منتخبهای یک منتقد هنری : ۱۰ اثر هنری برای تقویت روحیهتان
در این دوران غم و بلاتکلیفی، این آثار هنری هستند که برای پیدا کردن آرامش و دیدگاه تازه به سراغشان میروم.
بلیک گاپنیک[۱] منتقد هنری در واکنش به انتخاب دونالد ترامپ میگوید مثل خیلیهای دیگر در دنیای هنر، ناراحتم، گویی سوگوارم. به نظرم ترامپ از ارزشهایی طرفداری میکند که با باورهای من و هر آنچه هنر نشان میدهد، در تضاد است. شاید بالأخره برای آیندهای بدون او بجنگم، اما فعلاً آنقدر غمگین و مضطربم که نمیتوانم از خانه بیرون بروم. تنها جایی که همیشه آرامش پیدا میکنم، برای هر دردی که دارم، هنر است.
اینها چند اثر هنری هستند که امیدوارم در روزهای آینده ببینمشان تا روح آشفتهام آرام شود.
دوست دارم فکر کنم با خیره شدن به این مجسمه بودا، میتوانم از مشکلات دنیوی دور شوم، اما بعید میدانم. راستش را بخواهید، به این قسمت موزه متروپولیتن میروم چون تقریباً همیشه خلوت است. همین سکوت، روح ناآرامم را آرام میکند.
با اینکه در این زمینه متخصص نیستم، به نظر میرسد این مجسمه خاص، رگههایی از هنر یونانی را به نمایش میگذارد که از حمله کوتاه اسکندر مقدونی به شبهقاره هند بهجامانده است. دوست دارم فکر کنم این مجسمه نمادی از فضایل آمیختگی فرهنگی است، چیزی که میهنپرستی افراطی ترامپ از پذیرفتن آن بسیار بیزار است.
اغلب با غرق شدن در تصاویر هنرمندانه از غم و اندوه رهایی مییابم. این یک گرایش عجیب و تا حدی غیرمنطقی است که اتفاقاً با بسیاری از مردم مشترک هستم و موسیقی کانتری به آن وابسته است.
به عنوان یک بیخدای معتقد و پایبند (هرگز در روز یکشنبه از نرفتن به کلیسا غافل نمیشوم)، تحت تأثیر باورهای خاصی که در صحنهای مانند این پیتا حکشدهاند، قرار نمیگیرم، اما احساساتی که به تصویر میکشد به من کمک میکند تا اندوه خودم را تحمل کنم.
همیشه فرارم به قرون وسطی بوده است. بیشتر بچگیام لباس شوالیه میپوشیدم، بنابراین هنر قرونوسطایی در صومعههای موزه متروپولیتن پناهگاه آشکار من از مشکلات است. وقتی دور و برم پر از این پردههای نگارین باشد، انگار میلیونها کیلومتر و پانصد سال از اوضاع مملکت دور هستم.
نکته جالب اینکه تقریباً مطمئنم شوالیههای زرهپوش درخشان که هزینه این فرشها را پرداختند، به دنبال فرار به یک فانتزی قرونوسطایی بودند که چندان با فانتزی من متفاوت نبود. غرق در گلولای و طاعون و جنگهای بیپایان، آنها به آن حتی بیشتر از من در امروز نیاز داشتند؛ این فکر حالم را کمی بهتر میکند.
مجموعه نئونهای «امریکا» گلن لیگون همیشه موردعلاقهام بوده است، چون تصویری تقریباً کامل از این کشور آشفته نشان میدهد. آخرین نسخه آن، روی یک بیلبورد در چلسی، به نظرم اوج این مجموعه است. با خط زدن بعضی از حروف، گلن به چیزی میرسد که باقی میماند: یک«منِ» ترامپی.
این روزها فکر میکنم شاید گرایش دنیا به سمت خودکامگی، ریشه در این حس غریزی دارد که لانه خودمان را نابود کردهایم و حالا دیوانه شدهایم. این فکر که آشفتگی و جنون ما برای سیاره مهم نیست، آرامم میکند. انسانها در تاریخ سیاره فقط یکلحظه کوتاه هستند، خیلی کوتاهتر از دایناسورها که نوادگانشان در این مجسمه نشان داده شدهاند.
هیچ موجودی بیخیالتر از کبوتر ندیدهام. این یکی الگوی ماست. او میداند که همنوعانش بیشتر از ما عمر میکنند.
نمیتوانم بگویم آثاری که به عنوان «مراقبهای» شناخته میشوند، مثل نقاشیهای روتکو، معمولاً به من کمک میکنند مراقبه کنم. آنها بیشتر من را به فکر کردن، صحبت کردن و نوشتن سوق میدهند؛ اما در این لحظه ناامیدی، حاضرم آنها را امتحان کنم. گالری ۵۱۶ در موزه هنرهای مدرن (MOMA) مجموعهای خوب از آثار کلاسیک آگنس مارتین را با خطوط افقی و شبکههای آرامشبخشی که بسیاری از مردم آنها را عمیقاً تسکیندهنده میدانند، ارائه میدهد. من بیشتر مجذوب تنشهای پویای یک اثر اولیه غیرمعمول مانند «بندر شماره ۱» میشوم. در مورد آن کمتر حرف برای گفتن وجود دارد.
بعضی وقتها، مثل «حالا»، جایی میخواهی که تفکر اجباریتر از موزه باشد. مثل کلیسای لوییز نولسون در کلیسای سنت پیتر. ساختمانی که از سال ۱۹۷۷ تقریباً توسط آسمانخراش قدیمی سیتیکورپ سنتر بلعیده شده است. سنت پیتر یک کلیسای لوتری است و نِوِلسون یک یهودی بود، بنابراین فکر میکنم جایی برای یک عاشقِ هنرِ بیخدا در میان این دو وجود دارد.
مدتهاست به کلیسای نولسون نرفتهام، اما همیشه گفتهام که نولسون که زمانی یک ستاره غولپیکر هنری بود باید دوباره کشف شود.
به نظر میرسد حالا وقت مناسبی برای انجام این بازکشف و کلیسای او مکانی عالی برای شروع است. روحیه من به سختی میتواند تیرهتر از این باشد، بنابراین میخواهم در نور متغیر سپیدیهای آن غرق شوم.
همان سالی که نِوِلسون کلیسای خود را ساخت، والتر د ماریا فضایی را خلق کرد که در سکوتش حتی مقدستر به نظر میرسد. برای اتاق زمین نیویورک خود، د ماریا ۲۸۰,۰۰۰ پوند خاک سیاه مرغوب را در تمام ۳,۶۰۰ فوت یک اتاق زیرشیروانی در سوهو پخش کرد و فضا را تا حدود زانوی یک مرد قدبلند پر کرد. سنگینی این توده محسوس و کمی شوم است. به نظر میرسد که در خود فرورفته، انگار منتظر چیزی است. انتظار بیپایان آن، عجله ما—و شاید نگرانیهای ما—را بیاهمیتتر جلوه میدهد. خوشحالم که تصور کنم نگرانیهای خودم، در مورد ترامپ، کماهمیتتر از آن چیزی هستند که احساس میشوند.
گاهی اوقات، حال و هوای سنگین و غمگین، هنر سنگین و غمگین میطلبد. بدبختی دنبال همنشین میگردد. هر طرفی که باشه ریچارد سرا، یک چیدمان سال ۲۰۱۵ که تازه در گالری دیوید زویرنر در چلسی باز شده، به عنوان نوعی هزارتوی شانزده پنل فولادی توصیف شده که هر کدام شش فوت عرض، دوازده اینچ ضخامت و تا یازده فوت ارتفاع دارند. میخواهم قهر کنم و در آن گم شوم.
برای من، یک منظرهٔ شاهکار از سزان، مثل همین یکی که در موما هست، اوج هنر غربی محسوب میشود. کاملاً گیرا اما مطلقاً دستنیافتنی.
هرگز خلاصهای درباره سزان نخواندهام که حتی بتواند شروع به توصیفش کند یا حتی هیچ کتاب قطوری. سزان جواب آماده تحویل نمیدهد. او ما را وادار میکند سؤالات بیپایانی بپرسیم—درباره جهان، تصاویر و خودمان—و این دقیقاً هدف و تعریف هنر است. این پادزهری برای قطعیتهای ترامپی است.
منبع: آرت نت
[۱] – Blake Gopnik
در همین ارتباط دنبال کنید:
یادداشتهایی بر نقاشیهای پایان قرن