گفتگو با نیکناز معینی فرد | «طلوع نامیرا»
پرونده هنرمندان درحال طلوع | قسمت ششم
مجله هنرهای تجسمی آوام، نویسنده مخاطب: فرانک فریدونی
نیکناز معینی فرد متولد ۱۳۷۲ در همدان و فارغالتحصیل کارشناسیارشد پژوهش هنر و لیسانس مرمت و احیاء بناهای تاریخی است. بهجز نمایشگاه گروهی «تولید همبرگر مصنوعی» در گالری شیدایی که هماکنون در جریان است؛ شرکت در نمایشگاههای گروهی نقاشی در مجتمع فرهنگی هنری آوینی همدان ۱۳۹۱/ برج سعیدیه همدان ۱۳۹۲ / سو تهران ۱۳۹۹ را نیز در کارنامه خود دارد…
نیکناز معینی فرد دربارهی آثارش میگوید:
«شهودی بودن در همهچیز باعث لذت و زیبایی میشود. نقاشی برای من همتراز و معادل با ذات است. تصاویر سادهسازی شده در آثارم مفهوم را سریعتر به مخاطب منتقل میکند. هدفم از خلق نقاشی در قالب فرم کارتونی در جذب مخاطب ایجاد حس همذات پنداری با کاراکترها و اشیاء بیجان است. ویژگی بصری این تصاویر به دنیای خارج از ما، یعنی به دنیای حواس تعلق میگیرد و اشیاء دنیای عینی هم میتوانند هویت مختص خودشان را داشته باشند. هرآن چیز که بکراست مطلق است.»
فرایند ترکیب فرم و محتوا در کار برای شما چگونه است؟ در ابتدای شروع فعالیت هنریتان این فرمها چگونه شما را تحت تأثیر قراردادند؟
ریشه علایق من در سبک و محتوی به نقاشی آمریکایی بازمیگردد. کار من در محدودهی هیچ سبکی نیست. مگر اینکه رنگ و بویی از تصاویری که به آن علاقه دارم در آن دیده شود مثل بعضی از داستانها و تصاویر کارتونها و کمیکها؛ اما خیلی ریشهایتر میتوان به عمق پدیدار شدن آثار فکر کرد. درواقع میتوان گفت که اینها کلمات و متنهایی هستند که نمیتوان با زبان نوشتار بیان کرد و در قالب زبان تصویر با مخاطب ارتباط برقرارمیکنند. بخشی از این پیامها شخصی هستند و ممکن است درک آن برای همگان میسر نباشد. شاید برای درک کامل آن به شخصی مثل خودم با همین تجربیات زندگی و این نوع نگاه به جهان نیاز باشد.
کدام بخش از هنر آمریکا شمارا تحت تأثیر قرار داده است؟
نوع نگاه هنرمندان پیشرویی مانند اندی وارهول، جسپر جونز، روی لیکتنشتاین در من تأثیر داشت؛ اما مبنای انتخاب هنر من بیشتر متأثر است از؛ کمیکبوک، فانک آرت و هنر روایی که ریشه در داستانگویی شرق دارد.
ایدهی کار همراه با همین روایتها به ذهنتان میآید؟
بله. اساس آثار من روایت است. ایده و روایت از هم جدا نیستند. در روایتها ایدهای جاری است. در نقاشیهایم خودم را به تصویر میکشم. بااینکه در ظاهر موضوعات ساده هستند، اما در بطن این سادگی پیچیدگیهایی نهفته است؛ مانند پرداختن به مسائل شخصی، مثل خاطرات، علایق، دغدغههای اجتماعی، مسائل زنان، افسانه و اسطوره، تاریخ و زیباییشناسی و مفهوم هنر پس از پستمدرن و شخصیسازی هنر.
این مفاهیم هرکدام برای رساندن محتواهای خود روابط بصری و زمینهی جداگانهای را میطلبند. چگونه روابط رنگ، خط، فضا، بافت و…را برای بدست آوردن همهی این مفاهیم باهم به هارمونی میرسانید؟ آیا در دریافت و درک مخاطب تعللی ایجاد نمیشود؟
همین پیچیدگی در عین سادهسازی باعث تعلل و تفکر در مخاطب میشود و او را وادار میکند در نقطهای از نقاشی و جهانِ خیالیِ من بایستد. من نقاشی میکنم که از دنیای واقعیتها پا به جهان خیالی بگذارم و بُعد دیگری از مسائلی که به فراموشی سپردهشده را برای مخاطبان زنده کنم. میتوان گفت بهگونهای کلاژ گونه ایدههایم را با عناصر بصری ترکیب میکنم.
گستردگیهای زیادی را میتوان از ژانر کار شما منشعب کرد. به ژانری غیر از نقاشی برای ارائه فکر کردهاید؟ مثلاً متریالها و استایلهای دیگر هنری؟
بله احتمالاً این فرم را در آینده دستخوش تغییراتی خواهم کرد. به فکر تجربهی نوع دیگری از گویش در قالب فرم هنری جدید هستم. یکی از اهدافم ساخت کاراکترهای آثارم بهصورت سهبعدی است. قصد دارم با فرم و متریالی صمیمیتر نسبت به فضای کنونی مجسمهسازی با مخاطبان ارتباط برقرار کنم. از دید من طبیعت بهترین الگو برای خیالی سازی است. برای مثال، در نگاه من یک گیاه فقط گیاه نیست، با ترکیب و قوهی تخیل به یک شخصیت برای آثارم تبدیل میشود؛ و کاراکترها و شخصیتها در آثارم از هر چیز که الگو گرفته باشم را در کالبدی فراتر از حقیقت محدود آنها به تصویر میکشم و ناممکنها را ممکن میکنم. همچنین گاهی سایهی یک شئ بیجان در محدوده یک اتاق همراه با بازی نور و سایهها به موجودی خیالی و دور از واقعیت تبدیل میشود، انسان از اول خلقت با اوهام درگیر بوده و سرمنشأ این درگیری خیال فعال او بوده است و کسانی که به این خیال و تصور افسار میزنند خودشان مسیرشان را انتخاب میکنند تا از خیال و تصورشان بهره ببرند.
مخاطب با دیدن این تصاویر، با لمس، بو، طعم و صدای بدن خود مواجه میشود، از دید من نقاشیها به دنیای خیال تعلق دارند؛ هنرمند به این پدیدهها هویت میبخشد و در دنیای عینی به این پدیدهها زندگی میدهد و باعث میشود هویت مختص خودشان را پیدا کنند؛ و مخاطبان از راه دیدن، خود را درون آن متصور شده و خود یا هر شخص دیگری را در جایگاه کاراکترها تصور میکنند.
پیام و شیوه هنری شما تا چه اندازه بر مخاطب تأثیر گذاشته است؟ مخاطبان شما چه کسانی هستند؟
فرم کارتونی و رنگهای درخشان بسیار کمک میکند تا مخاطبی که درکی از این هنر دارد و یا علاقهمند به آن است، پس از خوانش تصویر خود را در فضای نقاشی احساس کند و با روایت اثر همذات پنداری کند. حس گمانهزنی مخاطب را در ابتدا و انتهای قصه برمیانگیزد، همچنین بهرهگیری از انیمیشن برای روایت دنیای یک داستان، امکان ایجاد جهانی زنده و پویا را تولید خواهد کرد.
ارتباط کارتان با شیوهی زندگی روزمره و نحوهی زیست شما چیست؟
کار من کماکان با زندگی من بیارتباط نیست، از علاقهی من به افسانهها و اسطورههای غربی که جاری در تولیدات کمپانیهای انیمیشنسازی در آمریکا و کمیک بوکهای محبوب غربی و همچنین قصهها و اسطورههای رایج عامهپسند شرقی است.
گفتگوهای قبل را اینجا دنبال کنید:
امیرحسین اکبری علویجه | گفتگو در تهران به روش سامورایی
گفتگو با سپهر علیمحمدلو | لازمانی که در زمان اتفاق افتاد
گفتگو با زهرا نوری زنوز | ابتدای چشمانداز
گفتگو با سهیل مختار | رستگاری در منتها
گفتگو با صدرا میرشریفی | از نانقاشی تا عادتی بازدارنده از جنون
گفتگو با مصطفی سرابی | نقاشی را در عین قدرت ساده میکنم
گفتوگوهای دیگر را در لینک زیر دنبال کنید:
واقعا این آثار قابل تامل هستند؟ هیچ نوآوری در این آثار دیده نمی شود
دوست عزیز این مجموعه مصاحبهها به هنرمندان جوانی میپردازد که در حال تلاش برای پیدا کردن کیفیتهای جدیدی هستند.