یادداشتی بر نمایشگاه آثار فریا آریانژاد تحت عنوان « آپوریا» با کیوریتوری زروان روح بخشان در گالری ساربان
«لحظهایی که در آن تصمیم گرفته میشود، با دانایی ناهمگن است.» دریدا
سایت تندیس نقد مخاطب به قلم ماکان عیاّری
دوازده اثر در این نمایشگاه پیش روی مخاطب و بر دیوارهای گالری، قرار داشتند، در یازده اثر این مجموعه، فرمهایی سیاهرنگ و انتزاعی بر بستری از رنگ سیاه نقش بستهاند و در مواردی نیز حتی از همان بستر و زمینه بوم و محدوده چهار ظلعی آن نیز فراتر رفته و در شمایلی همچون بیرونزدگی فرم از صفحه نقاشی، تحقق یافتهاند. تنها دریک اثر، در کاربستی مدفون شده در زیر لایه های فرم و زمینه، خراشهایی قرمز ، در مقام ارجاع و حضور رنگی غیر از سیاه، در اثر نمایان شده است.
[divider style=”dotted” top=”20″ bottom=”20″]اِدیت هَمیلتون۱ در کتاب اسطوره شناسیِ، در توضیح سلسله مراتب پیدایش و آفرینش در اسطورههای یونان مینویسد: “این مادهی آشوب زده و جهان فیزیکی بود که خدایان را آفریید، نه برعکس” و درجایی دیگر نیزمیافزاید: “در ابتدا تاریکی بود و جهان از تاریکی ظهور نمود”
بنابرآنچه که از این نقل قول برمیآید، در فرهنگ اساطیر یونان، مادهی آشوب زده، در معنای جهان فیزیکیِ تاریک و فاقد نظمِ پیشبنیاد، عناصر دیگر هستی همچون نور، نظم، معنا، معرفت و خدایان را میآفریند؛ بر این اساس؛ نظم از دل بینظمی و در فقدان او، و نور از عمق تاریکی متولد میشود. این تلقی از آفرینش در ادامه سنت متافیزیکی غرب همواره تقابلهای معنایی و دوگانه هایی را بوجود آورد که حضور و هویت یکی از آنها همواره در نفی دیگری نمود مییافت، و سیر جستجو و معنا یابی بشر همواره در نفی یک طرف از تقابل، برای دستیابی به حضور و حصولِ طرف دیگر بوده است. تفوق و برتری یک وجه، از طریق ارتباط مستحکم و بهره از فیوضات لوگوس۲ همواره به نفی طرف دیگر منجر میشد، چراکه در این رویکرد تاریخی؛ بشر در جستجوی یک محور میانی از معنا؛ هویت و بودنِ یک وجه را، در فقدان دیگری جستجو میکرد«متافیزیک حضور۳ ».
تقابل مفهومی نور/ظلمت ، نظم/بی¬نظمی و وحدت/کثرت به وضوح برتری یکی از دو وجه این دوگانهها را در بستر سنّت متافیزیکی نشان میدهد؛ این سلسله مراتب معنایی در بستر گفتمانهای معاصر و بویژه در نزد متفکرانی همچون دریدا به نوعی دیگر بازتعریف شد و «متافیزیک حضور» در معنای حضور همیشگی معنا و تلاش بشر در اطلاق حقیقی دالها به مدلولهای حقیقی، در سنت فلسفی غرب، در بستر هر دو وجه این تقابلها و با ابتنا به عدم قطعیت نهایی معنا، در هیبتِ تخریب متافیزیک تاریخی از طریق روشها و خودِ بستر متافیزیک؛ در قالب جریانی بنام واسازی نمود یافت.
تقابلهای دوگانه، و تعارض معنایی آنها در نظر دریدا، در واقع فرایندی پایان ناپذیر را بر میسازند. بر این اساس بشر همواره با غفلت از عناصر قراردادی که برای دستیابی به معنا اعتبار کرده بود، حضور معنا را قطعی میپنداشت و در تلاش بود مناسبترین دالها را برای مدلولهای مورد نظرش گزینش کند. اما دریدا کوشید نشان دهد در بطن این ساختار دوتایی از تقابلها هرگزنمیتوان بنیاد، و نقطه قابل اتکائی از معنا یافت. در حقیقت معنا در گسترهی بازی و فرایندی تصمیم ناپذیر از تقابلهای مفهومی به جریان در میآید که انتها و نقطه متعیّنی را پیش روی قرار نمیدهد. این موقعیت نامتعین و شرایط تقابلی، وضعیتی تحت عنوان “آپوریا” را نیز در تاریخ فکر تداعی میکند. آپوریا نیز وضعیتی پایان ناپذیر، و تصمیم ناپذیر از تداوم و تقابل دوگانههای معنایی است، که بدون حد و مرزی محدودکننده و در روندی بینهایت ادامه مییابد.
شاید این مدخل لازم مینمود تا بتوانیم از زاویهایی درست (به زعم نگارنده)، نوری بر مفهوم و ایده این نمایشگاه بتابانیم و در بستر رویکردهای اندیشه معاصر بتوانیم نسبتهای ایده و عمل را در آثار فریا آریانژاد با این مفاهیم بسنجیم.
نمایشگاه آثار نقاشی فریا آریانژاد تحت عنوان آپوریا و با کیوریتوری زروان روح بخشان در گالری ساربان، از ۲۲ الی ۲۹ بهمن ماه برپا بود. گزینش واژه آپوریا برای عنوان نمایشگاه، مخاطب را از مدخلی مشخص و مجرایی اندیشیده شده به درون فضای آثار راهنمایی میکند، که هم میتواند تسهیلکننده درک و رهیافت مخاطب به آثار باشد و هم خطر آن را دارد که تفسیرهای گوناگون و متنوع را در چهارچوب دلالتگر این کلمه و حوزه کاربست آن، محدود کند.
دوازده اثر در این نمایشگاه پیش روی مخاطب و بر دیوارهای گالری، قرار داشتند، در یازده اثر این مجموعه، فرمهایی سیاهرنگ و انتزاعی بر بستری از رنگ سیاه نقش بستهاند و در مواردی نیز حتی از همان بستر و زمینه بوم و محدوده چهار ظلعی آن نیز فراتر رفته و در شمایلی همچون بیرونزدگی فرم از صفحه نقاشی، تحقق یافتهاند. تنها دریک اثر، در کاربستی مدفون شده در زیر لایه های فرم و زمینه، خراشهایی قرمز ، در مقام ارجاع و حضور رنگی غیر از سیاه، در اثر نمایان شده است.
با تمهید آگاهانهی کیوریتور نمایشگاه، در قسمتی دیگر از گالری، آثاری از هنرمند در حوزه چاپ دستی، با هدف نمایش روند و فرآیند پردازش ایده و تحقق آن در دوازده اثر اصلی، در معرض دید قرارگرفته بود و مجال آن برای مخاطب فراهم بود تا در آنها سیر شکلگیری و پیدایش مجموعه نهایی را بررسی کند. توجه کیوریتور و هنرمند و تاکید آنها برای نمایش فرآیند و سیر پیدایش ایده بسیار مهم و سازنده بود.
در آثار مجموعه آپوریا؛ فرمهایی فاقد نظم، انتزاعی و آشوبزده، از بطن تاریکی زمینه سربرآوردهاند. این فرمها در نظمی بدون پیشبینی و خارج از نظامهای متداول رسانه بصری، خود را از جاذبهی سطح بوم برکشیده، و در تلاطم کنش و واکنشی فعال، و با غلبه ماده آشوبناک؛ نور، رنگ و تمامی ارجاعهای متداول به واقعیت خارجی را که میتوانست در سطح بوم در مقام ارجاع به واقعیت عینی و خارجی وجود داشته باشد را، در خود فروبلعیدهاند. فرمها در تشابه با جهان فیزیکیِ فاقد نظم، اینجا در تضاد با نظامِ فکری یونانی و روایت آن از دوگانههای برسازنده هستی همچون: تاریکی/نور و ماده/خدا، بواسطه نابودی واقعیت عینی در سیطره و هجمه این فرمهای دربرگیرنده مشهود است و ابتنا هنرمند به تفکری که در آن همه اجزاء هستی در حال ناپدید شدن و محو شدن توسط تاریکی ماده آشوبناک است به وضوح در فرایند ایده پردازی آثار دیده میشود.برجستگی فرمها و برآمدگیهای بیشمار آنها از زمینه، ارجاع استواری به دوگانه متن/حاشیه و در تفسیری دقیقتر دلالت بر دوگانه حضور/فقدان دارد. زمینههای مات و بافتهای ایجادشده بر آنها بخوبی توانستهاست، غیابِ شکل و فقدان فرم را در فضایی تاریک و عمیقی همچون سیاهچالهها و گستره نامتعین فضا، بازنمایی سازد. تلاش هنرمند در ایجاد تونالیتههای متعدد از رنگ سیاه تا آنجاست که از بطن زمینه سیاه، وجه دوم آن دوگانه ها که ذکر شد، یعنی همان حضور، با ایجاد فرمهای انتزاعی در آثار شکل گیرد. فرمها وجه حضوریِ اثر، و زمینه وجه فقدان را بهعهده دارند.
این تقابل معنایی و صوری، اینبار و در آثار فریا آریانژاد در بستر روشها و نظامهای متداول تصویری و زیباشناختیِ نقاشی محقق نشده و هنرمند این صحنهها را بارنگ سیاه و با عدم وابستگی به تضادهای رنگی و یا تاریکی-روشنی آفریده است. این رویکرد به متن و حاشیه و پیوستار آن دو در ارکان بصری، بدرستی گزینش شده و موقعیت تصمیم ناپذیری و غیر قابل گسیختگی فرم از بستر را استحکام بخشیده است. حضور یکسان زمینه و متن در آثار و عدم تفوق هرکدام بر دیگری در بیشتر آثار بخوبی و در انسجام کامل با ایده( زعم نگانده) سامان یافته است؛ اما میتوان در تعدادی از آنها هنوز حضور، سیطره و تفوق متن نقاشی( فرمها) بر زمینه را دید.
گزینش رنگ سیاه برای این مجموعه آثار، با هدفگیری و معیارهای ساختاری یک”نقاشی خوب” در معنای متداول و مدِّنظرِ استادان و اساتید مشکل پسند و محافظهکارِ نقاشی ایران تعارض کامل دارد و همچنین دشواری برسازی یک اثر مستحکم در غیاب امکاناتی که رنگها و فضاسازیهای متداول در اختیار نقاش میگذارد؛ بزرگترین چالش و هم اصلیترین دستاورد هنرمند بوده است. دستاوردی که ورای تجربه دشوار خلق اثر در فقدان رنگها و کنتراستهای مرسوم، توانسته است، لایههایی عمیق از اندیشه معاصر به آثار بیافزاید و اثری چند لایه در هیبت و شمایل یک گسترهی سیاه رنگ را بر دیوارهای گالری بیاویزد. در این آثار طیفهای متفاوتی از رنگ سیاه در تلاش برای ایجاد تکثر در نقاشی و درنتیجه تولید بازتابهای مختلف از عمق تاریکی، وظیفه خطیرِ ساختاربخشی و کثرتِ تصویری نقاشی را بر عهده دارند.
فرمها در هیچکدام از آثار در تعادل و سکون نیستند؛ حرک و آشوب در آنها نمایان است و میل به جدایی، گسیختگی و فراروی از مرزهای مکانی تابلو را دارند؛ میلی که بنابر وضعیت و موقعیت معلّق و غیر متعیّنشان، در عین تداوم، ناممکن و بینتیجه باقی خواهندماند. اگر حضور فرم در آثار وابسته به پوشاندن و فقدان زمینه است، که میدانیم چنین است؛ به همانگونه هویت و چیستی زمینه نیز در پیوستار با حضور فرمهاست. در این وضعیت، فرمهایی که از قاب بومها عدول کرده و بخشی از آنها به بیرون از اضلاع بوم سرایت کردهاند، معلق مانده و در تلاش برای گسست از بستر زمینه هستند. تلاشی که اگر به وقوع بپیوندد، دوباره آنها را در زمینهایی جدید و در همان رفتار نمایان خواهد کرد. اینجا هنرمند به نوعی توانسته، اسارت ابدی این فرمها را در بستر زمینه؛ چه در سطح بوم و چه با ظهور دیوار سفید گالری در پشت آنها به نمایش درآورد و با این رویکرد فرمهای برون رفته از سطح یک نقاشی را نمیتوان خارج از حد و مرز و مکان تحقق هنر تصویری دانست.
اگر فضای زمینه آثار را تصور مکانی نقاشی و محل تحقق آن اعتبار کنیم، پس میتوان پرسید اکنون این فرمهای برون آمده از بوم در کجا قرار دارند؟ این موقعیت مکانی جدید آیا میتواند به مثابه حجمی سهبعدی و برآمده از بستر دوبعدی و مسطح آثار در نظرگرفته شود؟ پاسخ این پرسشها در همان لایهها و تفسیر آثار بدست میآید. همه فضاهای ممکن، در پیوستار یکدیگر توسط این ماده آشوب زده تسخیر خواهند شد، بوم، دیوار، فضای گالری، چشم بیننده و …. هیچ چیز نخواهد توانست از دسترس این هجوم سهمناک در امان باشد. از این منظر نیز هنرمند با رویکرد انتقادی به مبناهای تاریخی نقاشی همچون: الزامات تحقق آن در فضای محدود بوم و تناسبات ریاضی و هندسی فرمها با مساحت مسطح آنها؛ بیان خود و آثارش را از این قالبهای منجمد برکشیده و آثار به سمت تسخیر فضاهای پیرامونی در حال پیش روی هستند. این نقوش و اشکال گرچه میتوانند در جاهایی تداعی کننده تصاویری ذهنی برای مخاطبان باشند، اما به حجمها و گسترههایی در حال شدن و دروضعیت تغییر مداوم، بیشتر شباهت دارند تا فرمهایی در وضعیت بودن؛ و این چشمههای جوشان از بطن تاریکی زمینه، تنها یک فرم انتزاعی برای نمایش در میانه اثر نبوده و بیشتر تداعی کننده غلیانی پایان ناپذیرند.
نمایشگاه آپوریا در گالری ساربان، یکی از مهمترین نمایشگاههای امسال بود. این نمایشگاه توانست، هم در حوزه ایده و پردازش آن و هم در حیطه ارائه و نمایشگاه گردانی، شاخصههای یک نمایشگاه موفق را تعالی دهد. بیانیه روشن، مستدل و راهگشای این نمایشگاه به قلم زروان روحبخشان نیز توانست رهیافتی دقیق از این مفهوم را در اختیار مخاطبان قرار دهد و این واژه و حوزه دربرگیرنده آن را به شکلی جدی در ادبیات هنر تجسمی وارد کند. چینش آثار و استفاده از فضای گالری نیز توانسته بود بخوبی مخاطب را در بطن و بستر اندیشهورز این مجموعه به گردش درآورد. در زمانه هیاهو و هجمه نمایشگاههای گروهی و در غیاب ایده پردازی و تعهد به ارائه هنر خلاق و در فقدان ارتباط این روزهای هنر ایران با گفتمانهای اندیشه معاصر، آپوریا نوید هوایی تازه را در فضای هنر تجسمی ایران سرداد.
۱- Edith Hamilton
۲-Logos
۳- Metaphysics of presence
منابع:
-روحیه نظیری پور، دریدا و احیای متافیزیک ارسطویی
– نیکلاس رویل، ژاک دریدا، ترجمه پویا ایمانی، نشر مرکز[/one_half_last]