«اگر میشد به کلام دربیاید که دیگر نمیکشیدمش! » این جمله را میتوان از یک نقاش رومانتیک پذیرفت، اما بهسختی بتوان در فضای هنر معاصر، منکر ضرورت حضور متن مکتوب در تکمیل فرآیند ادراک اثر هنری شد.
وقتی پیکاسو داشت مجسمههای اسقاطیاش را میساخت، دوشان اولین مجسمهی خود از چیزهای حاضرآماده را ساخت؛ یک چرخ دوچرخه که سروته بر یک چارپایه نصب شده بود. این اشیاء سرهم بندی شده، نمایندهی اصلی سلطهی پیروزمندانهی بشر بر زمین و نیز وجه تمایز او از دیگر جانوران هستند: چارپایه او را قادر ساخت بالاتر از زمین بر یک بلندی و در جایی به انتخاب خودش بنشیند؛ و چرخ او را قادر ساخت خودش و اشیائش را جابجا کند. چارپایه و چرخ، ریشههای تمدن هستند و دوشان هر دو را به شکلی بیمصرف در آورد. پیکاسو چیزهای اسقاطی را تبدیل به اشیائی قابل استفاده -مثل آلات موسیقی- کرد؛ دوشان یک چارپایهی قابل استفاده و یک چرخ قابل استفاده را برداشت و تبدیل به چیزهایی بیمصرف کرد.
متن منبع۶: دیوید سیلوستر “پیکاسو و دوشان” ۱۹۷۸/۹۲
چند ماه پیش، فرهاد مشیری ایمیل عجیبی دریافت کرد: “سلام، آقای مشیری! ای کاش دست از کار هنری بردارید.” چند هفته بعد مقالهای در یک مجلهی هنری برجستهی آنلاین، مجموعهای از آثار این هنرمند را که در آرتفر فریز به نمایش در آمده بود با عنوان “اسباب بازیهایی برای تازهبهدورانرسیدگان مدهوش” مورد استهزا قرار داد. نویسندهی این مطلب اظهار داشته بود که این قطعات سرهم بندیشده – مجموعهی رفقای کُرکی؛ تابلوهایی از پرندگان که با ظرافت گلدوزی شده و با رنگهای دِیگلو میدرخشیدند – “اهانتی است به همهی ایرانیان شجاعی که در راه آزادی از خون خود گذشتهاند”. و در هجمهی زنندهی نهاییاش – تنها چند ماه از انتخابات ریاست جمهوری بحث برانگیز ۲۰۰۹ و کشتار متعاقب آن میگذشت– نوشته بود هنرمند “دل ایرانی خود را بیرون کشیده و به جای آن صندوق پول گذاشته“.
مشیری که در تهران زندگی و کار میکند[۵]، خرسند بود و به من گفت “من این نامهها را ارج مینهم.”[۶] ” آنها مثل مدارکی هستند که مردم به دیوار اتاقشان میزنند. پیش خودم نگهشان میدارم“.[۷،۸]
متن منبع ۱۷ نگار عظیمی، “فرهاد کُرکی”، بدونBidoun ۲۰۱۰
تا سال ۱۹۶۷ اسب نژادهی زیباییشناسیِ [مدرنیسم مایکل فراید] پاییده بود تا وقتی که از اسطبل فرهنگ گریخت.
متن منبع۲۰ جان تامسون، جاذبه و گیرایی، در جاذبه و گیرایی: وضعیت متغیر مجسمه ۱۹۷۵-۱۹۹۱
در این جمله، مدرنیسم یک اسب “است” که از یک اسطبل گریخته -چنان که اسبها چنین کاری میکنند- پس استعاره همگن است. حال این را مقایسه کنید با این جمله:
استعارهی مرکب: تا ۱۹۶۷ اسب نژادهی زیبایی شناسیِ [مدرنیسم مایکل فراید] پاییده بود تا وقتی که به پرواز درآمد.
اسبها به پرواز در نمیآیند؛ این استعارهی مرکب نیاز به تصحیح دارد. آخرین چرکنویسها را غربال کنید و استعارههای مرکب را تصحیح کنید. هر نوع استعارهی بیمایه و هنریمآب که به هر دلیلی متن را شلوغ کرده، دور بریزید. (مثلاً در یک استیتمنت، هنرمند میگوید: عکسهای من فضا را مورد کاوش قرار میدهند…). حواستان به استعارهها باشد و سفرهای فضایی را به فضانوردان بسپارید.
آنکه با شوق برایش نامه مینویسید کیست؟ وقتی برای آن شخص بخصوص مینویسید، جوهرهی خلاقیت شما به جریان میافتد، کلماتِ درست گویی به شکلی جادویی خودشان را عیان میکنند، بلبلزبان و بیپروا میشوید؛ واژگانی درخشان به سراغتان میآیند و ایدههایتان دوچندان میشود. برای شما، آن زن یا مرد کیست؟ تصویری واضح از چهرهی صمیمی او در ذهن داشته باشید و مستقیماً برای او بنویسید.
یکی از مثالهای بیادماندنی هنرنگاری درجهی یک، حدود صد سال پیش نگاشته شده است. این قطعهی گرانبها از کمتر از یک دوجین کلمه تشکیل شده و منسوب است به نویسندهی قرن نوزدهم لوسین سولوی. او (در میان بسیار نویسندگان دیگر) دربارهی نقاشی چارلز چهارم و خانوادهاش اثر فرانسیسکو د گویا ۱۸۰۰ چنین نظر داده است:
“نانوا و خانوادهاش که همین الان برندهی بلیط بختآزمایی شدهاند”
پاسخ به این که اثر به چه میماند و چرا معنادار است و نیز دلالتهای مهمتر نقاشی گویا همگی در این قطعهی کوتاه باهم ترکیب شدهاند. به نظر سولوی این جمع سلطنتی “خانوادهی بقالی” هستند “که شانس در خانهشان را زده ” ، عبارتی که بعدتر به شکل شناختهشدهش پیراسته شده است.
استدلال، توضیح میدهد که ایده های شما از کجا پیدا شدهاند: اینچنین خواننده احساس میکند مسئله برایش روشن شده نه اینکه از فهم آن عاجز شود. تفاوت بین یک دستنوشتهی پفکی ناشی از غلیان احساسات مبنی بر “فوق العاده” و “جذاب” بودن اثر با یک متن باورپذیر که به خواننده اجازه میدهد اثر را از نو ببیند، در استدلال است. استدلال همان چیزی است که جملهی “نانوا و خانوادهاش […]” را بعنوان بازخوردی به نقاشی گویا تکاندهنده میسازد. در ظاهرِ کربوهیدراتزدهی آن اندامها و گردنهای همایونی گوشتآلود، یا دسته دسته حمایلها، نشانها و مدالهایی که بر سینهی ستبر شاه روییده و چنان میدرخشند که انگار همین دیروز خریداری شدهاند، میتوان دید که ایدهی نویسنده از کجا آمده است. استدلال یک حرف آبکی را به شراب بدل میکند.
دو روش اصلی مستدلکردن ایدههای هنری:
- با ارائهی شواهد واقعی یا تاریخی: تحقیق، ستون فقرات نویسندگی آکادمیک و روزنامهنگاری کیفی
- براساس شواهد بصری: بیرون کشیدن اطلاعات از خود اثرهنری
دقیق باشید؛ اگر قرار است تنها یک توصیه از این کتاب را آویزهی گوشتان کنید چه بهتر که همین باشد. با کلیگویی و ابهام و زبان تخصصی هنری دور و بر اثر نپلکید. استفادهی دقیق، قابل فهم و نامنتظر از زبان در واکنش نسبت به یک اثر هنری شاخص که به دقت انتخاب شده نوشتار شما را فوراً از خمودگی و رکود بیرون میآورد. کلمات مبهم و پرسههای بیهدف پیرامون اثر، محکوم به فنا است.
چقدر برایتان پیش آمده به این فکر کنید تا چه میزان استاندارهایی برای نوشتن استیتمنت، کاتالوگ هنرمند و یا کاتالوگ حراجی ، نقد هنری، متن خبری ، مقاله ی آکادمیک ، متنی برای کتاب و مجله و روزنامه و … وجود دارد؟
دفعهی بعد که با اثری مواجه شدید که به طور غریزی برایتان جذاب است، این تمرین کوچک را انجام دهید.
با کلماتی اندک یک نسخه ی فشرده ی دو یا سه خطی از سه گانه ی: این چیست؟ چه معنایی دارد؟ خب که
چی؟ بیان کنید دقیقاً چرا از آن خوشتان میآید.
آنچه خواندید از کتاب «خودآموز نوشتن از هنر معاصر» از کپسول هنر معاصر نوشته گیلدا ویلیامز ترجه سحر افتخارزاده از نشر آوامسرا بود.
کتاب خودآموز نوشتن از هنر معاصر سادهترین راهها را برای هضم مفاهیم پیچیده هنر برای شما هموار میکند و قدم به قدم به شیوهای کاملا کاربردی به شما میآموزد چگونه درباره هنر معاصر بخوانید و بنویسید.
هدف این کتاب آن است که راهنمایی برای مبتدیانِ نویسندگی در حوزهی هنر باشد و شاید بتواند برای نویسندگان باتجربه نیز هم چون یک دورهی بازآموزی مفید عمل کند.
این کتاب قرمز کوچکی است که هر کسی در دنیای هنر باید یک نسخه از آن را داشته باشد. (آرت مانتلی ، فوریه ۲۰۱۵)
در لینک زیر میتوانید تهیه کنید:
دوره دوجلدی خودآموز نوشتن از هنر معاصر
آنچه در این کتاب خواهید خواند: