معرفی کتاب «فتوکپی ها» | برجر نویسنده ای که به گونه ای دیگر زیست و نگریست
کتاب «فتوکپی ها» به وجه دیگر و آن ذات ناپیدا و میرای عکاسی ارجاع دارد. جان برجر ثبت لحظات زودگذر و آنچه دیگر نیست را با ریزبینی و توصیفاتی که بسیار ظریف و حساس اند بازگو میکند و از دریچه نگاه او به هستی و نشانه های بصری که در پیرامون ادم ها و اشیا میبیند، همان را توصیف کرده و همانند عکاسی دوربین به دست، از کلمات برای به دام انداختن لحظات استفاده می کند. لحظات هر چه که باشند؛ برخوردی گذرا، ژستی محو و ناپیدا، مکثی کوتاه، برجر آن ها را می بیند و بعد می نویسد و به این ترتیب ذات غیر معمول لحظات معمولی را برای ما هویدا می کند. «فتوکپی ها» مشتمل بر بیست و نه روایت کوتاه است که در چشم اندازی بدیع، لحظات فانی را در پیش چشم زنده می کند.
فتوکپی ها در سال ۱۹۹۶ منتشر شد و در سال ۱۳۹۹ توسط حرفه نویسنده و برگردانی زینب آرمند در ۱۳۳ صفحه به چاپ رسید. در هر بیست و نه روایت صحنه ای کوتاه را توصیف می کند. توصیفهایی از زبان خود برجر داستان کوتاه و بلند پرترهای مفهومی از کسی یا کسانی که اغلب در چشم اندازی قابل مشاهده قرار گرفته اند و یا داستانهایی که دیگران برای برجر روایت کرده اند را برای ما بازتعریف می کند. اغلب او در مقام مشاهده گر است و با شیوه خاص خودش به گونه ای دیگر به روایت میپردازد. شیوه ای از نگریستن که کاری به ذات ماجرا ندارد و همانند تماشاگری بر پایه ادارک خود به جهان مینگرد. اغلب شخصیت ها به نظر میرسد با او نزدیک هستند و یا از دوستان او هستند؛ البته در برخی هم غریبه اند اما هر چه هست نزد برجر جایگاه و صمیمیت ویژه داشته اند.
برجر با حساسیت های یک مینیمالیست روایت می کند، اما نه روایتی سرد و بی حاصل. او با مینیمالیسم گرم و دلچسب نویسنده ای داستان می گوید که در تلاش است لحظه های گذرا اما به یادماندنی زندگی انسان را تصویر کند. فتوکپی ها برخلاف نامش با یک عکس شروع می شود: عکسی تار و تاریک از مرد و زنی که زیر درختی ایستاده اند. در توصیف این عکس با جزییات و ادراک ویژه خود اینگونه نقل میکند: «ساعت هفت عصر اتومبیلی زرد رنگ کنار خانه توقف کرد. زردِ وَنهای پُستِ فرانسه. اما ماشین پلاکی اسپانیایی داشت. روی کاپوتش تکه هایی نوار چسب چسبیده بود. نوارچسب ها زرد رنگ شده بودند. البته نه دقیقا همان رنگ زرد. با این حال ماشین جایی پارک شده بود که تابه حال کسی ماشینی پارک نکرده بود. البته پارک کردن آن جا اشکالی نداشت. سدِ راه نبود. ولی آن جای پارک قبلا به چشم کسی نیامده بود.
راننده شلوار جین و پیراهن سیاه غبار گرفته ای با دکمه های سفید تنش بود. زن از گالیسیا می آمد.
قبلا یک بار او را دیده بودم. پنج دقیقه ای در مادرید. آنجا جلسه ی کتاب خوانی عمومی داشتم و بعدش، این زن، که حدود سی سالی داشت، آمد و یک دسته کاغذ قهوه ای به من داد. این یک هدیه برای توست. بازش کردم، یک طراحی بود. گفت که زندگی اش را از راه مرمت نقاشی های دیواری کلیساها می گذراند. وقتی چیزی را که با گچ پوشیده شده زیر آب نگه میداری، سفیدی اش شسته می شود و رنگ طبیعی اش برمی گردد. اما معمولا وقتی دوباره خشک می شود، باز کمی سفیدی دارد. حتی برای ناخن هایت هم همین طور است. وقتی زن گفت که کارش مرمت نقاشی های دیواری است، فکر کردم که کمی از سفیدی اش را روی لباسش دیده ام، روی پشت دست هایش. قبل از این که بتوانم سؤال دیگری بپرسم، ناپدید شد…»
برخلاف این عکس، داستانی که پس از آن روایت می شود و بقیه ی بیست و هشت داستان این مجموعه، تصاویری واضح، روشن، دقیق و شفاف از حافظه ی برجراند. شاید از این دید، استفادهی برجر از این عکس تار در آغاز مجموعه ی روایت هایش نوعی کنایه باشد.
کتاب فقط حاوی یک تصویر در روایت اول است و مابقی روایت ها تصویری ندارد اما معمولا عکس تصویر دقیق یک لحظه از زندگی در نظر گرفته می شود. با این حال، تصویر دقیق تر را نه در عکس، بلکه در حافظه ی برجر پیدا می کنیم و در باز تولید (یا فتوکپی) آن خاطره که به نثر کشیده شده است.
در روایت نسبتا بلند دیگری به نام «مسافر اوماگ» که در ابتدا خاطره از دیدار با یک نقاش و اثری با عنوان «گفتگوی بزرگ زیر یک گل سرخ» را آغاز میکند که بعد از سی سال با یاداوری آن خاطره که میخواهد اسمش را فقط برای یک سفر اتوبوسی وام بگیرد به دیالوگی بین دو زن مسافر میرسد و نقاط غیرمنتظره و تراژیکی از زندگی هر کدام را جوری ساده و روان بازگو میکند و به همان ظرافت به پایان میرساند که در انتها ارتباط بین این دو روایت به ظاهر دور از هم بهخوبی درک میشود.
در جایی توضیح می دهد که چرا به نوشتن پی نوشت اعتیاد دارد: اتفاق می افتد که آدم حس می کند چیزی بین انگشتانش گیر کرده است، که هنوز کلماتی هستند که می خواهند راه شان را به داخل یک جمله پیدا کنند، که آدم هنوز خالی کردن جیب های روحش را تمام نکرده است. اما بی فایده است، هیچ پی نوشتی نیست که آن همه کابوس در خود داشته باشد… و آنهمه رؤیا…
فتوکپی ها نمونه ای است خیره کننده از چگونگی ثبت کردن و در واقع نوشتن یک تصویر زنده از جهان توسط مشاهده گری حساس و باهوش، مشاهده گری که در حافظه اش نه چیزی گم می شود و نه تلف.
معرفی کتاب های دیگر را اینجا بخوانید.
به همین قلم اینجا دنبال کنید: