آغاز، میانه و اکنونِ مطبوعات تجسمی در ایران
بخش اول
به بهانه روز خبرنگار
مجله هنرهای تجسمی آوام: رضا یاسینی
به بهانه روز خبرنگار نگاهی داریم به تاریخ مطبوعات تجسمی در ایران که در ۲ قسمت ارائه خواهد شد.
شکلگیری نقد هنری در ایران، پیوند نزدیکی با سنتِ نقد ادبی دارد. درواقع، آبشخور نقد هنری از نقد ادبی سرچشمه میگیرد. پیشگامی تنی چند از ادیبان ایرانی در روی آوردن به نقد هنری در کنار نقد ادبی، در اوج دوره تحولخواهی ایرانیان و در دهههای آغازین این قرن چنین پیوندی را محرز میکند. حتی در سالهای نضجگیری فرهنگ نقد هنری در دههی ۴۰، باز هم کسانی چون آل احمد که از سابقهای در سنتِ نقد ادبی برخوردارند، درزمینهی نقد هنری دستبهقلم میبرند.
جواد مجابی، نویسنده، شاعر و منتقد ورود نقد هنری به ایران را از مسیر نشریات دوره مشروطه شناسایی میکند که اگرچه مفهوم «کریتیک» را در فضای هنر و ادبیات رسمیت میبخشد اما به عقیده او عمدتاً مبتنی بر تذکرهنویسی و یادداشتهایی در دفاع از امر هنر است.
از نخستین جرقههای نقدنویسی در حوزهی تجسمی را میتوان انتشار مجله ایرانشهر در برلین در سال ۱۹۱۹ (۱۲۹۸ شمسی) دانست. این مجله که به همتِ کاظمزاده ایرانشهر با همکاری ابراهیم پورداوود و چند تن دیگر منتشر میشد در مقالاتی به تاریخچهی مینیاتور در ایران میپرداخت. این تمرکز بر سنتِ نقاشی ایرانی در راستای تفکر ناسیونالیسم حاکم بر مجله در جریان است و البته از شیوههای مدرن نقدنویسی در آن خبری نیست.
اما ظاهراً در دهه ۱۳۲۰ شمسی است که همزمان با پرداختن نویسندگان و هنرمندان پیشرو به مبانی هنر نو حرکت جدی دیگری در حوزه نقد هنری آغاز میشود. فاطمه سیاح را باید پیشگام این عرصه دانست؛ بهعنوان اولین کسی که هم به ادبیات و هم به هنر در نوشتههایش میپردازد و هنر را بهعنوان یک امر جدی و جزء لاینفک زندگی و در حقیقت خود زندگی و نه امری تزئینی مطرح میکند. تعدادی از هنرمندان نقاش هم از ۱۳۲۴ به بعد درزمینهٔ نقد هنری فعال بودهاند. نخستین نفر اینها ضیاپور است که حتی منتقد بودنش از نقاش بودنش مهمتر است. در این سالها هنرمندان پیشرو ازجمله ضیاپور سعی کردند مسائل نظری هنر را مطرح کنند و مردم را به شیوههای هنری نوین علاقهمند سازند. مقاله جنجالی ضیاپور با عنوان «لغو نظریههای مکاتب گذشته و معاصر؛ از پریمیتیو تا سوررئالیسم»، منتشرشده در سال ۱۳۲۸ از این جمله است که طی آن تمامی مکتبهای هنری موجود را نارسا میداند و نقاشی آبستره را منتهایِ همت نقاشان مدرنیست میشمرد.
در سالهای دهه ۳۰ شمسی، بعضی از چهرههای ادبیات معاصر اقبال بیشتری به نقد هنری نشان میدهند و علاوه بر نقدنگاری در نشریات، اینجاوآنجا متنهایی را در مورد نمایشگاههای تجسمی برگزارشده مینویسند. بااینوجود به دلیل کمبود منتقد راهگشا و مفسر هنر مدرن، غالباً نقاشان و مجسمهسازان خود وظیفه دفاع و توجیه آثارشان را به عهدهدارند؛ چون حرف آنها برای تماشاگران خوکرده به کارهای کلاسیک و مینیاتور، دریافتنی و قانعکننده نیست. برای همین، فضایی پرتنش و انکارآمیز، هنرمندان و کارهایشان را احاطه کرده است، که رسانههای جمعی به آن دامن میزنند. در همین دهه پرآشوب ۳۰ نویسندگان مطبوعات آزاد، عاجز از درک مدرنیته غالباً با هرچه برایشان ناآشناست مخالفت میورزند. منتقدان وابسته به چپ، نوعی گرایش هنری را در شعر و نقاشی تبلیغ میکنند که: «هنر باید در خدمت توده و ناگزیر قابلفهم برای آنان باشد.» حوزه تأثیر و نفوذ این منتقدان گسترده است و آنان در مخالفت با نوآوری تجربی که از سطح قبولشان فراتر میرود، همواره یارانی دارند؛ ازجمله، نمایندگان معترض مکتب کمالالملک و نگارگری سنتی ایران، که با ظهور نوگرایان، بازار خود را کساد یافتهاند. اینجا دو دیدگاه متضاد به همخوانی میگراید تا نوآوران را مجال تجربه و هنجارشکنی ندهد. به پیشنهاد مارکو گریگوریان پایهریزی و آغاز به کار بیینال تهران محقق میشود و شاید برای نخستین بار است که بهصورت رسمی و در قالب یک رویداد ملی، نقشی قابلاعتنا برای نقد هنری در نظر گرفته میشود. حضور یک منتقد-هرچند از کشوری دیگر- در ترکیب داوران اولین بیینال تهران در فروردین ۱۳۳۷، درهرحال اقدام مؤثری در به رسمیت شناختن جایگاه نقد هنری باید محسوب شود. احسان یارشاطر، استاد زبانهای پیش از اسلام دانشکده ادبیات، در مقدمه دفترچه اول بیینال، بهعنوان هنرشناسی که بیشتر به موازین ادبی عنایت دارد تا به مشخصات فنی آثار تجسمی، نکتههایی را درباره هنر مدرن ایران میآورد، که عمدتاً حکایت از دیدگاه رایج هنردوستان در آن روزگار دارد. وجهی از این دیدگاه رایج بهاینترتیب بوده هنرشناسان و منتقدان، گروه نقاشان و مجسمهسازان را از تقلید بیواسطه آثار غرب زنهار داده و آنان را به شناخت دقیق فرهنگ خویش و الهام گرفتن از هنر بومی رهنمون بودهاند. ارزیابی اولین بیینال تا سالها راهنمای جهتگیری هنر مدرن ایران میشود و تابلوها و تندیسهای برنده، که از سوی هنرشناسان خارجی تأیید و تشویق شده بود، گرایشهای معینی را در هنرمندان نوگرا دامن میزند. اگرچه همان سالها نیز تعدادی از منتقدان و اصحاب هنر، این یکسویه نگری را هشدار میدادند.
در سالهای میانی و پایانی دهه ۳۰ به نظر میرسد در کنار بعضی از هنرمندان چون ایران درودی و منصوره حسینی که درباره هنرهای تجسمی مینویسند، همچنان اهل ادبیات در پرداختن به هنرهای تجسمی دست بالا را دارند. نجف دریابندری و نادر نادرپور از این جملهاند. نادرپور بهویژه نقش خیلی مهمی در این زمینه دارد چراکه متنهای اصلی بیینالهای پنجگانه تهران از ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۵ را مینویسد و به طرزی بسیار مفصل و راهگشا در این زمینه فعالیت کرده و به جهتدهی به هنر مدرن ایران کمک کرده است.
ادامه دارد…
قسمت بعدی این مقاله را دنبال کنید.
مقالات پژوهشی دیگر به همین قلم را اینجا بخوانید: