در آثار احسان ضیائی فرمهای خلاصه شدهای را میبینیم که از سطح بوم جدا شدهاند؛ ناخواسته ذهنام سراغ «کازمیر مالویچ»، هنرمند سوپرهماتیست روس میرود؛ مالویچ در توضیح فرمهای خالص خود میگفت: «هنر دیگر در خدمت به دولت و مذهب نیست و آن اشتیاق را ندارد که تاریخ و آداب و رسوم را تصویر کند، هنر میخواهد سرپای خود بایستد و برای خود ادامه حیات دهد.»۱ درباره آثار احسان ضیائی باید بگویم که هرکدامشان را میتوان به شکلهای مختلفی تعبیر کرد و از نظرگاههایی متفاوت نگاه کرد. به راستی همانطور که مالویچ میگوید نمیشود آنها را در جایی معین محدود کرد. او درباره سبک کاریاش میگوید؛ به مقولهای چون قاب، کادر یا سبک معتقد نیست و تنها میداند که در سال ۲۰۱۵ میلادی و ۱۳۹۴ شمسی زندگی میکند.
احسان ضیائی درباره این پسزمینه درهمتندیدهی اثارش میگوید: «از آغاز این پروژه برای رساندن ایده و مقوله تصویرِ «نو سیگنال»۲ یا همان چیزی که «برفک» تلویزیون خوانده میشود، تلاش کردم. در اینباره میتوانم بگویم، از بس سیگنال هست انگار سیگنال نیست؛ گویی این سیگنالهای بسیار با هم تداخل میکنند و در آخر تنها حس اختلال را به انسان میدهند.»
هر کدام از هفت اثر احسان ضیائی، رهنمونی به دوران کودکی و نوجوانیِ یک جوانِ حدود سی و چند سالهی ایرانی است. در نتیجه، هر کدام دغدغههای این نسل را میتواند نشان دهد. درباره آنها از احسان سوال میکنم و او میگوید که این مسایل مربوط به یک روز و دو روز نیستند. او در ادامه اشاره میکند که گاهی مسایلی از طفولیت همراه آدمی هستند و توضیح میدهد که چطور در سالهای مختلف زندگی دغدغههای آدم عوض میشود؛ بعضی از آنها باقی میماند و بعضی عوض میشوند؛ گاهی بعضی از آنها پررنگ میشود. او میگوید: «من به عنوان کسی که میخواهد دغدغهاش را بیان کند، از رسانهای که فکر کردم برای این کار مناسب است استفاده کردم. من نقاش نیستم و در چهارچوب نقاشی حرکت نمیکنم. احساس میکنم برای هر کاری یک متریال و مدیایی میتواند مناسبتر باشد. به نظر من برای هر ایدهای رسانهای متفاوت، به تناسب شرایط، بهتر میتواند کمک حال باشد. من دیدم برای این ایده این نحوه ارائه خوب کار میکند و مفهوم را به خوبی میرساند. یکی از دلایل استفادهام از نئون روی بوم، این بود.»
استیتتمنت این نمایشگاه احسان چند جمله ساده و قابل فهم است؛ او استیتمنت نمایشگاه را خودش نوشته است. وی میگوید: «تا آنجا که من میدانم، یک استیتمنت خوب باید مخاطب را در جهت رسیدن به ذهنیات خالق اثر کمک کند؛ نه اینکه او را گیج و ماجرا را سخت و پیچیدهتر کند. من هم سعیکردم درست همان اتفاقی را که درکارها افتاده، به صورت خیلی روان بنویسم.»
احسان ضیائی میگوید؛ قبل از این نمایشگاه پروژه دیگری را در پشت درهای بسته انجام داده، ولی به دلایلی آنها را به نمایش نگذاشته است. او میگوید: «متاسفانه عمل به مقوله روشنفکری، بین هنرمندان و هنردوستان و مخاطبین کار هنری خیلی کم است. البته مثل بقیه کارهایی که در اجتماع ما صورت میگیرد؛ در واقع فکر میکنم فرقی نمیکند که با چه کسی قرار داشته باشی. همه بد قول شدهاند، اما در این بین بودند کسانی که اخلاق حرفهای داشتند. از جمله استادم آقای سمیعآذر که به من مشورتهای بسیاری دادند و من از آغاز این پروژه همه ایدهها، طرحها و اتودهایم را با ایشان در میان گذاشتم و کمک قابل توجهی از لحاظ فکری و سازمانبندی ذهن به من کردند. باید بگویم؛ بسیار سخت است از بین ایدههایی که همه را خودت خلق کردهای و در واقع زاییدهای، یکی را انتخاب کنی. همچنین پویا جرجانی، صاحب گالری، که با انرژی خوبش در به سرانجام رسیدن این پروژه کمک کرد.»
از او درباره یکی از کارهایش به نام «آ-کا-چهل و هفت»۳ میپرسم؛ او میگوید: «نمیدانم علاقه ذاتی من به «آ-کا-چهل و هفت» از اینکه نسل جنگ هستم، نشات گرفته یا جذابیت طراحی ظاهری این اسلحه باعث این علاقه شده است. البته کلیت همه کارها بیانگر یک موضوع است و تفاوت در طراحی تنها به خاطر خروج از یکنواختی است. من اهل یکنواختی نیستم، حتا در زندگی سعی میکنم درگیر روزمرگی نشوم و در کار هم، همینطور هستم. میتوانم بگویم؛ یکنواختی برای من بزرگترین درد است. «آ-کا-چهل و هفت» همان «کلاشنیکوف» است که در ایران به «کلاشینکوف» مشهور است. نخستین مدلِ طراحیِ تفنگ که بسیار فراگیر شد. این تفنگ بهخصوص در جنگهای چریکی، بسیار کاربرد داشته است. «آ-کا-چهل و هفت» به دلیل سهولت استفاده و ارزانی به محبوبترین اسلحه جهان و نماد جنگ بدل شده است. طرح پشتی این کار هم تلفیقی از نوشتههایی در مورد جنگ و توضیحات فنی اسلحه است که در واقع نمایی از یک شهر را نشان میدهد که انفجاری در آن اتفاق افتاده است.»
نمایشگاه احسان ضیائی، نمایشگاهی برای جوانهای دهه شصت ایران است؛ جوانهایی که جنگ برایشان معانی گسترده و مبسوطی دارد؛ برج آزادی را به معانی مختلف به خاطر میآورند و بارها به منشور حقوق بشر خیره شدهاند. احسان ضیائی هنرمند این نسل است و با زبان خود دغدغههای این نسل را بازگو میکند.
گزارش بسیار مفیدی بود خانم شیرین هم فوق العاده انسان مقبول و بزرگواری هستند,از این رو که تمایل دارن بیشتر با جوانان کار کنند و این خود گویای ان است که به دنبال کمک به انسانیت هستند,سبز بزید