ایرج شافعی متولد ۱۳۴۱ است و از کودکی به نقاشی و سینما علاقمند بوده و نقاشی را زیر نظر آیدین آغداشلو از سال ۱۳۶۳ دنبال کرده است و با حمایت معصومه سیحون نخستین نمایشگاهش را در سال ۱۳۶۵ در گالری سیحون برگزار کرده است. نقاشیهای این مجموعه او ارتباطی با شخص معصومه سیحون ندارد؛ اما به گفته خودش سالها علاقه خاصی بین او و خانم سیحون برقرار بوده و همین پیشینه باعث شده است که نادر سیحون برای پنجمین سالگرد مادرش، او را دعوت به برگزاری نمایشگاهی کند. او میگوید که سالها نقاش محبوب خانم سیحون بوده است.
قدمت و اصالت نقشهای صفوی و قاجار برای شافعی جذاب است و عناصر بومی ایرانی در کارهای او بسیار تکرار شدهاند. وی درباره سیر نقاشیهایش میگوید: «من در اوایل نقاشیهایم اصلا اینطور نبود. نقاشیهای من که در همین گالری در سال ۶۴ به نمایش گذاشتم، یک دیوار بود با یک دودکش یا دیوارهای خالی با سایه آدمها یا درختهایی که خودشان در آن حضور نداشتند، یا نور باریکی که از لای در زمینه باریکی را روشن کرده بود. اما من معتقدم که آدم متحول میشود و من در بیست و چند سال اخیر توجه زیادی به ظرفهای آبی و سفید دوره صفوی کردهام.»
نقاشیهای شافعی فارغ از منظرهپردازی هستند و از عمق تصویری برخوردار نیستند. با این حال سایه روشنهای او عناصر کارهایش را از زمینه جدا کرده است. در نهایت میتوان گفت این خصلت کارهای او، فضایی بین نگارههای سنتی ایرانی و حجم پردازی غربی را ساخته است. او در این باره میگوید: «به اعتقاد من مینیاتورهای ایرانی آثار هنری بینظیری هستند که تکرار آنها تنها به کپی کردن میماند و این تکرار در نقاشی هم فقط میتواند جنبه تعلیمی داشته باشد. من در کلاس نقاشیام شاید صد بار چیزی شبیه به اصلش را برای شاگردانم کشیده باشم.»
او در ادامه میگوید: «اما یک جاهایی کار معنا پیدا میکند، همچون کار «رنه ماگریت» که سیبی را در اتاق میکشد و همه بخشها و شکل و شمایلش کامل است، اما در اتاق حبس شده است و انسان با دیدن آن نقاشی احساس خفگی میکند. احساسات را میشود به سادگی بیان کرد یا با غلو کردن و تخیل بینظیر یک نقاش تراز اول سورئالیستی مثل «سالوادور دالی» ابراز شود. اما نقاش دیگری هم ممکن است سورئال ملایمتری را به کار گیرد. به هر حال این کارها برای خود من مفاهیمی دارند. من در تجسم خودم حس میکنم که کدام باید بزرگتر یا کوچکتر باشد و ذهنیت من که کار هنری میکنم، آنها را بالا و پایین میبرد و بزرگ و کوچک میکند و سایه روشن میزند. البته من حالا دیگر حتا به سایه روشن منطقی هم معتقد نیستم، بلکه تنها حس برای من مهم است.»
برای نمونه او به تعدادی از نمادها در کارهایش اشاره میکند: «پرندهها برای من نماد انسانهای امروز هستند که به گذشته و امروزشان نگاه میکنند. مخاطب من فقط قشر هنرمند یا مجموعدارها یا گالریستها نیستند و مردم گاهی چیزهای خیلی با ارزش را همچون سیگاری استفاده شده دور می اندازند که کسی دیگر به آن نگاهی نمیکند. اشاره من به کبریت سوخته یا سیگار در بعضی از کارهایم ریشه در این دارد. بعضیها هیچ چیز را نمیبینند، منظورم نهتنها ارزش مادی، بلکه ارزش معنوی هم هست، مثلا ظرف با ارزش دوره صفویه یا خط کوفی بینظیر یا جواهر جقه نادری باشد. همه اینآثار ممکن است قیمت داشته باشند یا نه، اما هر کدام داستان و تاریخ خود را دارند و در جایی معنای خود را دارد. البته من اصراری ندارم این ماجرا را به مخاطبم تفهیم کنم.»
شافعی میگوید: «در نهایت من همیشه سعی کردم که خودم باشم و چه درک بشوم و چه نشوم حرف خودم را بزنم و دست کم زیراکس کسی نباشم. البته من زیاد اهل شلوغ کردن و بزرگ کردن کارهایم نیستم با اینکه این روزها خیلی هم مد است. من خوشحالم که کسی اگر ۲۷ سال پیش کارهایم را دیده باشد حالا از دیدن نقاشیهایم تعجب خواهد کرد. البته خیلیها هستند که به ثابت بودن و راکد ماندن کارهایشان افتخار میکنند. کار من فقط نقاشی و تدریس نقاشی است. من از جوانی میخواستم نقاشی بکشم و عاشق نقاشی بودم. البته خانواده هم از من حمایت کردند و گفتند تو اگر میخواهی نقاشی بکشی خیلی جدی کارت را بکن و نمیخواهد کار دیگری انجام بدهی. در نتیجه من هم فقط نقاشی کردم.»
[foogallery id=”9176″]