نگاهی بر نمایش عاطفه مجیدی نژاد در گالری دستان پلاس ۲
روزهای نخستینی که در یک بافت معماری قدیمی زندگی را شروع کردم نمیدانستم که تا چه حد بر زندگی من تأثیرگذار است و بیست سال به طول انجامید تا این تأثیرات را برای خودم تبیین کردم.
این جستجو را امروز در آثار جوانانی میبینم که از این خاک سر برآوردند و در پی کنکاش درونی خود و شناخت انگیزشهای ناخودآگاه فرمهای دیداری و تأثیرات درونی سرنمونی در تلاشاند.
شاید نخستین مفهوم قابل ارزش برای این جنس معماری انسانگرا بودن آن است. دیوارهای ضخیم و فضایی درونگرا، خلسهای آرامبخش حاصل میکند و آرامشی که امروزه حکم کیمیا دارد. فرمهایی منحنی متقارن و پرانرژی که سیالیت نیرو در آن، انسان را به سمت گفتگویی هستیشناسانه رهنمون میکند.
در پی آشنایی با عاطفه مجیدی نژاد و آثارش و تطور چندساله گذشتهاش در این جنس از زیستن در معماری نوعی شعف بر من مستولی گشت که گویا همدلی در این کنجکاویهای خودم یافتهام.
معماری ایرانی همچون طبیعت غیرقابلتفکیک است؛ به این معنا که دارای تداوم فرمالی است که برش تصویری دوبعدی بههیچعنوان توان ایجاد شگفتی کلیت آن را حاصل نمیکند، به عبارتی سطح گریز است و در دو بعد از مفهوم تهی میگردد.
این شاید مهمترین چالش عاطفه مجیدی نژاد است. امروز وی در پی گریز از پرسپکتیوی سه بعد نما بهنوعی از کوبیسم که مختص خودش است دست یازیده تا بتواند راز شگفت این معماری را مکشوف کند.
تولید ستونهایی از بافت آجر به عنوان چیدمانی در میان گالری در تلاش است شگفتی ایوانهای مسجد جامع اصفهان را بازنمایی کند. بیشک هر کس که از فضا درکی دارد با حضور در این بنا با شگفتی ادراکی محسوسات خود روبرو میشود.
معروف است درروند تجددخواهی یکصد سال اخیر هستند بومیانی که پا به عالیقاپو یا مسجد کهنه نگذاشتهاند؛ اما این نقاش اصفهانی نیمه دیگر جهان را در زادگاه خود کشف کرده و این تصاویر را خارج از نمادپردازی شعاری به کار گرفته. تابلوهایی که سیاه و سفیدند و با تکنیک منوتایپ بر روی بوم کارشده و حتی چهارچوبهایی از جنس آلومینیوم برای این تصاویر تولید کرده که ساختی بدیع و منحصربهفرد را به نمایش میگذارد.
بیشک هنرهای تجسمی منبع خوبی برای هنرهای کاربردی هستند و این نمایش مالامال از خلاقیت برای معمارانی است که در پی استحاله و بازسازی جنسی از معماری سنتی هستند. تصاویر کارشده توسط عاطفه مجیدی نژاد تمایل عجیبی به سهبعدی شدن دارند و به سختی در فضای مسطح جای گرفتهاند و بیشک به زودی هنرمند را به سمت تغییر رسانه خود خواهند برد.
اینکه میتوان احساس کرد فشارهای این چند دهه بر زیستن ایرانیان فضایی جدید برای جهانیان ایجاد میکند شاید قابلفهم نباشد؛ اما در جهان امروز انسانمحوری با بنبستهایی مواجه است که بیشتر نوید نابودی بشر به دست خودش را مطرح میکند.
عقل ابزاری با تولید شهوانی و ایدئالیسم اخلاقی در پی تکامل ابزارهای خود برای خلق جهانی بیعیب و نقص است. جهانی که از مسیر هستی جدا افتاده و طبیعت زمین را دشمن خود میداند و مقاومت در برابر پروتکلهای زیستمحیطی از طرف سرمایهداران و کشورهای پیشرفته نشان از توسعه فارغ از تکامل طبیعی دارد. گویا انسان در فردگرایی خود محبوس شده، هم اینجا و هم آنجا بودن دیگر معنایی ندارد. این روند گواهی تغییرات عظیمی است که بیشتر توسط طبیعت رهبری میشود تا انسان، هوش مصنوعی توان مقابله با سنگهای آسمانی و گرمایش زمین ندارد.
در حوزه سیاست، زیستن حیات طبیعی مورد قهر است و انسان با اِعمال سیاست مصنوعی به حیوان بدل میشود. بهنوعی زیست و سیاست با انواع ترفندهای حیات طبیعی در سازوکارها و محاسبات قدرت دولتی ادغامشده و سیاست به زیست سیاسی تبدیل میگردد.
فوکو میگوید انسان مدرن موجودی است که سیاستش هستی او را در مقام موجودی زنده زیر سؤال میبرد. دولت حاکم بر قلمرو تبدیل به دولت حاکم بر جمعیت میگردد. این تمایز انسانگرایی و انسانمحوری است.
با ذکر این مختصر خواستم ارزشمندی تفکر ایرانی را اشارهکنم، گر چه مبحث وسیعتر از این مجال است؛ اما میتوان واکنش بینالاذهانی در انسان معاصر ایرانی را به سمت راه گشایی انسان اکنون فهم کرد. مراد فهم گفتمان جاری و رگههای اصیل آن در خلق هنرمندان است. از منظر من با اینکه عاطفه مجیدی نژاد بهنوعی از گسست یا انهدام سنت ایرانی معتقد است؛ اما ذات تحرکات او مُقَوِم مفهوم فرادهش به جای کلمه سنت است.
دقت کنید که وی بازنمایی آثارش را با تکنیک چاپ دستی انجام داده و روند آینهای را در این انتقال طی میکند؛ اما از تأثیرات قلم طراحی خود چشم نپوشیده و تصاویر عکس مآب را انتخاب نکرده. به این ترتیب عقل و بدن و احساس انسانی در ترکیبی متعادل به خلق پرداختهاند. مجیدی نژاد در حقیقت جستجویی انسانگرایانه را تأیید میکند حتی وقتی راوی انهدام سنت است و منطبق با آن سنت.
زیستن امروز بر اساس درد و لذت معنی یافته اما زیستن بر اساس خیر و اندیشیدن در حال فراموشی است ما به دوران عصر حجر بازگشتیم و انسان، حیوان ابزارساز بدل گشته.
در همین ارتباط دنبال کنید:
یادداشتهایی بر نقاشیهای پایان قرن
گفتگو و نقد نمایشگاهها به قلم جاوید رمضانی:
دریچهای در بازتاب | آثار شقایق سعیدی با رویکردی پدیدارشناسانه
جایگاه نقد هنر در ایران، شغل یا فراغت؟
حلقهی گمشدهی دیزاین و طراحی در فضای معاصر
فقدان فرهاد مشیری | شوخی مهیب و نفرین تجدد
فاطمه ژاله و سرزمین تروماهای پلاستیکی
نیم تنههای غریب مانده قدرت الله عاقلی در گالری اعتماد