ایده مرکزی نمایشگاه «سفید»، کاغذ است؛ ماده خام آماده برای شروع آفرینش، زمینه فراهم برای تولید متن، عنصری با قابلیتهای یادمانی بسیار. کاغذ، مادهای آشنا و ملموس است، سفیدی آن هم ترسناک است و هم وسوسهانگیز برای اثرگذاری و ثبت حضور در هستی. حال در این نمایشگاه برخوردهای متفاوتی با این ماده صورت گرفته.
حسین طادی با چهار اثر کلاژ در «سفید» شرکت کرده است. آثاری که یادآور کلاژهای راشنبرگ هستند. این هنرمند در آثار خود آزادانه مواد و عناصر را در کنار هم قرار داده و ساختمان اثر خود را بر ساخته است. اما به نظر میرسد همین عناصر، خود تبدیل به پایههایی ثابت برای خلق آثار او شدهاند و او را گرفتار تکرار کردهاند. در حالی که این هنرمند پیش از این در نمایشگاه «یک روز، یک تجربه» در خانه طراحی بسیار جسورانهتر عمل کرده بود.
مهدیه ابوالحسن همان پروسه حجمسازی با مقوا و سپس تخریب را که در مجموعه «گذر از خشونت» به کار گرفته بود، ادامه داده است. اما در اینجا فضا لطیفتر و اروتیکتر است و نیز نوعی زایش در پنبههای سفید پیچان که از سوراخها بیرون زدهاند، دیده میشود. فضاهای خالی، خراشهایی که بر تن کاغذ خورده، سوختگیها… همگی یادآور حال و هوای فمینیستی مجموعه ذکر شدهاند.
امین تیمار در مجموعه اینستالیشن خود طراحیهای مدادیاش را به گونهای متفاوت ارائه کرده؛ در جعبهها و فریمهای چوبی، فلزی و پلکسیگلاس. این فریمها پر از مقواهای خرد شده و بریده بریده طراحیهای وی هستند. همچون یک متن به هم ریخته و مخدوش که در چهارچوب یک معنای متقن گرفتار آمده باشد.
چنین حرکتهایی را میتوان در جنبش فلوکسوس (Fluxus) دهه ۵۰ میلادی دنبال کرد. جنبش فلوکسوس، حرکتی آوانگارد بود که در پی گسترش تعریف هنر و فراتر رفتن از چهارچوبهای رایج تعریف کننده اثر هنری و برداشتن فاصله بین مخاطب و اثر پدید آمد. استفاده از مدیومهای گوناگون، چیدمان اشیاء و مواد مختلف در جعبههای چوبی و شیشهای، حضور عنصر اتفاق، اهمیت نقش مخاطب در تکمیل اثر هنری، از مشخصههای این حرکت است. نظیر چنین رویکردی در سطح فرمال آثار اخیر گالریهای ما بسیار به چشم میخورد. برای مثال میتوان به قفسههای چوبی صالح تسبیحی در گالری طراحان آزاد، مجموعه شفاف- رؤیت ناپذیر لیلی عامری درگالری شیرین، جعبههای سفید پریا فام در گالری ایگرگ اشاره کرد. افزایش اقبال به این گونه آثار، نشاندهنده حرکتی است که به دنبال بازنگری تعاریف رایج اثر هنری است. اما گمان آن میرود که این تنها به تب و تابی برای متفاوت بودن، تبدیل شود و پایه مستحکمی در تجربه زیسته هنرمند نداشته باشد. به هر روی زمان در اینجا تعیین کننده خواهد بود. اما آنچه اکنون به چشم میآید، حداقل در این نمایشگاه، یک رویکرد منسجم و هدفمند در حیطه طراحی است که البته کاستیهایی نیز دارد. در همین نمایشگاه میتوان آثاری دید که نتوانستهاند مرزهای پیشِ روی خود را عقب برانند.
آثار رضوان رسولی در ادامه پژوهش وی بر نور و تاریکی شکل گرفتهاند. در این آثار که با آتش و جوهر بر کاغذ کار شدهاند، بافتها، رنگها و فرمهای جذابی در پی اتفاق و کنترل آن توسط هنرمند پدید آمده است. اما در همینجا هنرمند گرفتار ارائه این جذابیت شده، آن را با دقت و ظرافت قاب کرده و به معرض تماشا گذاشته است. اثر در بند تعاریف جاری از اثر هنری باقی مانده و نتواسته پوسته خود را بشکند. همینطور در طراحیهای شیوا شهلا نمیتوان آن فراروی از عمل طراحانه که در دیگر آثار به چشم میخورد را دنبال کرد.
اگرچه آثار امیر محمدزاده نیز طراحی مدادی بر کاغذ است و اتفاق تازهای در خود ندارد، اما از طریق بازی با تاریکی و روشنی، و ایجاد یک بافت امپرسیونیستی، توانسته متنی تولید کند که به روی مخاطب باز است. پس به هرروی با منش کلی نمایشگاه همخوان است.
باری فرهاد گاوزن بعنوان کیوریتور این نمایشگاه تا حد زیادی توانسته موفق عمل کند. هرچند این نمایشگاه میتوانست یکدستتر و هماهنگتر ارائه شود. اما در نوع ارائه آثار به صورت مجموعه میتوان مسیر هدایت ایده اولیه، مطالعه بر آن در شکلهای مختلف اجرایی و در نهایت تولید اثر را دنبال کرد.
به طور قطع اگر وسواس بیشتری در این پروسه وجود میداشت، شاهد نمایشگاه پربارتری میبودیم. همچنین از آنجا که استیتمنت کیوریتور نمایشگاه در حد متنی شاعرانه باقی مانده، انتظار میرفت استیتمنت هر هنرمند درکنار اثرش قرار داده شود. چراکه در چنین آثاری، نظریهای که هنرمند اثر خود را بر پایه آن بنا نهاده اهمیت بیشتری از خود آن پیدا میکند. اگرچه آثاری از این دست، داعیه برداشتن فاصله زندگی با هنر را دارند اما در اینجا این اتفاق نه تنها نیفتاده بلکه پیش فرضهای مخاطب از طراحی دستخوش تلاطم شده است، پس برای برداشتن این فاصله، استیتمنت هنرمند میتوانست راهگشا باشد.