گفتگو با سارا توانا به بهانه نمایشگاه «انسان بودن» در پروژههای آران
مجله هنرهای تجسمی آوام: شهرزاد رویائی
سارا توانا «انسان بودن» را به عنوان جستجویی عمیق در فرم و با مضامینی فانتزی ارائه میدهد و با بهکارگیری این شیوهها پیچیدگیها و چالشهای هویت انسانی را در قالب احجامی رنگی و طناز به مخاطب نشان میدهد. او این ایده را از داستان «زوال فرشته» به نویسندگی یوکیو میشیما، اقتباس کرده است؛ در هر دو روایت، یعنی روایت توانا و میشیما به نوعی هویتزدگی و تلاش برای دیگری بودن پرداخته میشود. جاییکه هر کس میکوشد خود را در قالب و شکل دیگری معرفی کند و گاه آنچنان در این باور غرق میشود که از ماهیت اولیهاش دور میشود. برای توانا این تعارضها به مجسمههایی فانتزی، با رنگهای متنوع تبدیل میشود تا وضعیت کنایی ما به شکلی عینی تبدیل شود. او پیش از این مجموعه نیز برای شرح آنچه مد نظر داشته، از فضای کنایهآمیز و رنگی بهره گرفته بود که شاید ناشی از تجربیاتاش در تصویرگری باشد، هر چند خودش چندان با این نسبت موافق نیست. گفتگو با این هنرمند مجسمهساز را به بهانه نمایشگاه اخیر او به نام «انسان بودن» که در گالری آران برگزار شده، میخوانید.
* بین نمایشگاه «انسان بودن» و نمایشگاه قبلیتان هفت سال فاصله است. علت این فاصله زمانی چیست؟
من بعد از نمایشگاه سال ۹۳، کارهای زیادی خلق کردم و وقتی کارها را به گالریداران و افراد مختلف در حوزهی هنرهای تجسمی نشان میدادم، چندان با استقبال مواجه نمیشد. نمایشگاه انفرادی قبلی من به شدت مورد توجه قرار گرفت و با بازخورد مثبت همراه بود. این موضوع باعث شد که تا حدی نسبت به خلق آثار دست نگه دارم. در این مدت در نمایشگاههای گروهی از جمله جشنواره تجسمی فجر شرکت کردم و همزمان ساخت مجسمههای نمایشگاه «انسان بودن» را از دو سال قبل شروع کردم.
*در استیتمنت این نمایشگاه به متنی داستانی از یوکیو میشیما اشاره کردید. داستانی از موشی که برای اثبات تغییر هویت به مرگ میرسد و در کار شما بیشتر از تغییر به تضاد بین ماده و ایده اشاره دارد.
بله البته در داستان «موش و گربه» میشیما هم، موش تظاهر به تغییر میکند و در واقع همان موش است. در این مجموعه هم توجه من بیشتر به تلاش حیوان برای انساننمایی است. یک دور باطل که علت استفاده من از میز نیمدایرهای برای چیدمان پرندگان در صف خورده شدن هم همین بوده است. این ایده در مجموعههای من برای سالهای بعدی ادامه دارد.
*چه عناصری را برای نزدیک شدن مخاطب به کاراکترها در نظر داشتید؟
تضادهایی که در شکل مجسمهها به چشم میآید، همگی نشانهایی برای بیان هویت نمایشگاه است. بهطور مثال آدمهایی با شکمهای گنده، آدمهایی به شکل زن که در واقع زن نیستند، گربههایی با بینی انسان و….. همگی تلاش برای ثبت هویتی جدید و غیرواقعی را نشان میدهند.
*تاثیر فعالیت شما در عرصه تصویرگری تا حد زیادی بر کارهای شما و به طور خاص مجموعه «انسان بودن» مشهود است. این تاثیرپذیری تا چه حد آگاهانه است؟
شاید تاثیر به صورت ناخودآگاه گذاشته باشد اما نه چندان زیاد. در دنیای امروز مرز بین هنرها از بین رفته و نمیتوانیم ویژگی خاصی را صرفاً به یک هنر اطلاق کنیم. ماهیت مجسمهسازی من تحتتأثیر قصهها بوده و معمولاً برای بیان تلخیهای هر قصه به سراغ کنایهگویی با لحنی طنزآمیز میروم، زیرا تلخیهای امروز در آینده معنی دیگری میگیرند. این طنز را با فضای فانتزی نشان میدهم که به نظر بعضی برگرفته از تصویرگری است اما خودم چنین تصوری ندارم. زیرا همین فضای رنگارنگ را در کارهای طراحی من نمیبینید و علت این است که در آن فضا نیازی به رنگ نیست.
*مجسمههای شما به فرم کارهای بیژن نعمتی شریف نزدیک است. آیا تحتتاثیر این هنرمند بودهاید؟
در ابتدای فعالیت، زمانی که مجسمهسازی را شروع کردم به نمایشگاه آقای نعمتی شریف رفتم و تا مدتها بعد هم کارت یکی از نمایشگاههایشان را که تصویری از پای کوچکی بر مکعبی سفید بود، در اتاقم نگه داشته بودم. کارهای آقای نعمتی شریف به من نشان داد که ایده مجسمه الزاماً یک هنر انتزاعی نیست، بلکه میتواند بسیار ساده و نزدیک به مخاطب باشد.
*در ساخت آثار این مجموعه از چه مادهای استفاده کردید؟
پاپیهماشه و البته در نهایت برای صیقلی شدن کارها مواد دیگری هم بر سطح کار اضافه کردم.
*ظرافت و تمیزی کارهایتان باعث شد که جنس کار فایبرگلاس به نظر آید.
بله، بعضیها همین جمله را به من میگویند، اما در واقع به نظر من پاپیهماشه خمیر بسیار انعطافپذیری است و کار با آن راحت است. این خمیر مثل گِل است و از این جهت برای من جالب است. کارها با این خمیر تمیزتر از آب در میآید و این تمیزی بیشتر به خاصیت پاپیهماشه بر میگردد. به هر حال من از ابتدای کار در مجسمهسازی آنقدر با پاپیهماشه بازی کردم که کار با آن را به خوبی یاد گرفتم.
*مجموعهها را چگونه ایدهپردازی میکنید؟
من همیشه به فرهنگ و تمدن ژاپن علاقه داشتم. انیمهها به جهت مضمون عمیق و گاهی تلخ در پوسته انیمیشنی، برای من جذاب بوده است. خواندن و تماشای آثارهنری ژاپن معمولاً به صورت جرقهای برای ایدههای نو در ذهن من بوده است. علاوه بر این، موضوعاتی که ریشههای انسانی و روابط انسانی را نشانه میگیرد، جالب هستند.
*بازخورد این نمایشگاه با توجه به شرایط پاندمی چطور بود؟
بازخورد خیلی خوب و حتی عجیب بود، زیرا کسانی که پیگیر هنر تجسمی نبودند هم به نمایشگاه آمدند. خاطره جالبی از نمایشگاه «انسان بودن» دارم، آقای میانسالی که چندان اهل هنر نبود به تماشای کارها آمده بود و رو به من پرسید: «حالا مرگ موش چیزی را عوض کرد؟» به او گفتم: «شما چه فکر میکنید؟» گفت: «نه، چون او همان گربه است و فقط زنده نیست.» برای من باعث خوشحالی است که به هرحال فردی از یک حوزه نامرتبط تا حد زیادی تحتتاثیر این ایده قرار گرفته است.
علت تغییر مسیرتان از تصویرگری به مجسمهسازی چه بوده است؟ فضای مجسمهسازی را چطور ارزیابی میکنید؟
تصویرگری محدودیتهای زیادی دارد که معمولاً دست و پای طراح را میبندد. در واقع از نظر مالی و ایدهپردازی شما تحت خواسته کارفرما پیش میروید اما این سلب آزادی برای من خوشایند نبود. از اینرو بعد از مدتی که شاگرد مرتضی زاهدی بودم، مجسمهسازی را شروع کردم، اما فضای فانتزی کارهای من از دید اهالی هنر عاملی منفی شناخته میشد. بعضیها میگفتند که در بیان موضوع زیادهگویی میکنم و بعضی نظرات منفی دیگری داشتند که به حال و هوای فانتزی کارهای من مربوط میشد و از طرفی همه فکر میکردند چون تصویرگر بودهام، پس فانتزی کار میکنم. این نگاه اشتباه محض است زیرا بسیاری از تصویرگران از جمله، تصویرگر لهستانی بزرگ و مشهوری در جهان به نام Joanna Concejo، کارهایی کاملاً تلخ خلق میکند، بنابراین ارتباط بین رنگ و فانتزی با تصویرگری، الزامی نیست. تصور من این نبود که با چنین رویکردهایی نسبت به فانتزی در آثارم روبهرو شوم. این عقاید فعالیت من را عقب انداخت.
گفت و گوهای دیگر را اینجا بخوانید
به قلم شهرزاد رویائی بیشتر دنبال کنید
گفتگو با فران فریدونی | فرایند خلق خود اثر هنریست
گفت و گو با پیمان کنجکاو | خاطرهها فقط در ذهن ما ساخته میشوند