و بیقیدوبند بنویسند.”
در قسمت بعدیِ معرفی، به سرفصلهای بخش دوم: کارعملی؛ خودآموز نوشتن از هنرمعاصر خواهیم پرداخت.
مطالب مرتبط: