بهزاد مظهر بدایع صور؛ هنرمندی از هنرمندان ایران

مینیاتور بهزاد مکتب هرات

مروری بر تاریخچه هرات، سرزمینِ تمدن ساز ایران به بهانه ثبت «مینیاتور بهزاد» به نام افغانستان توسط یونسکو

«جهان اقیانوسی است و در این اقیانوس مرواریدی هست و آن مروارید هرات است»

ایران گستره‌ای است به درازای تاریخ و روزگاری، از وسیع‌ترین سرزمین‌های جهان به شمار می‌رفت و از جمله چند تمدن دیرپا و ماندگار بشر بود. هرچند آنچه امروز از ایران برجای مانده، هستۀ اصلی این قلمرو کهن است، نفوذ فرهنگ ایران و زبان فارسی حتی زمانی که سیطرۀ سیاسی بر مناطق پیرامونی برقرار نبوده، با فرهنگ آسیای مرکزی پیوندی ژرف و وثیق برقرار کرده است.

با وجود اسناد تاریخی، سوالات زیادی در مورد حدودوثغور ایران در دوره‌های مختلف در اذهان مردم وجود دارد که گاه بخش‌های مختلفی از آسیا از شرق در سرزمین‌های چین امروزی تا آسیای صغیر و بخش‌هایی از ترکیه و آسیای میانه و قفقاز را جزء ایران در قرون گذشته می‌دانند. اما برخی کارشناسان معتقدند ایران در دوره‌های مختلف از نظر سیاسی مرزهای مختلفی داشته که با این برداشت‌های بعضا غیرعلمی ضرورتا تطابق ندارد.

گاه نیز اظهارات سیاسی سران کشورهای همسایه یا موضوعاتی چون ثبت میراث فرهنگی ملموس و ناملموس ایران در سازمان علمی، آموزشی، فرهنگی ملل متحد (یونسکو) همچنین گرامیداشت مفاخر ایرانی و جهانی شدن آنها به نام ایران به این بحث‌ها در فضای مجازی و گفت‌وگوهای روزمره در مورد مرزهای سیاسی ایران و نفوذ فرهنگی تمدن ایرانی دامن می‌زند. 

از سوی دیگر، اظهارات سیاسی سران کشورهای همسایه، ثبت میراث فرهنگی ملموس و ناملموس ایران در یونسکو و گرامیداشت مفاخر ایرانی و جهانی‌شدن نام آنان به نام ایران، بر این بحث‌ها در فضای مجازی و گفت‌وگوهای روزمره دامن زده است و باعث می‌شود که هم مرزهای سیاسی و هم نفوذ فرهنگی ایران همچنان موضوعی پرچالش و مورد تأمل باقی بماند.

بهزاد، کمال‌الدین، مشهورترین نگارگر ایران، درخششی یگانه در تاریخ هنر جهان است؛ اخترى که بر تارک تاریخ هنر جهان می‌درخشد و فروغش محدود به هیچ مرز سیاسی نیست. سال‌هاست برخی دچار وسوسه تصاحب او شده‌اند و او را ملک طلق دیار کنونی خویش می‌پندارند و گویی میراث هنر را از صندوقچۀ پدری خود برداشته‌اند. بی‌راه نیست اگر این میل تصاحب، همان طعم شیرین حق‌آبۀ هیرمند یا شوری که از زعفران، قالی و دیگر میراث در جانشان مانده است، در آن‌ها بازتاب داشته باشد.

بهزاد، که سال‌های ۸۵۵ تا ۸۶۵ هرات را به عنوان آغاز زندگی او رقم زده‌اند، در دامان استادان فرهیختۀ ایرانی رشد یافت و در نیمۀ دوم سدۀ نهم هجری به سرآمد نسل نو نیمۀ دوم قرن نهم هجری و جنبش نوینِ نقاشی ایران شد.

 دربارۀ نوآوری‌ها و مهارت‌های او در گونه‌های مختلف هنر، از تذکره‌ها، دیباجه‌های مرقّعات، گلستان هنر و در  تاریخ‌های عمومی و سیاسی مانند حبیب‌السیر، مورخان ایرانی بسیار نوشته‌اند و دربارۀ او پژوهش‌های بسیاری شده است. اصل یا فرع دانستنِ رقم‌های بهزاد یا منتسب به او همواره محلِّ مباحثه و مناقشه بوده و داوری‌های گوناگونی را در پی داشته است. با این همه، بر اهلِ تحقیق پوشیده نیست که او در بسترِ فرهنگ و ادبِ ایرانی بالیده است؛ و همین‌جاست که می‌توان نسبِ او را با ادعاهای بی‌مایه دربارۀ ایرانی‌نبودنش مطابقه و مقایسه کرد.

سرگذشت بهزاد گواهی روشن بر پیوند او با خاک ایران و سنت هنری این سرزمین است؛ او خود اساتید نسل نو نقاشی ایران را پروراند و پیوند هنر با هویت تاریخی ایران را نمایان ساخت.

به‌دور از هرگونه یکجانبه‌نگری، نخست باید گستره تاریخی ایران را در آیینه زمان بنگریم. هیچ دوره‌ای مرزهای ایران ثابت نبود؛ گاه افزوده می‌شد و گاه بخش‌هایی جدا می‌افتاد. در عهد کمبوجیه مرزهای ایران از حوالی چین امروزی تا مصر امتداد داشت (۵۲۵ پیش از میلاد). در زمان اردشیر سوم به مدت یازده سال (۳۴۳–۳۳۳ ق.م) مصر دوباره به هخامنشیان بازگشت و پس از تیموریان، قلمرو ایران دچار چندپارگی شد.

حمدالله مستوفی در نزهه‌القلوب مرزهای ایران سیاسی و فرهنگی را دقیق توصیف کرده و اصطلاح «ایران‌شهر» را به کار برده است؛ حتی دل ایران‌شهر را بغداد می‌دانست، نشانه آگاهی و خودشناسی جغرافیایی ایرانیان.

بعد از حملۀ اعراب به اسلام در اواسط قرن هفتم میلادی اعراب شهر هرات را تسخیر کردند و  در حاشیۀ غربی منطقه شاهزادگان هرات و سیستان حکومت را به اعراب واگذار کردند، اما در شرق، در کوه‌ها و در شهرهایی که فقط شورشی در آن‌ها برگزار شده بود، پس از ترک ارتش اعراب، به عقاید پیشین خود بازگشتند.

خشونت و آزمندی اعراب باعث تولید چنین ناآرامی شد، با این حال هنگامی‌که قدرت پایانی خلافت آشکار شد، حاکمان بومی یک بار دیگر، خود را مستقل کردند. در این میان صفاریان از از سیستان در منطقه افغانستان کمی درخشیدند. بنیانگذار متعصب این سلسله، شاگردی از یک مسگر یعقوب بن لیث صفاری، از پایتخت خود از زرنج در ۸۷۰ میلادی بیرون آمده و با نام اسلام به سوی شهرهای این منطقه از جمله هرات تاخت‌وتاز کرد. تا نوبت به سامانیان و سلطان محود غزنوی رسید. در دوره سلجوقیان (قرون پنجم و ششم قمری) مرزهای ایران ساسانی احیا شد و ایلخانان (قرون هفتم و هشتم) این حدود را حفظ کردند.

یاقوت حموی که در سال ۱۴ ق/۶۱۴ م یعنی چهار سال قبل از حملهٔ مغول در آنجا بوده است گوید: در خراسان شهری بزرگ‌تر و مهم‌تر و نیکوتر و با رونق‌تر و پرجمعیت‌تر از هرات ندیده‌ام، باغ‌های بسیار و آب فراوان دارد.

قزوینی هم‌زمان او گفتهٔ یاقوت را تأیید نموده از آسیاهایی که باد آنها را می‌گرداند همان گونه که آب آسیاب را بگرداند اسم برده است، ظاهراً قزوینی پیش از آن آسیای بادی ندیده بوده است.

هرات پس از تحمل مصیبت حملهٔ مغول دوباره آبادی خود را از سر گرفت و حمدالله مستوفی یک قرن بعد از حملهٔ مغول گفتهٔ ابن بطوطه را گوید که هرات پس از نیشابور بزرگ‌ترین شهرهای خراسان است تأیید نموده و گوید «مردم آنجا سلاح‌وَرز و جنگی و عیار پیشه هستند و سنی‌مذهب‌اند و در آنجا قلعه‌ای محکم است آن را شمیرم خوانند… از مزار کُبارِ اولیا و علما، تربت شیخ عبدالله انصاری عارف ایرانی قرن پنجم هجری و خواجه محمد ابوالولید و امام فخر رازی است…».

در اواخر قرن هشتم چون امیر تیمور بر هرات استیلا یافت باروی آن را خراب کرد و اکثر صنعتگران آن شهر را به شهر سبز که آن را تازه در ماوراءالنهر بنا کرده بود کوچانید.

تأسیس دولت صفویه در قرن شانزدهم آغاز دوران جهانی‌شدن خاورزمین بود؛ صفویان مرزهای خود را از جیحون تا فرات تعریف کردند و خود را شاهنشاه ایران‌زمین خواندند. نبرد صفویان نه صرفاً ماجراجویی نظامی، بلکه پاسداری از میراث تاریخی و زنده نگه داشتن مرزهای ایران‌شهر بود.

نکته مهم تاریخی این است که افغانستان پس از مرگ نادرشاه از ایران جدا شد؛ سردار او، احمدخان درانی، حکومت ملی افغانستان را پایه‌گذاری کرد. اما هرات در دوران قاجار رسماً از ایران جدا شد و مرز ایران با پاکستان (هند آن زمان) هرگز سلطه سیاسی نداشت، اگرچه تأثیر فرهنگی ایرانی در آن منطقه آشکار بود.

در طول تاریخ هرات همواره ولایتی مهم در خراسان بزرگ به حساب آمده است. خراسان بزرگ چهار ربع داشت که شامل بلخ، هرات، نیشابور و مرو می‌شد. هرات در «فَرگردِ نخست وندیداد اوستا» به نام «هَرویواو» آمده است که ششمین سرزمین و کشور نیکی که من، اهورامزدا آفریدم هَریور و دریاچه‌اش بود. هرات از لحاظ موقعیت جغرافیایی در طول تاریخ بستر مناسب تلاقی تمدن‌های شرق و غرب نیز به‌شمار می‌رفت. از این‌رو هرات یکی از گهواره‌های تمدنی تاریخ پربار خراسانِ ایران شناخته می‌شود.

 این سرگذشت تاریخی و فرهنگی نشان می‌دهد که ایران، با تمام تغییرات سیاسی، همواره هویت و انسجام اصلی خود را حفظ کرده است و بهزاد نیز گواهی است بر این استمرار و هویت؛ او در خاک ایران و در دامان هنرمندان ایرانی پرورش یافت و خود اساتید نسل نو نقاشی ایران را پروراند و پیوند هنر با هویت تاریخی ایران را در آثارش نمایان ساخت.

با این همه اشاراتِ هرچند گذرا، و با چنین مستنداتِ موثق و روشنِ تاریخی، مگر می‌توان هویتِ ملی و میراثِ انسانیِ ایران را به کناری نهاد و وانمود کرد که کشورِ همسایه از تاریخ و پیشینۀ این شهر و مردمان و به‌ویژه هنرمندان و هنرپروان بی‌خبر بوده است؟  تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.