چیدمانی از مونا رهنما «حاوی محتوای حساس»

محتوای حساس به مثابه‌ی استعاره‌ای از سانسور و بحران در هنر معاصر

مونا رهنما هلالی چیدمان حاوی محتوای حساس
نقدی بر چیدمان «حاوی محتوای حساس» اثر مونا رهنما

اثر چیدمانی “حاوی محتوای حساس” از مونا رهنما (هنرمند چند رسانه ای تبریزی) همزمان با نمایش “هیچ پروانه‌ای نباید بدون اسم بمیرد”، شهریور ۱۴۰۴، به کارگردانی فریبا قاسم زاده بهنامی و نویسندگی مهدی آذری در تالار صوفی مراغه به شکل دو اثر کاملا مستقل با مضمونی مشترک به نمایش در آمد. (این نمایشنامه با الهام از زندگی واقعی محمد ابوالقمصان، پدر فلسطینی‌ نوشته شده است که در جریان جنگ برای گرفتن شناسنامه دوقلوهایش به اداره ثبت احوال می‌رود اما پیش از تکمیل ثبت، خبر شهادت همسر و فرزندانش را دریافت می‌کند. در بستری نمایشی ارائه شده است.)

مونا رهنما هلالی چیدمان حاوی محتوای حساس

چیدمان شامل سینی بزرگی از ورق آهنی به رنگ مشکی براق به ابعاد ۲۰×۱۸۰×۲۸۰ cm است که در فضایی غیر گالری، در مرکز سالن نصب شد. درون آن نفت و گازوئیل ریخته شده است. روی سطح این مایع، بادکنک‌های طلایی با حروف عبارت «Sensitive Content» شناورند.

ایده‌ی اثر از پرسه‌زنی در شبکه‌های اجتماعی و مواجهه با تصاویر سانسورشده‌ی کودکان قربانی جنگ زاده شده است. هنرمند با ارجاع به تاریخ سانسور رسانه‌ای و اصطلاح “محتوای حساس”، تضاد میان محافظت و پنهان‌کاری را آشکار می‌کند. نفت، به‌مثابه متریالی حیاتی و سیاسی، در مرکز چیدمان قرار گرفته و یادآور پیوند میان جنگ، استعمار و اقتصاد رانتی است. قدرت این اثر در تبدیل اصطلاحی روزمره و دیجیتال به تجربه‌ای بدنی و ملموس است؛ تجربه‌ای که هم‌زمان با حضور مخاطب تغییر شکل می‌دهد و از او می‌خواهد بپرسد: آنچه “حساس” خوانده می‌شود، آیا پوششی برای حقیقت است یا دعوتی برای دیدنِ دقیق‌تر؟

 این چیدمان با بهره‌گیری از نفت، حروف بادکنکی طلایی و صدای بازی کودکان، تماشاگر را به مواجهه‌ای چندحسی می‌کشاند؛ بوی نفت، سطح سیاه و براق مایع، و کلماتی که به‌ظاهر جشن را تداعی می‌کنند اما در بستر جنگ و سرکوب معنایی تلخ می‌یابند.  اثر برای درک کامل نیازمند حرکت و مشارکت فعال مخاطب است. از یک زاویه ممکن است بادکنک‌های طلایی بیشتر به چشم بیایند و فضای کودکانه غالب شود.

مونا رهنما هلالی چیدمان حاوی محتوای حساس

از زاویه‌ای دیگر، بوی تند نفت بر ادراک چیره می‌شود و حس خفقان را القا می‌کند. گوش دادن به صدای نا مفهوم کودکان، تجربه‌ای ناقص و ناتمام ایجاد می‌کند، مثل خاطره‌ای که سانسور یا قطع شده است. مخاطب در این چیدمان در موقعیتی پدیدارشناسانه قرار می‌گیرد؛ نگاهش از زوایای مختلف، بوی نفت، صدای بازی کمرنگ‌شونده‌ی کودکان و تصویر منعکس‌شده‌ی خود بر سطح مایع، تجربه‌ای چندلایه می‌سازد. این تجربه یادآور آن چیزی است که ژاک رانسیر “تقسیم امر محسوس” می‌خواند؛ مرزهایی که تعیین می‌کنند چه چیزی دیده، شنیده یا به رسمیت شناخته شوند. به این ترتیب، مخاطب تنها یک بیننده‌ی منفعل نیست؛ بلکه بدن، حواس و ذهنش همگی درگیر می‌شوند. 

عنوان اثر از همان ابتدا مخاطب را با مفهومی آشنا اما چندلایه روبه‌رو می‌سازد؛ اصطلاحی که در فضای رسانه و شبکه‌های اجتماعی برای هشدار نسبت به تصاویر یا محتوای آزاردهنده به کار می‌رود؛ این‌بار به دنیای فیزیکی منتقل شده است. و به‌صورت جسمانی و عینی در فضا حضور دارد. هنرمند با این جابه‌جایی، توجه ما را به این پرسش جلب می‌کند که چه چیزی “حساس” محسوب می‌شود و چرا؟ آیا محتوا ذاتاً حساس است یا بستری که آن را در خود فرو برده (نفت، سیاست، تاریخ، رسانه) به آن این معنا را تحمیل می‌کند؟  رهنما در این اثر، مفهومی جهانی و معاصر را به تجربه‌ای زیسته و چندحسی بدل می‌کند.

مونا رهنما هلالی چیدمان حاوی محتوای حساس

مونا رهنما این نکته را یادآور می‌شود که سانسور و خشونت تنها مفاهیم ذهنی نیستند، بلکه تجربه‌ای بدنی و ملموس‌اند؛ هشدارها نه تنها مانع مواجهه ی ما با واقعیت نمیشوند، بلکه خود می‌توانند بخشی از همان مکانیزم سانسور باشند؛ حقیقتی که به اسم حفاظت، از چشم‌ها دور نگاه داشته می‌شود. شناوری حروف طلایی بر سطح سیاه نفت، تصویری از آن چیزی است که رولان بارت “اسطوره‌ی روزمره” می‌نامید، نشانه‌هایی که در ظاهر بی‌خطر و جشن‌آمیزند، اما در بستر تاریخی خود حامل ایدئولوژی و خشونت‌اند.

بادکنک‌ها با وعده‌ی بازی و جشن ظاهر می‌شوند، اما در مجاورت بوی سنگین نفت و واژه‌ی هشداردهنده، به نشانه‌ای از پوچی و انکار بدل می‌شوند.  این چیدمان با ترکیب بادکنکهای طلایی و سطح سیاه‌رنگ نفت، تضادی میان زرق‌وبرق فریبنده و تاریکی بلعنده می‌سازد. نفت در این اثر به‌سان سیاهچاله‌ای استعاری تصویر شده است؛ نیرویی که کشورهای جهان سوم را در مدار خود می‌کشد و آینده‌ی روشن توسعه را می‌بلعد. درست مانند سیاهچاله که هیچ نوری از آن نمی‌گریزد، اقتصاد نفتی نیز خلاقیت، استقلال و سرنوشت ملت‌ها را در تاریکی خود فرو می‌برد. این اثر، یادآور تناقضی بنیادین است؛ نشستن بر ثروتی عظیم، اما گرفتار شدن در جاذبه‌ی مرگبار آن.

“محتوای حساس” از مخاطب می خواهد به جای عبور سطحی از هشدارها، به عمق پنهان‌سازی‌ها و سکوت‌های تحمیل‌ شده بنگرد. هم به هشدارهای رسانه‌ای اشاره دارد و هم به سانسور و سرکوبی که حقیقت را پشت پرده پنهان می‌کند. ارجاع به اصطلاح “محتوای حساس” جایگاه اثر را در بطن مطالعات رسانه‌ای روشن می‌سازد.

مونا رهنما هلالی چیدمان حاوی محتوای حساس

همان‌طور که نظریه‌ی “گلوله‌ی جادویی” در دهه‌ی ۱۹۴۰ هشدار داده بود، رسانه می‌تواند به‌طور مستقیم و بی‌واسطه بر مخاطب اثر گذارد. اما امروز، با فیلترگذاری و هشدارهای پلتفرمی، مواجهه نه با واقعیت، بلکه با پوششی از واقعیت صورت می‌گیرد. این همان چیزی است که ژیژک آن را “خشونت نمادین” می‌نامد؛ خشونتی که نه از طریق نمایش مستقیم، بلکه از طریق حذف و نامرئی‌سازی اعمال می‌شود. این اثر نه فقط یک شیء هنری، بلکه یک موقعیت است؛ موقعیتی که مخاطب را درگیر دوگانگیِ دیدن و ندیدن، خواستن و نخواستن، دانستن و نادیده گرفتن می‌کند. نادیدنی در این اثر نه به معنای عدم وجود، بلکه به معنای پنهان‌سازی است.

بودریار می‌گوید: تصویر امروز نه حقیقت را بازمی‌نمایاند و نه دروغ را، بلکه خود به “وانموده”  بدل شده است. پس مرز دیدنی/نادیدنی، همان جایی است که قدرت و رسانه تصمیم می‌گیرند چه چیزی را به چشم ما بیاورند و چه چیزی را در سیاهی نگه دارند.در این اثر، مرز دیدنی/نادیدنی نه ثابت است و نه طبیعی؛ بلکه همواره توسط سازوکارهای سیاسی، رسانه‌ای و حتی زیبایی‌شناسی ساخته می‌شود. در نتیجه دیدن و ندیدن، خود یک انتخاب نیست، بلکه یک وضعیت تحمیل‌شده است؛ و هنر وظیفه دارد این مرز را آشکار و مسئله‌دار کند.

مونا رهنما هلالی چیدمان حاوی محتوای حساس

اثر چیدمان مونا رهنما را می‌توان در بستر “پست‌اینترنت‌آرت” نیز خوانش کرد. پست‌اینترنت نه به معنای صرفاً “هنر در اینترنت”، بلکه به معنای هنری است که جهان پس از اینترنت را بازنمایی می‌کند؛ جهانی که در آن شبکه‌های اجتماعی، جریان بی‌پایان تصویر، و هشدارهای دیجیتال بخشی جدایی‌ناپذیر از تجربه‌ی روزمره‌اند. رهنما با ارجاع به برچسب‌ها و هشدارهای دیجیتال مثل “محتوای حساس”، نشانه‌ای آشنا از زیست رسانه‌ای امروز را وارد فضای هنری می‌کند. این برچسب‌ها فقط محدود به صفحه‌ی موبایل یا کامپیوتر نیستند؛ بلکه در اثر او به ابزاری برای بازنمایی کنترل، سانسور، و دستکاری تجربه‌ی مخاطب تبدیل می‌شوند.

در واقع او همان منطق پست‌اینترنتی را به کار می‌گیرد؛ برداشتن یک نشانه‌ی بومیِ فضای آنلاین و انتقال آن به زمینه‌ای فیزیکی ــ چیدمان یا گالری ــ تا مخاطب دوباره با آن مواجه شود، این بار نه در صفحه‌ی شخصی خود بلکه در یک میدان جمعی. اثر رهنما در مواجهه با فضا، آن را از ظرفی خنثی به متریالی فعال بدل می‌کند.

مونا رهنما در نهایت با ظاهر ساده در عمق خود، پرسش‌های بنیادین مطرح می‌کند:

_مرز میان جذابیت بصری و خشونت پنهان کجاست؟ _چه کسی تعیین میکند کدام محتوا حساس است؟ _آیا ما تنها مصرف‌کنندگان سرگرمی‌های براق هستیم یا شاهدان بی‌عمل بحران‌های جهان؟

در همین ارتباط بخوانید:

یادداشت هایی بر نقاشی های  پایان قرن جاوید رمضانی نشر آوام سرا

یادداشت‌هایی بر نقاشی‌های پایان قرن

دیگر تازه های نشر آوام سرا

به همین قلم بیشتر بخوانید:

یادداشتی بر نمایشگاه نقاشی محمد نوریان در گالری نگر

نگاهی به «آواز سکوت» شبنم لطف الهی در گالری واو تبریز

علی نصیر از هزارتوی درون تا مرزهای زندگی روزمره

در گالری‌های دیگر چه می‌گذرد؟

منابع:

بودریار، ژ. (۱۳۶۰). وانموده‌ها و وانمایی. پاریس: انتشارات گالیله. / Baudrillard, J. (1981). Simulacra and Simulation. Paris: Éditions Galilée.

دبور، گ. (۱۳۴۶). جامعه‌ی نمایش. پاریس: انتشارات بوشه-شاستل. / Debord, G. (1967). The Society of the Spectacle. Paris: Buchet-Chastel.

بارت، ر. (۱۳۷۰). اسطوره‌های روزمره. تهران: [نام انتشارات]. / Barthes, R. (1972). Mythologies.

Translated by [Translator]. New York: Hill and Wang.

خان، ع. (۱۳۹۸). هنر پست‌اینترنت و زیبایی‌شناسی دیجیتال. لندن: راتلج. / Khan, O. (2019). Postinternet Art and the Aesthetics of the Digital. London: Routledge.

*تقسیم امر محسوس (ژاک رانسیر): رانسیر این مفهوم را برای توصیف شیوه‌های توزیع دیدن، شنیدن و گفتن در جامعه به‌کار می‌برد؛ یعنی اینکه چه چیز دیده و شنیده می‌شود و چه کسی امکان مشارکت در امر عمومی دارد.

*نظریه گلوله جادویی (۱۹۴۰): یک نظریه ارتباطی کلاسیک که رسانه‌ها را همچون “گلوله‌ای جادویی” می‌داند که مستقیم و قدرتمند بر ذهن مخاطب اثر می‌گذارند.

*خشونت نمادین (اسلاوی ژیژک): ژیژک این مفهوم را برای نشان دادن اشکال پنهان و غیرمستقیم سلطه به‌کار می‌برد، جایی که زبان، هنجارها و ساختارهای فرهنگی خشونت را طبیعی جلوه می‌دهند.