نگاهی به «شاخ‌بازی» مجسمه های عارف رودباری

 

حافظ روحانی،تندیس: طنازی هنرمند اولین چیزی است که از تماشای آثار عارف رودباری شهمیری به ذهن متبادر می‌شود؛ یک هنرمند خودآموخته که به گفته‌ی گالری‌دارش، کار به عنوان مجسمه‌ساز را تنها سه سال پیش آغاز کرده و در همین مدت کوتاه ده‌ها مجسمه با تکنیک‌های مختلف، از پاپیه‌ماشه گرفته تا آهن و جوش ساخته. عارف رودباری در این روند سه ساله، از ابتدا تا کنون که شاهد برگزاری نخستین نمایشگاه انفرادی‌اش در گالری سیحون شماره‌ی ۲ است، استادی نداشته است، یعنی کسی نبوده که اصول اولیه‌ی طراحی را به او بیاموزد، او با نگاه کردن به آناتومی کارش را یاد گرفته و کوشیده تا با پشتکار به نتایج کنونی برسد؛ هنرمندی خودآموخته با قریحه‌ای قدرتمند که فقط برای حضور در افتتاحیه‌ی نمایشگاه‌اش به تهران آمده بود و بلافاصله بازگشت تا به قول خودش به سرعت مجسمه‌های جدیدی بسازد.

ردپای هنرمندان خودآموخته در تاریخ هنر ایران واضح و مشخص ثبت شده. از مش اسمال معروف گرفته، پیرمرد اهل قزوین که در دانشکده‌ی هنرهای زیبا کار می‌کرد و به مدد قریحه‌اش با آهن‌پاره‌ها مجسمه ساخت و به واسطه‌ی آشنایی‌اش با جمعی از بزرگان هنر مدرن ایران، نامی پرآوازه یافت یا زنده‌یاد مکرمه قنبری که به مدد نمایشگاه‌های متعددش به شهرتی فراوان رسید تا آن‌جا که شایعه‌ی ساختن فیلمی بر اساس زندگی‌نامه‌اش در هالیوود هم چند باری بر سر زبان‌ها افتاد و حتی از بازیگری به‌نام هم نام برده شده که می‌گفتند قرار است در نقش این پیرزن شمالی بازی کند. تا الان که هنرمندان خودآموخته، انجمنی به نام خود دارند و سالانه نمایشگاه‌هایی از آثارشان را هم برگزار می‌کنند و اتفاقاً شاعری مشهور هم از اعضای‌شان است.

aref---18

نخستین نمایشگاه آثار عارف رودباری شهمیری، شامل چند گروه مجسمه است. آثار او را می‌توان بر اساس چند ویژگی مختلف تقسیم‌بندی کرد؛ هم بر اساس تکنیک و هم بر اساس مضمون و مفهوم. بخشی از آثار هنرمند، عمدتاً در ابعاد کوچک‌تر با تکنیک پاپیه‌ماشه ساخته شده‌اند. مجموعه‌ی دیگر از آثار هنرمند اما با تکنیک آهن و جوش به وجود آمده‌اند که ابعادی بزرگ‌تر دارند. ولی همه‌ی آثار او دو خصیصه‌ی مشترک دارند؛ همگی بیان‌گر طنازی هنرمندند که ذکرش رفت و دیگری دست و پنیجه نرم کردن هنرمند با برقراری تعادل و ایستایی دست‌ساخت‌های‌اش که یکی از چالش‌های مهم در مجسمه‌سازی محسوب می‌شود. اکثر مجسمه‌های نمایشگاه به وسیله‌ی بخشی کوچک از مجسمه به پایه متصل هستند، این بخش کوچک که عمدتاً وظیفه‌ی حفظ تعادل مجسمه را بر عهده دارد، جزئی از خود پیکره‌هاست؛ گاه پاهای جلوی یک گاو، گاه پاهای مردی که بر روی یک نیمکت نشسته است و از همه‌ جالب‌تر شاخ‌های گاوهایی که خود را به شکلی عجیب پیچ و تاب داده‌اند و بر روی سر و شاخ‌های‌شان ایستاده‌اند و اتفاقاً نام نمایشگاه هم بر اساس همین حرکت انتخاب شده؛ «شاخ‌بازی».

هنرمند البته در نوشته‌ی نمایشگاه بیش از آن‌که در پی بیان مضمون و مفهوم‌ آثارش باشد، متنی پراحساس نوشته که بیان‌گر سرخوشی هنرمند از موفقیت‌اش است. او می‌نویسد: «بهار است و شاید هم تابستان و شاید، تمامی فصل‌هایی که به آن وابسته‌ایم. هر چه هست باد خنکی می‌وزد لابه‌لای غنچه‌های سفید پنبه‌های روستا و درختان صنوبری که روستای من با آن آغاز می‌شود. سالهاست که این صنوبران به یمن گنجشککان «تجن» می‌خوانند و من نیزهم. این‌جا یاد گرفته‌ام که چه باشم. یاد گرفته‌ام که نفس‌های آدم‌هایی که با آن‌ها زندگی می‌کنم را بشمارم و حتی خوب می‌دانم که اینجا چقدر زمین است برای دویدن و چندتا ماهی است که می‌توانند بر خلاف جریان آب حرکت کنند و یا این‌که که چه تعداد گاو شالیزارهای «پنبه چوله» را «ما» می‌کنند. چیز زیادی نیست، چیز زیادی نبوده ، هر چه هست ضرباهنگ‌های عاشقانه مادرم است که به من قوت می‌دهد تا بر آهن، سازی تازه بزنم که شنیدن داشته باشد. من در تلاشم تا نقطه نقطه جریان زندگی‌ام را بر روی این آهن‌پاره‌ها حک کنم و لاغیر و هیچ چیز به این اندازه که بتواند خودم را به خودم نزدیک کند سیرابم نمی‌کند. این مجموعه، شیطنت‌های «کودکی ده ساله بودنم» است که می‌بینید و سعی کردم تجربه‌های تازه‌ای که بدست آوردم را از سرزمینم مشق کنم و خوشحالم که تا به امروز از آن مردود نشده‌ام.»

هنرمند در بیانی صادقانه کوشیده تا علت شکل گرفتن این آثار را برای بینندگان‌اش بیان کند، بی‌آن‌که بکوشد با توضیحی اضافه تر و تازگی برخورد مخاطب با آثارش را مخدوش کند. با این‌حال هنرمند با نگاهی طنازانه به سراغ دو چند مفهوم متفاوت رفته است که به قول خودش «نزدیک شدن به خود» مهم‌ترین نقطه‌ی اشتراکشان است. در یکی از مجموعه‌های نمایشگاه هنرمند با پدیده‌ی به‌روز گرفتن عکس سلفی کار کرده و آدم‌هایی را نمایش می‌دهند که دارند در موقعیت‌های مختلف از خودشان عکس سلفی می‌گیرند؛ در این مجموعه عمده‌ی مجسمه‌ها با پاپیه‌ماشه کار شده‌اند. در مجموعه‌ی دیگر ما شاهد گاوها هستیم که در حالت‌ها و فیگورهای پیچیده قرار گرفته‌اند و معمولاً نصف شده‌اند یا انگار در حال تخریبند. خود هنرمند در توضیح این گروه از آثارش به نام نمایشگاه‌اش اشاره می‌کند که این‌ها همه در حال شاخ‌بازی‌اند و در روند این شاخ‌بازی خود را تخریب می‌کنند؛ بدیهی است که منظور هنرمند از شاخ بازی در این‌جا بیش‌تر معنی کنایی آن است. اگر در مجموعه‌ی سلفی‌ها، فیگورها به شکل‌های مختلف از نمایش چهره‌ای واقعی‌شان به دوربین‌های گوشی‌های همراه خودداری می‌کنند، در مجموعه‌ی گاوها، این حیوانات بزرگ مضمون مورد نظر هنرمند به چند شکل نمودار شده است؛ اول از طریق همان نمایش متزلزل تعادل که به بیننده القا می‌کند که این پیکره‌ها در چه وضعیت نامعینی قرار گرفته‌اند. به این ترتیب بیننده پیکره‌هایی را می‌بیند که هر آن ممکن است بر اثر یک تلنگر کوچک بیافتند که خود این ویژگی مضمون مجسمه‌ها را به شکلی بیان‌گرانه نمایش می‌دهد. شیوه‌ی دوم هنرمند همان ژست‌‌های عجیب و غریب پیکره‌های‌اش است؛ به این ترتیب می‌بینیم که گاومیش با آن شاخ‌های بلند و قوی‌اش دارد برای چند پیچ و مهره یا برای یک پرنده‌ی کوچک «شاخ‌بازی» در می‌آورد و در این روند دارد ادای گربه را درمی‌آورد. به این ترتیب است که هنرمند مضمون‌اش را برای ما عیان می‌کند که گاومیش‌ها در حین ادا درآوردن به چیزی غیر از خود شبیه می‌شوند و وقتی این کار را می‌کنند، تلویحاً دست به ویران کردن خود هم می‌زنند. از همین‌رو بسیاری از این گاوها نصفه‌اند یا به جای این‌که گاو باشند، گربه‌اند.

طنازی هنرمند هم دقیقاً حاصل همین نگاه است. از یک‌سو هنرمند هم در انتخاب نام نمایشگاه و هم در نحوه‌ی برخورد با موضوع از شوخ‌طبعی بهره برده است و کوشیده تا با استفاده از این حربه‌ مضمون‌اش را به بیننده القا کند، بی‌آن‌که مجبور به شعار دادن باشد یا بخواهد با توضیحات پیچیده‌ی فلسفی ما را قانع کند تا آثارش را آن‌طور که می‌خواهد ببینیم.

عارف روباری شهمیری با نخستین نمایشگاه‌اش به ما نشان می‌دهد که چه قریحه‌ی نابی دارد. ولی کار هنری تازه از این‌جا آغاز می‌شود؛ از پرورش دادن قریحه که بخشی بر عهده‌ی هنرمند و بخشی بر عهده‌ی اطرافیان‌اش است، امیدواریم که هنرمند این پیچ را بی‌خطر طی کند.