همکاری بین دو هنرمند و در اینجا حتی دو نویسنده، از یکجهت امری قابلتأمل است، زمانی که بهجای کنار هم آمدن دو اندیشه با دو لحن و صدا، از همافزایی این دو، یک اندیشه شکل میگیرد که نه آن است و نه این، بلکه چیزی است از هردو ژرفتر و پختهتر. آنگونه که درباره این نمایشگاه میتوان گفت که این یک دوئت نیست نمایشی از همآرایی ذهنی دو هنرمند در یک اثر است. عبدالحمید پازُکی و ژیلا مختاری با تفاوتهای بسیار در کاراکتر و مدیا اما با اشتراکات ذهنی و ناخودآگاهی از تجارب زیستی مشترک دست به تولید آثاری زدهاند که نهتنها لایهلایه است بلکه از جنس دیالوگی خاموش و اما پرانرژی است.
عبدالحمید پازُکی نقاش و هنرمند چند مدیایی متولد ۱۳۳۴ و ژیلا مختاری هنرمند عکاس متولد ۱۳۶۰ است. زمینه فرهنگی هر دو به اسپانیا برمیگردد. حمید پازُکی بهواسطه تحصیلات خود در آنجا و ژیلا مختاری هم در اسپانیا عکاسی خوانده و چند سالی در آنجا زندگی کرده و در رفتوآمد است. در این نمایشگاه مختاری آثار عکس خود را بهمثابه زمینه در اختیار پازُکی گذارده و او روی آنها نقاشی کرده است و درنتیجه این تعامل، آثاری جدید خلقشدهاند.
باید گفت این دو هنرمند هرکدام شأنِ فن را در مدیای خود بهخوبی ادا کردهاند، ژیلا مختاری در مدیای عکس با استفاده از دوربین ویوکمرا (قطع بزرگ) تصاویرش را بر روی بوم چاپ کرده و حمید پازُکی با همان لحن و بیان فردی خود بهعنوان نقاشی کارکشته لایه به لایه رنگ را بر عکسها افزوده و از این طریق گاهی چیزی را کم و گاهی چیزی را اضافه کرده است. آنچه در بیان هر دوی این هنرمندان وجود دارد حس حضور عمیق است این هردو دقیقاً بهواسطه فن و کارماده است که میتوانند یکدیگر را احساس کنند، عکاسی که با ویوکمرا عکس میگیرد خودبهخود سکوت لحظه عکاسانه و تأمل در پس دوربین را تجربه کرده، زیرا این تکنیک، عکاسی سرعت نیست و لحظه در این نوع عکاسی، ورود به «اکنون» یک پدیدار است که روبروی لنز دوربین قرار گرفته و به تور انداختن آن بهنحویکه از ویژگیهای زمانی و مکانیاش هم جدا و هم لبریز میشود؛ به عبارتی ویوکمرا میتواند عمل عکاسی را به نقاشی نزدیک کند، نقاشی که در فرم فرو میرود و از دل آن چیز دیگری را بیرون میکشد، دقیقاً همان کاری که آثار عبدالحمید پازوکی را با آن میشناسیم، حرکت لایه به لایه به درون و بیرون، بر هم نهادن سطوح متعددی که با ادغام در یکدیگر به فرم نویی میرسند که ماحصل همهی فرمهای قبلی است و این همان کاری است که پازُکی در این نمایشگاه بهعنوان هنرمند متأخر بر روی آثار مختاری انجام میدهد: لایههای عکس را میشکند و از نو با کارماده نقاشی سامان جدیدی به آن میدهد. پازُکی نقشی را بر تصاویر چاپشده میافزاید با حساسیتهایی که در برخی نقاط حتی حساسیتهای عکاسانه را تقویت میکند. شاید هم مختاری و هم پازوکی تلاش دارند دنیای دیده و شنیده و چشیدهی خود را بشکنند، نه آنطور که کاملاً آن را دور بیاندازند، بلکه با ترکیبی جدید آن را بسازند، از همان قطعات قدیمی، از همان چیزهایی که سعی میکنند فراموش کنند، عکسهای مختاری روایت فراموشی است، یا شاید بالعکس تلاشی مأیوسانه برای در یادماندن و این را پازُکی بهخوبی دریافت کرده و به مرحلهی جدیدی ارتقاء دادهاست.
او با استفاده از سطوح در تصاویر بدون افق و غالباً بستهی مختاری عمق ایجاد کردهاست، همچنین این کار را با افزودن صورتها یا برگ یا گیاه تکرار کرده، گاهی نیز با پوشاندن بخشی از عکس برای آن زاویهی دید جدیدی گشوده و ازاینجهت تعابیر شاعرانهی مختاری را با نظم فرمال خود ساماندهی کرده، اما کار را در آنجا رها نکرده بلکه تازه از این نقطه اثر را ادامه دادهاست، این بار رنگ را ابزاری برای بازگرداندن و متمرکز کردن قرار داده و آن بیرون، آن افق یا آن پرسپکتیو افزوده را به درون اثر جدیدی که بر بوم شکلگرفته بازگردانده.
اگر عکس در فرآیند شکلگیری خود چیزی از واقعیت کم میکند، نقاشی به عکس بر آن میافزاید، اما در ترکیب این دو واقعیت است که شکل خود را تغییر میدهد، به عبارتی تعبیر مخاطب از واقعیت در این آثار تغییر میکند. بهعنوانمثال آن قایقهای فرسوده از انهدام و از یاد رفتگی به خاطرهای حفاظتشده بدل میشوند که در یاد مانده، یا نیمهی پنهان صورت آن مرد با لباس تیمارستان در چهرهای بدون جنسیت تجسم پیدا میکند که میتواند هم آرزو و هم خاطره و هم خود او باشد، حتی میتواند هیچکدام نیز نباشد بلکه بهخودیخود ادامهی منطقی آن فرد را روایت کند.
نکته جذاب این است که در برخی ازایندست آثاری که با ترکیب مدیایی خلق میشوند گاها یکی کاملکننده دیگری است اما اینجا شاهد آثاری بهنوبه خود مستقل هستیم عکسهایی که بسترشان دگرگون شدهاست؛ اما اصل عکسها در ارائه به جهت وجهه آموزشی در کنار اثر اصلی آمدهاند تا همزمان بر کنش شکلگرفته در این نمایشگاه هم تأکید کند، کنشی فراموششده با عنوان «کار گروهی» که شاید در گذشتهای نهچندان دور چه در شرق و چه در غرب بخشی جداییناپذیر از روند تولید هنری بود، چه در همکاری فنی در امر تولید شیء هنری (همانطور که یک قطعه نگارگری بهواقع از یک کارگاه نقاشی بیرون میآمد) چه بهعنوان همکاری در شکلدهی و اندیشهورزی. در این مجموعه نیز پازُکی در این هم سازی، نقشی افزایشی (یعنی نقاشی) را بر بستری برآمده از ذات فرایندی کاهشی (یعنی عکاسی) را به اتفاق مشترک و مستقلی بدل کرده که نتیجهاش این دیالوگ موفق بصری است.
این دو هنرمند با تعاملی ذکاوتمندانه اثری جدید یا بهتر بگوییم اتفاق جدیدی را رقم زدهاند ازآنجهت که این نهفقط مشارکت دو مدیا و دو هنرمند است بلکه تعامل فرهنگی در پس این عمل مشترک حائز اهمیت است؛ فضیلتی که در کلام فارسی از آن به «هونره» یاد میشده و میتوان شکلگیری این فضیلت را در این رویداد مشاهده کرد، بهواقع نیز این مجموعه از ساعتهای پیاپی گفتگو بین دو هنرمند در کارگاه «پلاک ۷ برِ رودخانه» در کنار گربهی سیاه و مجموعهای از تابلوهای نقاشی شکل گرفته، گفتگوهایی که آثار این دو هنرمند را به یکی مبدل کرده، به یک لحن و یک صدا که خود حاصل اتصال و پیدا شدن نقطه اشتراکی است که در جستجوی ذهنی و تجربه زیست این دو نفر وجود دارد و در این انتقال و ترجمه از رنجی مشترک سخن میگوید.
نقد نمایشگاه های دیگر را اینجا ببیند.