استیتمنت نویسی یا آنچه اثر را منحصر به فرد می‌کند

پروندۀ "در اهمیت نوشتن"؛ قسمت اول

استیتمنتِ هنرمند در خودبیانگریِ لجام‌گسیخته و مقاومتش در برابر فرمول‌بندی، به خودِ هنر می‌ماند. بعضی استیتمنت‌ها، بی‌شک از فرح‌بخش‌ترین نمونه‌های نوشتار هنر معاصر هستند. بااین‌حال، با جست‌وجوی عبارتِ «هنر من به‌دنبال آن است که…» گوگل میلیون‌ها نمونۀ‌ شبیه به هم برایتان ردیف می‌کند. پس برای نوشتن یک استیتمنت منحصربفرد باید قالب‌های کلیشه‌ای آماده را کنار بگذارید و صادقانه و ساده، از زبان خودتان دربارۀ کارتان، تصمیماتی که در روند اجرای آن گرفته‌اید، کارماده و رسانه‌ای که انتخاب کرده‎اید و یا مضامین و ایده‌های کلیدی آن با مخاطب حرف بزنید. گیلدا ویلیامز در کتاب “خودآموز نوشتن از هنرمعاصر” پیشنهاد می‌کند متن استیتمنت به‌گونه‌ای نوشته شود که:

+  گالری‌داران، مجموعه‌داران، نهادهای جوایز، مسئولین پذیرش فراخوان‌ها، اساتید دانشگاه، هنرمندان دیگر و غیره و غیره را به کارتان علاقمند ‌کند.

+  به شکلی باورپذیر کار شما و دغدغه‌های حقیقی‌تان را بازتاب دهد.

+  در راستای ‌روند تولید هنری‌، همراه و هم‌پای تفکر شما شکل گرفته باشد.

+ گیج‌کننده نباشد بلکه تصویر دقیقی از کارتان به دست ‌دهد.

بااین‌همه نمی‌توان چارچوبی قطعی برای استیتمنت‌نویسی هنرمند تعریف کرد. استیتمنت ممکن است یک جملۀ کوتاه باشد یا جستاری بلند یا حتی یک داستان. مسئله این است که هرچه هست در بستر فکری خودِ آثار خوانش‌پذیر باشد. به نظر ویلیامز متن استیتمنت باید واقعی به‌نظر برسد؛ اگر هنگام بازخوانی، احساس کردید «قابل قبول است» و نه «این دقیقاً همان است که فکر می‌کنم» پس یک جای کار می‌لنگد. خواننده می‌خواهد صدای یک آدم واقعی را از پشت اثر بشنود و بفهمد چه چیزی این اثر را زنده و یکّه، و نه صرفاً قابل دفاع، ساخته است.

در این قسمت از پرونده، باهم استیتمنت‌های چند هنرمند مختلف را می‌خوانیم تا ببینیم در هرکدام تکیۀ اصلی متن بر کجاست و هر هنرمند از چه زاویه‌ای مخاطب را به اثرش نزدیک می‌کند. تمرکز ما بر استیتمنتی است که توسط خود هنرمند نوشته شده نه توسط کیوریتور نمایشگاه یا بدون امضاء از موضع گالری. چنین استیتمنت‌هایی زمینۀ تازه‌ای برای خواندن آثار در اختیار مخاطب می‌گذارند که لزوماً با موضع هنرمند انطباق ندارد و یا گاه در جهت ترفیع آثار و ترغیب مخاطب به دیدن نمایشگاه نوشته می‌شوند.

۱

“اگر توانایی روبرو شدن با خطر را نداری مخفی شو.” این یک راهکار شخصی است.

هروقت همه‌چیز آرام به‌نظر می‌رسد و همه‌جا ساکت، یعنی شاید اتفاقی هولناک دارد در خفا رخ می‌هد. انگار چیزی در سکوت و بی‌خبری بروید و حرکت کند، مثل یک بیماری خاموش یا جرمی پنهانی. در نبود نشانه‌ای پیدا، خطر بی‌صدا نزدیک می‌شود و بی‌آنکه کسی سرعت حرکتش را متوجه باشد در سکوتی عمیق هیولای زرشکی رنگ تالاب پرخروش را در برمی‌گیرد، می‌پوشاند و خاموش می‌کند. آنقدر بدون درد اتفاق می‌افتد که شاید حسش هم نکنی… با این احتمال که روزی بتوانی از مخفیگاهت بیرون بیایی…

شاید آنچه که فکر می‌کنی وجود ندارد، جایی مخفی شده باشد.

استیتمنت پونه اوشیدری برای مجموعۀ “بدون درد”. نمایش در گالری هما. ۱۳۹۵.

استیتمنت نویسی و نوشتن از هنر معاصر
پونه اوشیدری

در این متن، تمرکز هنرمند بر یک مضمون کلیدی در آثارش است که شاید بتوان آن را پوشیدگی یک تهدید پنهان خواند. چیزی که در کنار دیدن نقاشی‌های مجموعه و مواجهه با لایه‌های تصویر می‌تواند برای مخاطب معنا یابد. برهم‌نشستن لایه‌های رنگ در هر تابلو و ترکیب کنش نقاشانه و طراحانه، به نوعی دوگانگی و تعلیق میان دو فضای امنیت و تهدید مکتومِ مورد اشارۀ متن را در خود حمل می‌کند. شاید هنرمند در استیتمنت خود از رسانه و روند کارش حرفی به میان نیاورده باشد و یا از صفاتی ناهمگون استفاده کرده باشد اما در مجموع آنچه مخاطب می‌بیند با آنچه در استیتمنت می‌خواند هم‌خوان و همراه است. اوشیدری زاویه‌ای مبهم و شخصی را برای ورود مخاطب به نقاشی‌های این مجموعه پیشنهاد داده است.

۲

دریا مثل برکه‌ای آرام بود و زیر نور داغ و شرجی ظهر کرخ شده بود. دیده‌بان، نوکِ دکل کشتی، از لنز دوربین مشغول دیده‌بانی بود که ناگهان چشمش در لنز دوربین گرد شد. چشمانش را مالید و دوباره با چشمی بازتر از دوربین خیره شد و ناگهان با صدایی که از فرط هیجان به جیغ شبیه شده بود فریاد زد: -خشکی… خشکی… یک جزیره است… جزیره.

کاپیتان پرسید: – نگاه کن ببین سرسبز است یا نه؟ با دقت ببین.

در همین حین خدمۀ کشتی دور دکل جمع شده بودند. دیده‌بان در حال نگاه کردن از دوربین خود فریاد زد: – آره کاپیتان سرسبز است… جنگل است.

کاپیتان یک نفس عمیق کشید و تکیه‌اش را به دکل چوبی داد. دستمال عرق‌چینی از جیب جلیقه‌اش بیرون کشید و عرق پیشانی و صورتش را با آن خشک کرد. بعد صاف ایستاد و سینه‌اش را جلو داد و با صدایی رسا رو به خدمۀ کشتی کرد و گفت: – زود بجنبید، اسب‌ها را آماده کنید. به محض این‌که به خشکی رسیدیم پیاده‌شان می‌کنیم.

رهبر گلۀ اسب‌ها یک اسب کهر تنومند بود. و به محض شنیدن هیاهو گوش تیز کرده بود. و از دریچۀ هوای موتورخانۀ کشتی که در آن حبس بودند، روی دو پا ایستاده بود و گوش می‌کرد. وقتی از موضوع باخبر شد از تعجب شاخ درآورد و بر چهره‌اش لبخندی بزرگ و مرموز پهن شد و از خوشحالی بال درآورد.

او حالا یک اسب سیاه تک‌شاخ و بالدار بود.

استیتمنت پورنگ پیرعطایی برای مجموعۀ “اسب‌ها و لبخندها”. نمایش در گالری دلگشا. ۱۳۹۶.

استیتمنت نویسی و نوشتن از هنر معاصر
پورنگ پیرعطایی

شاید در وهلۀ نخست این قصه نامربوط به‌نظر برسد اما با دیدن آثار نمایشگاه، مخاطب، ارتباط این متن را با نقاشی‌ها درمی‌یابد. همان بازیگوشی که در فرم و شیوۀ اجرایی پیرعطایی دیده می‌شود در استیتمنت هم قابل ردگیری است و به همان سیاق می‌توان طنز پوچ موجود درمتن قصه را در نقاشی‌ها پی گرفت. هنرمند با آوردن یک قصه به جای استیتمنتی توضیحی، زمینه‌ای روایی برای خواندن نقاشی‌ها به مخاطب پیشنهاد داده و فضای ذهنی خود را از طریق یک ماجرای خیالی به خواننده منتقل کرده است.

۳

روایت‌هایی که در این پروژه با قالب‌های گوناگون شکل گرفته، مرتعش‌کنندۀ حس‌هایی است که سعی در نزدیک‌کردن تک‌تصویرها به هم‌دیگر است، تصاویر لحظه‌هایی که برای صاحبان آن‌ها ارزش فراواقعی دارد و نقطۀ آغازی می‌شود برای جستجوی دوباره و زیستی دیگر و عزیمتی که در لابلای آن زندگی انسان شکل می‌گیرد.

این روش بازنمایی دچار بسط دادن کدهایی است که با در کنار هم گذاشتن آن‌ها به غیر از خوانش روایت‌های شخصی مخاطب، ساختاری عینی از استحاله‌های حافظۀ جمعی را پیش می‌کشد، هر چه از نزدیک شدن تکه‌ها به هم روایتی سرراست شکل می‌گیرد خوانشی دیگر از ترکیب سیال آن‌ها متولد می‌شود که این ویژگی‌ها را در جستجوی ذهنی انسان معاصر می‌توان متصور شد که در لحظه‌هایش جهانی چندلایه شکل می‌گیرد که کلیدواژگانش از دنیای بیرون مرتعش می‌شود.

استیتمنت ناصر بخشی برای مجموعۀ “جزرومد”. نمایش در گالری دستان ۲+. ۱۳۹۸.

استیتمنت نویسی و نوشتن از هنر معاصر
ناصر بخشی

هنرمند تلاش کرده پیچیدگی تصویری آثارش را به متن نوشتاری ترجمه کند. به نظر می‌رسد این کار خود باعث تولید متنی نامفهوم با جملات طولانی شده که فهم مخاطب را با مانعی مضاعف روبرو می‎سازد. تا حدی می‌توان هستۀ مرکزی کار هنرمند را از لابلای متن بیرون کشید. اما نمی‌توان دغدغۀ شخصی یا تصمیمات منحصربفردی که هنرمند در روند تولید آثارش گرفته و یا دلایل انتخاب این روش بازنمایی را از جملات این متن دریافت. (جملاتی که در مواردی نیاز به ویراستاری دارند.) متن دچار کلی‌گویی شده و برخی کلمات و افعال به‌کاررفته در آن نامفهوم‌اند. گویی هنرمند پشت نقابی برساخته از جملات ثقیل پناه گرفته و مخاطب را در برابر آثار -که مملو از دلالت‌ها و ارجاعات پیچیدۀ تصویری است- تنها گذاشته باشد.

۴

این یک عادت از گذشته است که با سنگ‌ها زیاد وقت می‌گذرانم. ناگزیر از بزرگ شدن در منطقه‌ای کوهستانی که هیچ سنگ و صخره‌اش بی هویت و نام و داستان نبود. و مهم‌ترین مرکز ساخت شیرهای سنگی تا امروز، تجربۀ زیسته‌ای که موجب مواجهۀ همواره‌ام با سنگ به‌مثابه تصویر قدرت بوده است. همچنین نقش پررنگ و گاهاً متناقض زنانگی و آیین‌های زنانۀ بختیاری در برابر قدرت نمادین.

تصویر سنگ در موقعیت‌های شهری اما ادراک متفاوتی است، چنانچه آلبر کامو در اسطورۀ سیزیف توصیف می‌کند؛ سنگ به عنوان تصویر نیرومند و بی‌روح قدرت‌هایی است که انکار شده‌اند. مفهومی آشنا در زیست روزمره ما، تصویر اعمال قدرت، انکار و نادیده گرفته شدن. ترکیب سنگ و روزنامه‌های کنار خیابان را صورت مادی این ادراک یافتم که همراه بود با نوعی حس همذات‌پنداری. قدرتی متراکم و منفعل روی سهمگین‌ترین اخبار که در پایان هر  روز زیر همین سنگ‌ها سرد و خاموش می‌شوند و فردا جایشان را به تیترهای بیش و کم اهمیت دیگر می‌سپارند. وضعیتی در آستانۀ فاعل و مفعول، تکرارشوندۀ ابدی و سیزیف‌وار.

در این پروژه که بر اساس آرشیو روزنامه‌های یک سال گذشته شکل گرفته، تلاش کرده‌ام با سماجت بر مشاهده به عنوان کمترین کنش انسانی از انفعال تحمیلی و احساس شیء‌شدگی فاصله بگیرم و با ساختن فضایی بر اساس هم‌نشینی تصاویر، روزنامه‌ها و سنگ‌ها مخاطب را به شریک شدن در این تجربه دعوت کنم.

استیتمنت میترا سلطانی برای مجموعۀ “نمایش شفافیت”. نمایش در پلت‌فرم ۳. ۱۳۹۹.

استیتمنت نویسی و نوشتن از هنر معاصر
میترا سلطانی

هنرمند در بند اول ارتباط شخصی خود را با کارمادۀ انتخابی تولید آثار این مجموعه توضیح می‌دهد و افق دلالتی آن را نیز از منظر خود روشن می‌کند. در بند دوم با ارجاع به یک کتاب مشخص از یک نویسنده، بستر فکری خوانش کار خود را در پیوند با منبع الهام مادی و واقعی کارش شفاف می‌کند. اشارۀ هنرمند به کامو سربسته نمی‌ماند، توضیح داده شده و در پایانِ بند دوباره ارجاع به آن مستدل می‌شود. در بند پایانی دلایل کارکردن بر این پروژه و شیوۀ اجرایی آن توضیح داده شده و در نهایت هنرمند آن را به عنوان امکانی برای تجربه به مخاطب پیشنهاد می‌دهد.

برای این که از شایدها و نشایدهای استیتمنت‌نویسی بیشتر بدانید، می‌توانید نگاهی به کتاب “خودآموز نوشتن از هنر معاصر” نوشتۀ گیلدا ویلیامز از نشر آوام‌سرا بیندازید. اما از این گذشته، برای این که با شیوه‌های مختلف نوشتنِ هنرمندان آشنا شوید، می‌توانید با یک جستجوی ساده در وبسایت‌های هنرمندان، گالری‌ها یا وبسایت‌های خبررسانی هنرهای تجسمی، استیتمنت‌های مختلف را بخوانید. یا سَری به کاتالوگ‌های انبارشده طی سال‌ها گالری‌گردی‌تان بزنید و با مرور استیتمنت‌های هنرمندان طی دوران کاری‌شان، روند رشد نوشتن آن‌ها را پی بگیرید.

مقدمه این پرونده را اینجا بخوانید

چرا خوب است هنرمند، دستی هم در نوشتن داشته باشد؟

قسمت بعدی را دنبال کنید:

قسمت دوم یادداشت روزانه/ پَس زدنِ مرگ

قسمت سوم | نامه هنرمندان | برسد به دستِ …

قسمت چهارم | هنرمند/منتقد؛ هم این و هم آن