«انتزاع منحنی» و «انتزاع در رنگ و نور»
نقاشی انتزاعی در پرونده «اتاق آرامِ تاریخ هنر جهان» |قسمت دوم
مجله هنرهای تجسمی آوام: فران فریدونی
انتزاع منحنی بهشدت با هنر سلتیک[۱] مرتبط است که طیف وسیعی از نقوش انتزاعی ازجمله گره در هشت نوع اصلی و الگوهای متقاطع و مارپیچ سهگانه را بهکار میگیرد؛ اما این نقشونگارها اصالتاً سلتی نبوده است. بسیاری از فرهنگهای اولیه دیگر از قرنها پیشازاین طرحهای مارپیچ و منحنی استفاده میکردند؛ برای نمونه به حکاکیهای مارپیچ مقبره گذرگاه سنگی در نیوگرنچ[۲] میتوان اشاره کرد که حدود ۲۰۰۰ سال قبل از ظهور سلتها ایجاد شده است.
بااینحال، منصفانه است که بگوییم طراحان سلتیک روح تازهای به این الگوها بخشیدند و آنها را بسیار پیچیدهتر و غنیتر کردند. این الگوها بعداً بهعنوان عناصر تزئینی در نسخههای خطی انجیل (حدود ۶۰۰ – ۱۰۰۰ م) ظهور کردند. بعدها در جنبش «احیای سلتیک» در قرن نوزدهم و جنبش تأثیرگذار آرتنو[۳] به هنر بازگشتند. بهویژه در جلد کتاب، پارچه، کاغذدیواری و طرحهای چینی توسط افرادی مانند ویلیام موریس و آرتور مکموردو.
انتزاع منحنی با «الگوی بینهایت»، در هنر اسلامی نیز یک ویژگی گسترده و مثال زدنیاست. این الگوها تجربهی «بینهایت» را در فرمولبندیهای تکراری خود که در همهی دکوراسیون کشورهای اسلامیِ عرب، ترک و ایرانی مشترک است جایداده است.
«انتزاع در رنگ و نور»
نقاشان امپرسیونیست مجذوب تحولات حاصل از تابش نور بر اشیا طبیعی، سطوح و فضاهای گوناگون شدند. چندی نگذشت که متوجه شدند رنگ از خواص شی نیست بلکه ویژگی لحظهی ادراک نور است. آنها تمرکز خود را از کشیدن تصویر دقیق، بر استقلال رنگ و نور اجسام استوار کردند؛ انتزاع رنگ و نور از اشیأ و حل شدن جسمیت در آن.
هنرمندان از دوران رنسانس تا باروک نیز متوجه تحولات رنگ شده بودند، اما در هیچکدام از این دوران تا سده بیستم این کنجکاوی علمی را برای نقاشی ارزشمند نمیدانستند. بهترین نمونههای انتزاع رنگهای بیانگر از واقعیت بیرونی را در طول تاریخ میتوانیم در این آثار ببینیم؛ «فضای داخلی» ویلیام ترنر سکانس پایانی نقاشیهای «نیلوفر آبی» کلود مونه، چند اثر فوویستی از هنری ماتیس، چند اثر اکسپرسیونیستی از کاندینسکی متعلق به دورهی عضویت او در گروه «سوارکار آبی» که بسیار نزدیک به انتزاع رنگی است. نقاشی «گوزن در جنگل» فرانتس مارک، همچنین دیسکهای رنگی فرانک کوپکا منشأ تأثیر بر رابرت دلونی و آغاز کوبیسم اورفیک بود. آثار کوپکا از پایه رئالیسم برخاستهاند اما بعداً به انتزاع ناب و نشان دادن نظریههای مربوط به حرکتِ رنگ و رابطه بین موسیقی و نقاشیِ اورفیسم[۴] شد. انتزاع رنگ در اواخر دهه ۴۰ و ۵۰ به شکل نقاشی «زمینه رنگ» که توسط مارک روتکو و بارنت نیومن با توجه دقیق به عنصر رنگ، کمپ شکل، تعادل، عمق، ترکیب و مقیاس دوباره ظهور کرد.
در دهه ۱۹۵۰ فرانسه یک نوع موازی از نقاشی انتزاعی مربوط به رنگ بوجود آمد که از آن بهعنوان «انتزاع غنایی» یاد میشود؛ که با تأکید بیشتر بر رنگ بیش از شکل مشخص میشود. ژرژ ماتیو نقاش و نظریهپرداز فرانسوی یکی از پدران انتزاع غنائی بود. او معتقد بود که انتزاع غنائی اینگونه شناخته میشود:
۱ تقدم سرعت اجرا: سرعت جلوگیری میکند تا از تداخل آگاهی هنرمند جلوگیری شود.
۲ هیچ شکل قبلی وجود ندارد: نقاش اصلاً نباید به هیچ مرجعی اعتماد کند.
۳ هیچ حرکت پیشبینیشدهای از طرف هنرمند وجود ندارد: نقاشی یک فرآیند شناختی نیست.
۴ حالت ذهنی هنرمند: انزوا و تمرکز هنرمند به آزادی کمک میکند.
قسمت قبلی را اینجا دنبال کنید:
نقاشی انتزاعی در پرونده «اتاق آرامِ تاریخ هنر جهان» | قسمت اول
پینوشت:
[۱] – هنر سلتی، هنری است در ارتباط با مردمان سلت که اروپای دوران پیشازتاریخ تا دورهٔ مدرن را شامل میشود و همچنین بهعنوان هنر مردمان باستان که ازلحاظ گویشی ناشناخته و نزدیک به قوم سلتی هستند اطلاق میگردد.
[۲] – شناختهشدهترین گور معبری اروپا در جزیره ایرلند که نزدیک به ۸۰ متر قطر دارد. حاشیهاش با ۹۷ سنگ تزیینشده محصورشده است. شاخصترین این سنگها سنگ ورودی است که به سمت اتاقی صلیبیشکل میرود که تزیینات سنگی دارد.
[۳] – سبک بینالمللی در معماری و هنر کاربردی است. «هنر نو» از فرمها و ساختارهای طبیعی، بهویژه خطوط منحنی و مواج گلها و گیاهان متأثر شده است.
[۴] – orphism اصطلاحی است که توسط شاعر فرانسوی گیوم آپولونیر Guillaume Apollinaire در سال ۱۹۱۲ ابداع شد، شاخهای از کوبیسم بود که متمرکز بر انتزاع خالص و رنگهای روشن بود، تحت تأثیر فوویسم. بر اساس نوشتههای نظری پل سیگناک راهاندازی شد. این جنبش که در انتقال از کوبیسم به هنر انتزاعی نقش کلیدی داشت، توسط فرانچسکا کوپکا، رابرت دلونه و سونیا دلونه پیشگام شد.